کورتکس،ایده استعماری و قرن نوزدهمی است؛ ۲۰۰ سال است خودتحقیری داریم.
قسمتهایی از صحبتهای دکتر زرشناس در برنامه جریان:
🔹عقبافتادگی، از تئوری دوران روشنگری در غرب مدرن، یعنی قرن هجدهم، گرفته میشود و اصلاً قبل از آن نبوده و سابقهای ندارد.
نقطه شروع این بحث با فرانسیس بیکن در قرن هفدهم است. سپس مونتسکیو و پس از آن فرانسوا ماری ولتر آن را بسط میدهد. متفکر دیگر مارک دوکندورسه است.
آنها مفهومی به نام پیشرفت و ترقی را با معیارهای خودشان مطرح میکنند و میگویند هر کشوری صنعتی و مدرن است، پیشرفته است و بقیه عقبماندهاند.
البته امروز متفکران پستمدرن غربی آن را قبول ندارند، مکتب فرانکفورتیها آن را رد میکند، هایدگر، میشل فوکو، دریدا و بسیاری از تئوریسینهای توسعه دیگر نیز این نظریه را رد میکنند. بنابراین، این که معیار پیشرفتْ مدرنیته غربی است، توسط این اندیشمندان رد میشود.
اما حتی اگر فرض بگیریم که این معیار درست است، وقتی میخواهیم بحث کنیم که اصلاً چه شد که بخشی از جهان به این معیارهای پیشرفت نرسید و بقیه رسیدند، باید چه بگوییم؟
تجربههای تاریخی را نگاه کنید. سر دسته نظام جهانی انگلستان، فرانسه، بعد از آن آلمان و بعد هم آمریکا، قبل از آن پرتغال، اسپانیا، ایتالیا و هلند بودند. قبل از این که این نظام شکل بگیرد، مگر هندوستان وضع امروز را داشت؟ صنعت نساجی هندوستان تا اواخر قرن شانزده و اوایل قرن هفده از انگلستانِ آن زمان پیشرفتهتر بود. نماینده ملکه الیزابت در سال ۱۵۹۶ میلادی، وقتی به هندوستان آمد، به ملکه الیزابت گفت: «اگر بمبئی را نابود نکنیم، منچستر نابود میشود». در صنعت مانوفاکتور نساجی، هند از انگلستان جلوتر بود. حتی قبل از جنگهای ایران و روس، در دوره فتحعلیشاه، نسبت تراز تجاری ما با روسیه سه به یک به نفع ما بود. مارتین لوتر که در ۱۵۴۶ درگذشت و رهبر پروتستانهای مسیحی بود، در دوره صفویه، آرزو میکند کارگر یا امیرنشینهای آلمانیزبان -آن زمان هنوز کشور آلمان تأسیس نشده بود- وضعیت عثمانی را داشته باشند. آفریقا قبل از تسلط نظام جهانی یک قاره سرسبز بود؛ اما وقتی نظام جهانی به آنجا میرود، برهوت میشود و امروز این وضع را پیدا میکند. هند خاکسترنشین امروز، ثمره غلبه سیطره انگلستان و نظام جهانی بر آن کشور است؛ نه اینکه اینها ذاتاً این شکلی بودهاند.
🔹غرب و اروپا، خودشان در فرایند پیشرفت با پدیده استعمار روبهرو نبوده است. یعنی کسی غرب را استعمار نکرد!
🔹اگر یک مقایسه زمانی و تاریخی انجام دهیم میبینیم که دورهای داریم به نام عصر تمدن طلایی اسلام. در آن دوره، شخصیتهای برجستهای در زمینههای فلسفه، طب، نجوم، ریاضیات، مانند خیام، ابوریحان، ابنسینا، ملاصدرا و دیگران حضور دارند. پرسش این است که وقتی بخواهیم این حرف را مبنا قرار دهیم، یعنی موضوع کورتکس مغزی را، آیا ایرانیها در طول تاریخ کورتکس مغزی ضخیم و کلفتی داشتند که نازک شده است؟ چون وقتی تاریخ ما، بهویژه عصر تمدن طلایی اسلام را میبینیم، در حوزه تولید فکر، تولیدعلم و تمدن، حرف جدی داریم.
