تابحال شده است که با وجود همه گزینههای متنوعی که برای تصمیمگیری دارید نتوانید انتخاب کنید؟ این که گزینههای زیادی داشته باشید، اما نتوانید حرف آخر را بزنید؟ یا یک کار کوچک را به خاطر عدم تصمیمگیری و انتخاب یک مورد کش دادهاید؟ در مورد خرید پوشاک، انتخاب فیلم برای تماشا یا انتخاب یک موضوع خوب برای وبلاگ نویسی. اگر اینطور است، پس شما هم مثل خیلیهای دیگر درگیر “تناقض انتخاب” هستید. اما چطور میشود که نمیتوانیم از این قابلیت به نفع خود استفاده کنیم؟ چطور میشود که این اتفاق زمان ما را میکشد؟
یکی از پایههای پیشرفت اقتصاد و مصرفگرایی بحث انتخاب است. تمام شرکتها سعی میکنند ما انتخابهای بیشتری داشته باشیم. فرض بر این است که افزایش گزینهها، حس استقلال و آزادی بیشتری به ما میدهد. در نتیجه هرکس میتواند آزادانه به ساختن سبک زندگی مورد علاقه خود بپردازد. امروز ما توان “مقایسه” پوشاک، موبایل، غذا، مقصد سفر، وسایل خانگی، هاست سایت و نحوه تحویل محصول را داریم. میتوانیم گزینههای مختلف را کنار هم بگذاریم و شروع کنیم به سبک سنگین کردن. این به ما اجازه میدهد بنا به نیاز و شرایط، بهترین انتخاب را داشته باشیم.
تناقض انتخاب زمانی رخ میدهد که ما به خاطر داشتن گزینههای مختلف، سردرگم میشویم و نمیتوانیم تصمیم نهایی را بگیریم. گذشته نه چندان دور را تصور کنید که ما برای خرید به بازار میرفتیم و میخواستیم پیراهن یا کفش ورزشی بخریم. واقعاً گزینههای زیادی وجود نداشت. ما از بین این موارد محدود میتوانستیم راحتتر انتخاب کنیم، چون میدانستیم که به جز همانهایی که دیدیم چیز دیگری نیست. بنابراین حتی طول زمان خرید هم در گذشته کمتر بود (آخرین باری که من موبایل خریدم، حدود ۲ ماه بررسیهایم طول کشید!).
در حالی که امروز برای خرید محصولی مثل کفش ورزشی از این خبرها نیست! محصولات مختلفی برای استفادههای متنوع مثل بستکبال، فوتسال، فوتبال، کوهنوردی، صخرهنوردی، پیادهروی، رسمی و غیره وجود دارد. علاوه بر مدل، عناصر دیگری هم مورد رقابت است. شما میتوانید خریدتان را از بازار محلی، اینترنت، نمایندگی رسمی یا بازارهای غیررسمی تاناکورا بخرید که هرکدام مزیتها و معایب خودش را دارد. یکی ارزانتر است، یکی ضمانت بهتری ارائه میدهد، یکی هم تحویل سریعتری دارد. اظهر من الشمس هم هست که هیچ کفشی کامل نیست و نمیتوانید محصولی را بخرید که تمام ویژگیها را با هم داشته باشد.
اینجا… تناقض انتخاب رخ میدهد. ذهن شما به خاطر گزینههای متعددی که پیش رویش است کم میآورد و دچار “فلج تصمیمگیری” میشود. هیچ گزینهای را نمیبیند که کاملاً با نیازهایش همخوانی داشته باشد. بنابراین انتخاب هر مورد به معنی از دست دادن ویژگیهای یک مورد دیگر است. او تصمیم نهایی را برای انتخاب بهتر به تأخیر میاندازد تا بیشتر بتواند فکر کند. اتفاقی که معمولاً بارها و بارها و به دفعات خواهد افتاد. انگار همه جهان دست به دست هم دادهاند که به ما کمک کنند، اما در نهایت تصمیمگیری را برای ما سختتر میکنند.
