ادبیات توسعه// در تازهترین انتشار از مجموعه آثار مستقل هنرمندان گمنام، متنی با عنوان «صدای سکوت» اثر جدید "حجت بقایی" منتشر شده است؛ متنی که بهظاهر ساده اما بهغایت تلخ، از رنجِ فراموشی، بیقدردانی و بیصداییِ نسل کارِ خلاق سخن میگوید.
«ما صدایی بودیم در سکوت»، این جمله آغازین، نه فقط یک بیان شاعرانه، بلکه نوعی شعار بیانی است برای گروهی از نویسندگان، طراحان، و هنرمندانی که در فضای کاری امروز، زیر فشار بیبرنامگی و بیپاداشی، به تدریج به سایه رانده شدهاند.
در متن، لحن شاعرانه با نثر گزارشی در هم آمیخته است؛ همانگونه که نویسنده میگوید:
«نوشتیم... با دلی روشنتر از مانیتورهای خاموش.»
این تصویر استعاری، تضادی میان شور درونی خالق و خاموشی محیط پیرامونش را برجسته میکند، محیطی که در آن «بلندترین صدا، سکوت است».
تحلیل محتوایی:
متن ادبی(شعر سپید) «صدای سکوت» نوعی بیانیه نسل کاریِ دیجیتال است؛ نسلی که در میانه پروژههای بیپایان و بیپاداش، به جستجوی معنا برمیخیزد. نویسنده از تجربه جمعیِ کارکنان و هنرمندان آزاد (فریلنسرها، خبرنگاران، طراحان و...) سخن میگوید که نه امنیت شغلی دارند و نه شنیده میشوند.
عباراتی چون: «ما را برای کار نخواستند، برای دویدن خواستند، بیهدف، بینقشه»
به وضوح انتقادی است از فرهنگ کار بیسامان و بهرهکشی پنهان در فضای حرفهای.
زاویهی هنری و بیانی: ساختار شکسته، جملات کوتاه و چینش عمودیِ واژهها، یادآور شعر سپید نوین است؛ اما در عین حال، ریتمی گزارشگونه دارد که به آن حالوهوایی شبهمستند میبخشد.
نویسنده آگاهانه از هرگونه شعار مستقیم پرهیز میکند، اما در دل سطرها، اعتراض جاری است، اعتراضی آرام، اما عمیق.
جمعبندی: «صدای سکوت» را میتوان صدای جمعی دانست که در هیاهوی بیتفاوتی نهادها و مدیران گم شدهاند. اثری است میان شعر و گزارش، میان فریاد و نجوا؛ روایتی از ماندنِ بیدلیل و امیدِ بینشانه.
در پایان، وقتی نویسنده میگوید:
«مینویسیم تا شاید روزی کسی صدای بیصدای ما را بشنود»
این جمله نه فقط پایانی برای متن، بلکه آغاز پرسشی برای مخاطب است: آیا ما شنوندهایم؟
+ادبیات توسعه