چهارشنبه دهم تیر ۱۳۹۴ | 23:25 | حجت بقایی - نظر بدهيد
چرخ و چرخش روزگار
(دکتر حجت بقایی)
چرخ روزگار
ای دروغگوی خندان!
دیروز به سادگی رد می کردی
و در کتاب می گفتی
دزدی خوب نیست
دزد نباش
زیر بار ذلت نرو
امروز کسی را
به من نشان می دهی
همان کسی را که
دیروز نمیخواستی او را ببینم.
در جایی است
که لیاقتش را ندارد
مرا به دزدی وا می دارد
حق دیگران را می بلعد
به من بگو ای روزگار
با آن همه درس که دیروز
یادم دادی
چه کنم
کعبهی امنیت مالی ام را
سپرده ای به او،
او که تمام درسهایت را
به هیچ می انگارد
اصلا انگار
افزادی که
بین خودشان و درسهایت
دیوار می کشند را
بیشتر دوست داری
و برای آزار دیگران
کلیدشان می دهی
تو آموزگارِ تلخِ ما
که چهها نخواندی
چه درسها که نیاموختی به ما!
دیروز
حصارها کشیدی
پرچم شک و ظن بالا بردی
امروز
همان حصار را
به دست آنها سپردی
بدون چون و چرا.
ای نظامِ مستحکمِ روزگار
که یک روز
خود را به ظن دوگانه میبندی
و روزی دیگر
همان را به عنوان ستون
برپا میداری.
چه بازیچهایست
این همه پیچیدگی
که حقیقت و کذب را
در هم میآمیزد
و مردمان را
در حیرت رها میکند.
قربانِ تو
ای چرخِ بیثباتِ روزگار
که ما را هر دم
به دردی تازه میسپاری
و باز یادمان میدهی
که حق و باطل
بازیچهی توست
نه ما...
و ما
در این میدان پر رمزوراز
تنها
نظارهگرانِ این رقصِ نامعلوم
در صحنهای که نه قانون
نه عدالت
تنها تو هستی
که میچرخانی و میآموزی!
درس می دهی هر روز به ما
اما بی حاصل و بی نما
+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
این روزها خواهد گذشت، اما التیام زخم را نمی دانم آیا شفایی برایش خواهد بود یا خیر ...
این نوشته ام قدیمی است، ، ،