اما چطور تناقض انتخاب تصمیمات ما را تباه میکند؟
در این شرایط، ما چیزهایی را از دست میدهیم. مهمترین آن زمان است. برای هر تصمیمگیری جستجوهای زیادی اتفاق میافتد. ما تمام سایتها، نظرات خریداران و نقد و بررسیها را میخوریم! حواسمان هست که هیچ اطلاعاتی را از دست ندهیم. اشتراکات زیادی بین این اطلاعات وجود دارد، ولی ما نمیتوانیم تشخیص بدهیم و به اندازه همه آن اطلاعات، زمان از ما گرفته میشود.
در واقع بیشتر از چیزی که نیاز هست، زمان صرف بررسی و تحقیق میکنیم. شاید این مسئله در حالت عادی خیلی مشکلی ایجاد نکند، اما درباره تصمیمات حساس کسب و کار چطور؟ یک خرید عمده مواد اولیه، تغییرات سازمانی یا قیمتگذاری محصول؟ در صورتی که شرایط ایجاب کرده است تصمیمگیری سریعی داشته باشیم، تناقض انتخاب ما را در اضطراب وحشتناکی غرق میکند. از طرفی به خاطر منابع مختلف اطلاعاتی، همیشه احساس میکنیم کم میدانیم و از طرفی زمان دستش را روی گلویمان گذاشته و فشار میدهد.
به خاطر تخصصی شدن و متنوع شدن محصولات و خدمات، ویژگیها در مدلهای مختلف پخش شده است. در واقع شما جز در موارد محدود، نمیتوانید چیز کاملی پیدا کنید. هرکدام، مزایایی دارد که دیگران ندارند و نواقصی دارد که در دیگری پوشش داده شده است. تصمیم برای انجام یا خرید یک چیز، همواره با نارضایتی از نداشتن ویژگیهای دیگری است که نتوانستید آن را به دست آورید. در این شرایط اصطلاحاً “هزینه انتخاب” شما افزایش پیدا میکند.
برای شما هم اتفاق افتاده است که چیزی خریدهاید، اما همچنان درگیر آن بودهاید و فکر میکردید خرید خوبی نبوده است. چیزی در درون، توی گوشتان میخواند که کاش “آن یکی لپتاپ” را میخریدی، “آن یکی پست” را منتشر میکردی، “آن یکی کتاب” را میخواندی، “آن یکی دوره” را شرکت میکردی.
بخشی از آن به خاطر وجود دادههای بیش از حد است. شما تصور میکنید که چیزی را جا انداختهاید و اگر اطلاعات بیشتری میداشتید، تصمیم دیگری اتخاذ میکردید. پس به دنبال اطلاعات اضافه میروید تا مهر تأییدی به این قضیه باشد. بخشی از آن هم برمیگردد به مزیتهایی که با تصمیم فعلی از آنها چشمپوشی کردهایم. اگر قبلا ۳ گزینه وجود داشت و ما یکی را انتخاب میکردیم، هزینه انتخاب ما شامل صرف نظر از آن ۲ گزینهای بود که انتخاب نکرده بودیم. اما حالا اگر از بین ۱۰ یا ۲۰ مورد، یکی را انتخاب کنیم، هزینه انتخاب برابر است با تمام ۹ یا ۱۹ گزینه دیگری که انتخاب نکردهایم.
در گذشته به خاطر نبود گزینههای مختلف، انتظارات ما ناچیز بود. تصمیمی هم که گرفته میشد تا حد زیادی انتظارات ما را برآورده میکرد. این مسئله کاملاً برعکس امروز است که سطح انتظارات ما بسیار بالا رفته است. انتظار ما از پشتیبانی سایت، عملکرد تلفن همراه، سرعت اینترنت، بستهبندی محصول، خدمات مشتری و کیفیت اطلاعات چقدر با گذشته متفاوت شده است؟ به همین علت، برآورده نشدن این انتظارات هم ما را دلخور میکند.
