با نگاهی متقابل و سرشار از حسرت، زن شروع کرد به صحبت:
«خودمون میدونیم، اصلا فرشمون به مبلامون نمیاد..آخه ازونجایی که مبل خریدیم فرش نداش که باهم ست کنیم.»
و من..
من از ابتدا تا انتهای تبلیغ دهانم باز ماندهبود و
بالای سرم یک علامت تعجب بزرگ نقش بسته بود.
چه؟!
این چه تبلیغی است برای تلویزیون
با آن همه مخاطب
میلیون ها آدم از جنین در رحم تا سالمندِ روی تخت
ساکن در پنتهاوس و یا زیرزمینِ اقتصاد.
-آیا میدانید با این شیوه چه تصویری از زندگی، انتخاب و ارزشها در ذهنشان حک میکنید؟
-حواستان هست چه چیزی را دارید رواج میدهید؟!
-در ذهن مردم چه دانههای خطرناک و سمی میکارید؟
-میدانید با این کارتان به باورهای مردم نفوذ میکنید و به آنها القا میکنید که آری، باید برای نظر هرکس جوابی داشت
-و یا چرا هر کس که از راه برسد به خودش اجازهدهد انقدر وقیحانه نظر بدهد و شما با این تفکر دست پیش را بگیرید و اقدامکنید به توضیح
مگر مسئولی در برابرشان؟!!!
اصلا شاید در پس این تبلیغ هزاران نفر ناگهان نگاهی به مبل و یک نگاه به فرش بیندازن و در پسِ اتاقک گفتگوی مغزشان زمزمه کنند:
«آری مال ماهم بهم نمیآید..حیف!»
و زیربنای کلبهی خرابِ حسرت و ماتم را در قلبشان پِی ریزی کنید؟
امّا ایندفعه فرق میکند؛
مسئله عدم وجود دو کالا در یک فروشگاه نیست
عدم موجودیِ کارت است!
و هزاران فکر و حرف و و و… که همانند تگرگ فروردینماه بر سرشان فرود میآید.
اصلا در دنیای شما مدگرایان، بیزنسهای بزرگ و تبلیغاتچیها، چه کسی تعیین میکند که:
•باید هر مبلی به فرش بیاید
•این به هم آمدن چگونه شکل میگیرد
طبق کدام قانون، قاعده یا منطق
شاید همان بحث سلیقهست.
اما اگر سلیقه را هم دستکاری کنیم،
اگر هر چیزی را به زور «باید» نشان دهیم
و «نباید» را تحمیل کنیم،
چه میماند برای آدمها؟
چه میماند برای تفکر و انتخابشان؟
چه میماند برای اختیار و احساساتشان؟!
در میان این همه هیاهو لااقل حواستان باشد به چیزی که خوراک میلیونها آدم معصوم میکنید.
و شما مردم
روزانه بسی زیاد ازین طعامها به مغزهایتان میخورانند
حواستان باشد چه چیزی را میخورید
و چه چیزی را پس میزنید.
"هوشیار باشید."
✍🏻زهرا علی یاری، ترم سه بهداشت عمومی
نشریه دانشجویی مسیر
| @masir_mazums |🌱