🔹متأسفانه یک حقیقتی وجود دارد که نظام دانشگاهی ما عوامزده، تفکرگریز و خلاقیتسوز است. بارها گفتهام که نظام دانشگاهی ما ضد تفکر است؛ تفکرگریز و خلاقیتکُش است. این باعث میشود این حرفها یعنی حتی آموزش تئوریهای علمی که در این مملکت صورت میگیرد - منظورم از علم، ساینس است- بهگونهای باشد که حتی تئوریهای منتقدانه نسبت به ساینس غالباً اینجا تدریس نشود. در دانشگاه ما همچنان شیفتگی به ساینس و رویکردهای قرن نوزدهمیِ کاملاً استعماری وجود دارد. حتی رویکردهای پستمدرن هم اینجا تدریس نمیشود. مشکل ما این چیزها است که این حرفهای عوامانه و بیاساس از آن درمیآید. اینها حتی با مباحث نظری امروزی تئوریسینهای غرب مدرن همخوانی ندارند.
🔹خروجیاش، تداوم و قوام وابستگی است. تمام این حرفها تداوم وابستگی هستند. مثلاً تئوری آریاییها یا بسیاری از حرفهایی که بهعنوان حقایق تاریخی به خورد ما دادهاند که اگر روزی فرصت شود میتوان درباره همه آنها بحث کرد، آخرش همان چیزی که میرزا ملکم گفت را میگویند: «ما نباید تفکر کنیم، ما باید تقلید کنیم. اروپایی فکر کرده، تعقل کرده، همه کار را کرده، ما فقط باید تقلید کنیم». ته ماجرا این است.
🔹شکوفایی از درون ظرفیت سنت خودمان رخ میدهد.
اتفاقاً اگر مدرنیتهای در غرب رخ داده، امکانی از درون سنت اندیشهاش بوده است. ما هم اگر بخواهیم نوآوری و افقگشایی داشته باشیم که باید هم داشته باشیم، این گشایش از درون ظرفیتهای سنت خودمان رخ میدهد.
🔹نکته دیگری که وجود دارد این است که انقطاع از زبان فارسی، هویت و این سنت که در بیان آقای رنانی هست، نهتنها ما را جلو نمیبرد، بلکه نابودمان میکند؛ چون تمام هویت و وجود ما در این چارچوب است. اگر رخدادی هم قرار است رخ دهد، باید در این چارچوب رخ دهد.
🔹دو تا مواجهه است؛ اگر ما مواجهه تحولی و انتقادی داشته باشیم، لزومی ندارد هرچه آنها گفتند یا هر مدلی را ترسیم کردند بپذیریم. علت آن این است که یک نظام جهانی ساختهاند که الان آن نظام جهانی تَرَک برداشته و اصلاً تمام بحثها همین است که این نظام جهانی دیگر قدرت قرن هجدهمی، قرن نوزدهمی یا حتی قرن بیستمی را ندارد. بحث خیزش ملتها همین است. اصلاً جریان مقاومت همین است. جریان مقاومت که فقط یک وجه سیاسی و نظامی ندارد، جنبه دیسکورسیو، گفتاری و هویتی هم دارد. جریان مقاومت نظم، واژگان و مفاهیم جدید میسازد؛ چون توازن قدرت بینالمللی در حال تغییر است. اینگونه نیست که ما باید برای مفاهیم آنها معادل بگذاریم و هرچه گفتند بپذیریم و اگر نظم نساختیم و نداشتیم، خاک بر سرمان است.
ما باید مواجهه خود را از «انفعالی-پذیرنده» به «انتقادی-تحولگرا» تغییر دهیم و فضا را برای نظم جدید گفتاری که از طریق ما خواهد بود فراهم کنیم. فقط خود ما هم نه، شرق، جهان اسلام و تمام تحت سلطهها و همه کسانی که در این خیزش عمومی وارد شدهاند، باید نظم جدید شکل دهند. این شعار نیست، چون نظام جهانی دچار انشقاق و فروبستگی شده است. جریان روشنفکری، دائم ما را به پذیرش و تسلیم دعوت میکند. هر چیزی که آنها گفتند و چون نمیتوانید و ندارید پس بدبختید. این سرتاپا غلط است.
دکتر زرشناس / برنامه جریان