میزان اطلاعات با تمرکز ما رابطه عکس دارد. به این معنی که ما هرچه در معرض اطلاعات بیشتری قرار بگیریم، تمرکز کمتری خواهیم داشت. این موضوع آشنا است… نه؟ در واقع همه ما در عصر اطلاعات مواجه با دهها منبع حواسپرتی هستیم که نمیگذارند کاری که واقعاً مهم است را انجام بدهیم.
ما خودمان را با منابع کوچک و بزرگ اطلاعاتی محاصره کردیم و نمیتوانیم از شرشان خلاص شویم. باید سایتهای مختلف خبری را چک کنیم، کانالهای تلگرام را بخوانیم و از گروههای دوستی و کاری عقب نمانیم. ما نمیتوانیم ۲ ساعت به طور پیوسته روی یک کار تمرکز کنیم، چون گوشی موبایلمان به طور میانگین نزدیک ۴۶ نوتیفیکیشن در روز به سمت ما شلیک میکند (مال من میانگین ۱۳۰ تا است!). ما در دنیای عدم تمرکز زندگی میکنیم و به قول دارن هاردی: «در این دوره کسانی که بتوانند تمرکز کنند، برندهاند.»
گزینههای متعدد برای انتخاب، تمرکز ما را به هم میزنند. حتی گاهی ما را از مسیر اصلی خود منحرف میکنند. به همین خاطر ماندن در مسیر و دنبال کردن هدف اصلی در هر تصمیم کار سختتری است. در نتیجه، زمان بیشتری از ما میگیرد و احتمال رسیدن به بهترین تصمیم ممکن را هم کاهش میدهد.
گاهی پیش میآید محصولی که میخریم کاملاً متفاوت با آن چیزی است که فکر میکردیم. عملاً ۱۸۰ درجه ممکن است با تفکر اولیه ما متفاوت باشد! جالب اینجاست که نمیدانیم چرا چنین انتخابی داشتهایم. با بقیه که صحبت میکنیم نمیتوانیم توجه کنیم که چنین تصمیم بدی گرفتهایم.
در شرایطی ذهن به خاطر حجم عظیم دادههایی که واردش میشود راهش را گم میکند (اصطلاحاً بهش گرانباری اطلاعات میگویند) و ناچار به دنبال راه فراری میگردد. ذهن خسته است و توان پردازش هم ندارد. پس اولین راهی که به نظرش مناسب باشد را انتخاب میکند تا از سردرگمی خارج بشود. به این شکل، تصمیمی گرفته میشود که در عمل غیرمنطقی است، اما در آن لحظه برای ذهن توجیهپذیر میشود.
در سطح کلان، تصمیمگیریهای ناشی از گرانباری اطلاعات و خستگی ذهن، تمدنهایی را نابود کرده است! مدت کمی بعد از گرفتن تصمیم، برایمان مشخص میشود که چه گندی زدیم! اما آب رفته به جوی بر… نمیگردد!
تناقض انتخاب زمان ما را از بین میبرد، رضایت ما را کاهش میدهد و خطر تصمیمات اشتباه را بالا میبرد. چطور میشود از آن جلوگیری کرد یا آن را به حداقل رساند؟ چند راه میتواند در این مسیر به ما کمک کند:
مشکل زمانی ایجاد میشود که به جای خودمان، اطلاعات به ما جهت بدهند. اگرچه این ما هستیم که باید مشخص کنیم چه اطلاعاتی برای ما مرتبط و مفید است، در عوض این اطلاعات هستند که ما را انتخاب میکنند. اینطوری هرکسی میتواند رویکرد ما را در یک تصمیم تغییر بدهد.
