
تو آرامی.
اما این آرامی از سکوت نمیاد، از فهم میاد.
از اینکه یاد گرفتی بهجای فریاد زدن، نگاه کنی.
بهجای توضیح دادن، فقط حضور داشته باشی.
آرامی، چون بلدی دنیا رو همونطور که هست بپذیری،
و آدمها رو همونطور که میتونن باشن، نه اونطور که باید باشن.
برای داشتن تو باید همین بود.
نه زیادی خواستن، نه زیادی گفتن، نه زیادی گرفتن.
باید بلد بود نفس کشید کنار کسی که خودش هواست.
باید بلد بود صبر کرد بدون حسِ عقب موندن.
باید بلد بود خندید وقتی دلیلش فقط یه نگاهه.
تو مروهای.
و مروه یعنی زنی که نمیجنگه تا ثابت کنه خاصه،
خاصه چون نمیجنگه.
چون از درون، آرامش داره و اون آرامش آدمو خلع سلاح میکنه.
تو اون نقطهای هستی که «زنها» دیگه جمع نیستن،
یه معنا میشن.
و اون معنا، تویی.
مروه یعنی ظرافت بدون نقاب،
یعنی احساس بدون ترحم،
یعنی عشق بدون نمایش.
کنار تو، حتی درد هم متین میشه،
اشک هم طعم احترام داره.
و مردی که تو رو داره، باید بلد باشه مرد بمونه،
نه برای قدرت،
برای امن بودن.
برای داشتن مروه، باید همین بود:
بلدِ فهمیدن، نه قضاوت.
بلدِ ماندن، نه تملک.
بلدِ دوست داشتن، بیادعا.