روز شهادت، سیدهادی صـــبح میاد پیــش پدرش
و یه طور خاصی خداحافظی میکنه
یه جوری که مثل همیشه نبوده..
فقط میگه امروز یه مأموریتی هست که شاید اجازه بدن منـم شرکت کنم
سیدحسن یه جمله میگه فقط:
موفق باشی، خدا به همراهت!
بعدش
فرماندهان حزبالله به سیدحسن خبر میدن که
امروز عملیات مهمی در قلب مناطق اشغالی داریم،
عملیاتی که خطرناکه!
تا اینجای کار سیدحسن نمیدونسته بچه خودشم تو این عملیات شرکت داره!
اون شب هر نیم ساعت یکبار به سیدحسن زنگ میزدن و گزارش میدادن و توضیح نمیدادن که چی به چیه! فقط میگفتن:
• نفر اول شهید شد
• نفر دوم شهید شد
• سرنوشت نفر سوم هم نامعلومه
از اینجا سیدحسن شک میکنه و احساس میکنه سیدهادی خودش هم لابهلای شهدا بوده که مرتب دارن گزارش مـورد به مـورد بهش میدن!!
خودش میگه:« هر لحظه آماده بودم که زنگ بزنن
بگن یکی از این سه نفر سیدهادی بوده
تا نهایتاً همین اتفاق هم میافته زنگ میزنن و خبر شهادت سیدهادی رو به پدرش میدن!
تا این جای کار
خیلی اتفاق خاصی نیفتاده
حداقل به زعم سید حسن اتفاقی نیفتاده!
چرا که او برغم داغ دیدن، خدا رو بخاطر اینکه خانوادهاش را مشمول رحمت خودش ساخت، شکر کرد
و ذره ای از صلابت و قاطعیتش کاسته نشده بود!
وقتی خبر شهادت جگرگوشه اش را شنید، چشمانش را بست تا قطرات اشکی که گوشه دیدگانش جمع شده بود، دیده نشود!
اما خب
کار به همینجا ختم نشد!
ارتش اسراییل پیکر این سه نفر رو میبره و وقتی میفهمه یکیــشون پسر سیدحسنه، شرط و شروط سنگین میذاره!
اسراییل میگه:
پیکر سیدهادی رو در صورتی تحویل میدیم که حزبالله اجساد تمام سربازان کشتهشدهی اسراییلی که دست حزبالله هست رو به علاوهی تجهیزات نظامی غنیمت گرفته شده تحویل بده!!
در واقع ارتش اسراییل گفته بود:
ما همهی جنازههامون رو پس میگیریم و در مقابل فقط پیکر سیدهادی رو تحویل میدیم! اسرای دیگه و پیکر شهدا رو مبادله نمیکنیم.
اینجا مادر سیدهادی و همسر سیدحسن یه پیام کوتاه میده و میگه:
اصلا نمیخوایم! من پیکر فرزندی که در راه خدا دادم رو پس نمیگیرم!
این پیام مادر سیدهادی مثل بمب صدا میکنه
هم در لبنان و هم بین صهیونیستها و از لحاظ روانی تاثیر بالایی میذاره
آخر وهب ها و مادرهای وهب ها همچنان هستند..
نهایتا دو ماه بعد، اسراییل کوتاه میاد و همهی اسرای لبنانی رو آزاد میکنه در بین اونها
پیکر سیدهادی و دو همرزمش هم بود!
جالب اینکه خود سید حسن فرزندش رو کفن کرد و بعد از نثار دعا و قرآن برایش و بوسیدن پیشانی اش کارها را به اطرافیان سپرد...


✍🏻دانیال طاهریان، ترم هفت علوم آزمایشگاهی
نشریه دانشجویی مسیر
| @masir_mazums |🌱