انتظارات و اهداف مشخص مثل صافی عمل میکنند. آن چیزی که مجاز هست را از خودشان عبور داده و بقیه را نگه میدارند. در این حالت مهم نیست که تبلیغ یک محصول چقدر تأثیرگذار است یا هیاهوی رسانهای کدام برند بیشتر است. مهم این است که چقدر با نیازهای شما سازگاری دارد. مشخصکردن این مسئله به شما کمک میکند فارغ از احساسات تصمیم عاقلانهای بگیرید.
شاید بگویید اینطوری ذهن آدم به روی خلاقیت بسته میشود و باید با ذهن باز با مسائل برخورد کرد و از ایدههای متفاوت استقبال کرد. درست است… قبول! ولی به نظرم باید مرزی داشته باشد. مرزی که بهش اشاره خواهم کرد.
به طور مثال ما تصمیم میگیریم یک قالب برای سایت خریداری کنیم. هدفمان از این کار چیست؟ افزایش بازدیدکننده، راهاندازی بخش فروش دورههای آموزشی و فایل، تمرکز بیشتر به روی سایت به جای شبکههای اجتماعی و تولید محتوای ارزشمند، افزایش فروش و غیره. حالا با توجه به این اهداف، چه انتظاراتی از قالب سایت داریم؟ امنیت بالا، قابلیتهای طراحی خوب، راحتی استفاده، پشتیبانی از سیستمهای مالی و فروشگاهی، پشتیبانی از فونتهای فارسی، قابلیت ویرایش قالب، پشتیبانی فنی مناسب، بهروزرسانی بهموقع و موارد دیگری که ممکن است در نظر داشته باشید. مجموعه این اهداف و انتظارات مشخص میکند که ما دقیقاً به دنبال چه چیزی هستیم…
اگر فکر میکنید اهداف و انتظارتان از یک انتخاب مشخص نیست، بهتر است همین الان متوقف شوید و به سراغ این مسئله بروید. بدون هدف مشخص، انتخاب برایتان سخت و سختتر میشود. بدون هدف مشخص زمانتان از دست میرود، رضایتتان از دست میرود، خود تصمیم از دست میرود. مثل شاخه گندم توی باد، بدون ریشه، بدون استحکام، بدون نتیجه!
اهداف و انتظارات به تنهایی نمیتوانند مسیر ما را مشخص کنند. اگر نتوانیم همه آنها را محقق کنیم، کدامیک به دیگری مقدم است؟ اگر با هم تداخل داشتند، کدامیک برای ما ارزشمندتر است؟
شاید مشخصکردن اهداف و انتظارات کار سختی باشد، ولی سختتر از آن اولویتبندی بین آنها است. همانطوری که در این مطلب درباره اولویتبندی اهداف و ملاکها گفتیم، خیلی محتمل است که ما نتوانیم همه انتظاراتمان را به اندازه ایدهالی که در ذهن داریم محقق کنیم. به همین خاطر مشخص کردن اهم و مهم در بین آنها خیلی لازم است. کدام هدف برای ما مهمتر است و در صورت لزوم، از کدام هدف چشمپوشی خواهیم کرد؟ تقریباً مثل این میماند که به انتخاب خودمان بگوییم یکی از اعضای بدنمان قطع بشود!
در مثال بالا ما اهدافمان را از خرید یک قالب گفتیم، انتظاراتمان را هم مشخص کردیم. اما هنوز اولویتی برای انتظارات وجود ندارد. کدام ویژگیهای قالب سایت، با اهداف شما از خرید آن سازگارتر است؟ کدامیک بهتر میتواند اهداف شما را برآورده کند؟ اگر نیاز به فروشگاه اینترنتی داشته باشید، شاید روی امنیت سایت بیشترین حساسیت را به خرج بدهید. در مقابل اگر سعی داشته باشید محتوایی به شدت خاص و از نظر بصری منحصربهفرد را ارائه بدهید، احتمالاً به سمت قابلیتهای طراحی و ویرایش قالب سوق پیدا کنید. اگر خودتان از کدنویسی سردربیاورید، شاید پشتیبانی فنی سایت را بتوانید خودتان عهدهدار شوید و این قسمت اولویت بالایی برایتان نداشته باشد، اما اگر سرتان از طراحی سایت درنیاید، پس حتماً به کسی نیاز دارید که بتواند این قسمت را برایتان انجام بدهد.
ببینید هرکدام از انتظاراتی که از گزینهها دارید، تا چه میزان برای تحقق اهداف شما ضروری هستند. بر همین اساس، آنها را اولویتبندی کنید و به فاز بعد بروید.
مبارک است…! تا اینجا بیشتر از نصف راه را آمدهاید. میدانید چه میخواهید و میدانید چقدر میخواهید. کافی است بگردید و گزینهای که مناسب با اولویتهای شما است را انتخاب کنید. با این حال مراقب باشید که بیش از حد اسیر اطلاعات نشوید و زمان خود را هدر ندهید.
زمان خاصی را برای تحقیق خود از منابع مشخص، تعیین کنید. همه سایتها ارزش بررسی ندارند. باور کنید خیلیهایشان حتی اطلاعات غلط به خورد آدم میدهند! قانون ۸۰/۲۰ اینجا هم جواب میدهد. ۸۰ درصد اطلاعاتی که نیاز دارید توسط ۲۰ درصد سایتها تولید میشوند. بقیه یا ارزشی ندارند، یا اطلاعات دیگران را کپی میکنند. به جای آنکه چندین منبع بخوانید، منابع معتبر را چندین بار بخوانید!
از نظر زمانی هم محدودیت برای خودتان قائل شوید. خود من خیلی به این دام افتادهام که اطلاعات قدیمی را بدون دلیل، چندین و چند بار خواندهام، بدون اینکه هدفی جز کاهش استرس داشته باشم. بعد از مدتی واقعاً تمام اطلاعاتی که نیاز دارید در اختیارتان خواهد بود. بهانهای از این بابت ندارید. تنها راهش داشتن تصمیم قطعی برای قطع کردن این چرخه بیهوده است. بنا به موقعیت میتوانید از چند ساعت تا چند هفته به تحقیق اختصاص بدهید. اما زمانی که آن را معین کردید به آن پایبند باشید.
البته ممکن است آشنایی چندانی با موضوع نداشته باشید و پس از مدتی متوجه شوید زمان مشخصشده، واقعاً کافی نبوده است. در این موقعیت میتوانید اول یک بازه آزمایشی مشخص کنید و بعد از آن زمان واقعی برای تحقیق و بررسی را تعیین کنید.
بعد از دوره تحقیق، موارد و اطلاعاتی که در حوزه تصمیمات شما نمیگنجد را حذف کنید. در این خصوص راه میانبری وجود ندارد. فقط باید سر خودتان را خلوت کنید تا به چند گزینه اصلی برسید. روی هرچیزی که با استانداردها و انتظارات شما نمیخواند خط بکشید تا بتوانید تمرکز بیشتری داشته باشید. بعد، روی موارد باقیمانده بررسی عمیقتری انجام بدهید و در نهایت تصمیم خود را عملی کنید.
تناقض انتخاب خیلی ما را میتواند سردرگم یا از مسیر منحرفمان کند. این روزها با حجم زیاد دادههایی که اطراف ما وجود دارد، در رفتن از این تناقض سخت است، ولی میشود با کمی تمرکز و عزم قوی، این مشکل را حل کرد. آن موقع میتوانیم ببینیم که چقدر تصمیماتمان سریعتر و مؤثرتر جلو میرود و چقدر زمان اضافه برای کارهای دیگر داریم.
اگر فکر میکنید میتوانید در این زمینه به ما و بقیه کمک کنید، نظرات خودتان را در میان بگذارید.