Ghazale Bodaghi
Ghazale Bodaghi
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

ایجاد واحد HR در اینورس چه چیزهایی به من یاد داد؟

چی شد که اینجاییم؟
سال گذشته، اوایل تابستون، زمانی که فکر می‌کردم کارم برام روتین شده و دیگه اونقدر تاثیرگذار نیستم برای مشورت درباره مسیر شغلیم جلسه‌ای با یک کوچ برداشتم و اون یه جایی از حرف‌هامون توی شوخی و خنده بهم گفت شماها شدین 80/90 نفر اچ آر که هی از این استارتاپ به اون یکی مهاجرت می‌کنید و سرریز پول این مجموعه‌ها رو خرج می‌کنید. حرفش این بود که توی هر کسی توی مسیر شغلی خودش نیاز داره صنایع و شرایط مختلف رو تجربه کنه و منابع انسانی اون پوزیشنیه که باید بتونه خودش رو در انواع شرایط محک بزنه.

.

مرداد 1402وقتی مدیران مدرسه اینورس برای داشتن یک واحد منابع انسانی احساس نیاز کردند، در ابتدا تصورشون نیاز به داشتن همکاری بود که روی فرهنگ سازمانی کار کنه و همزمان حوزه جذب و استخدام رو جلو ببره. با این حال می‌دونیم که قصه همیشه می‌چرخه و می‌چرخه و نهایتا روایتی ماورای تصور ما محقق می‌شه. من بعد از چند جلسه طولانی آنبوردینگ، اول شهریور وارد مدرسه اینورس شدم.

یک نفر به جای تیم

برای من کار کردن در دپارتمان منابع انسانی همیشه با عضوی از یک تیم حداقل 5/6 نفره بودن معنا پیدا می‌کرده. این یعنی همیشه قسمتی از کارهای روتین دپارتمان به تو ارتباط پیدا می‌کنه و درگیر همه بخش‌ها نخواهی بود. یا مثلا برای اجرای هر پروژه فرصت داری ایده‌های مختلف رو بشنوی، در طول زمان پخته‌اش کنی، لحظه به لحظه مشورت بگیری، با فراغ بال بست پرکتیس‌ها رو مطالعه کنی و ... . خلاصه‌ی ماجرا اینه که قرار گرفتن توی گروه، در مقابل یک تیم تک نفره بودن، در نگاه اول تجربه بسیار متفاوتیه، و می‌خوام بگم در نگاه دوم و سوم تجربه فنسی‌تر و شاید سبک‌تریه از جنس میزان مسئولیت و فشار و میزان اهمیت هر تصمیمی که می‌گیری. چون نهایتا در تجربه تک نفره کار کردن فیلتر و متری بعد از خودت نیست، پس فرصت برای خطا کردن هم کمتره، از طرفی همه‌ی همه‌ی همه‌ی جزئیات هر پروژه دقیقا به خودت مربوط می‌شه و پای خودته! مثلا؟ اگر تا سال قبل نهایت تعامل من با بچه‌های جبران خدمات، فرستادن درخواست‌های تیمم بود، در سالی که گذشت خودم رو وسط ری‌‌دیزاین انواع فرم و قرارداد دیدم، بدون راه فرار!


مفهوم بینس پارتنر

ادعای غریبی نیست اگر بخوام امروز که در شهریور ماه 1402 درباره "اچ آر بیزنس پارتنر" در یک سازمان صحبت می‌کنیم، به تعداد بیزنس پارتنرهای موجود، شرح شغل هم برای این موقعیت شغلی وجود داره. این عنوان شغلی چند سالیه که حواشی خاص خودش رو داشته، توی ساختارهای سازمانی جای خودش رو باز کرده و در عین حال منتقدان خودش نسبت به شیوه اجراییش رو هم در کنارش داشته. اما می‌خوام بگم شاید در شرایط قرار گرفتن در اسمال بیزنس، افراد در پوزیشن‌های کلیدی این شانس رو به دست میارن که ارتباط نزدیک‌تری با این مفهوم به دست بیارن. توی تاپیک قبل از اهمیت کوچک‌ترین تصمیمات یا ایده‌ها گفتم، می‌خوام اینجا وصلش کنم به چیزی فراتر از کاست.

در حالت ایده‌آلی از مفهوم بیزنس پارتنر که آدم‌ها مدام راجع بهش صحبت می‌کنند و کمتر دیده می‌شه، منابع انسانی قراره یه پای بیزنس باشه، بتونه راهکارهایی برای چیدن استراتژی‌های فصلی و سالانه بده و به حل مسائل پایه‌ای اون سازمان کمک کنه. ایفای چنین رولی البته قطعا به شناخت خوبی از اون بیزنس هم وصله که توی تاپیک بعدی می‌رم سراغش!

همخوان بودن افراد کلیدی با جنس بیزنس

من هنر خوندم؛ از هنرستان تا لحظه‌ای که کنکور دکتری دادم. مدرسه اینورس رو از زمانی که سال سوم هنرستان بودم می‌شناختم، می‌دونستم چه جنس آدم‌هایی مشتری این سازمان هستند، می‌دونستم که دقیقا داره چه کاری انجام می‌ده و به واسطه رشته تحصیلیم می‌تونستم در طول این سال‌ها راجع به جایگاه این بیزنس بین هم‌رده‌های خودش در بازار صحبت کنم. از طرفی ما توی اینورس دپارتمان‌هایی داریم که شاید نظیرش در سازمان‌های زیادی وجود نداشته باشه، دپارتمانی مثل دپارتمان آموزش که بچه‌های فیلمساز درون خودش داره.

همه شناخت و دانشی که بالاتر ازش حرف زدم توی نشستن روی صندلی منابع انسانی چنین مجموعه‌ای واقعا برای من کمک‌کننده بود. من اینجا با خیال راحت می‌تونم بگم به بیزنس پارتنر بودن نزدیکم چون نیاز همکاران و سازمان رو می‌تونم درک کنم. مشابهش رو مثلا توی حوزه علوم پزشکی زیاد دیدم؛ بیزنس‌هایی که اچ آرهایی با بک گراند مشابه داره و اونجا به نظرم منابع انسانی می‌تونه چیزی فراتر از تسک‌هایی باشه که کم و بیش داره در سطح مارکت دان می‌شه.

همه چیز به صورت کاستومایز شده

گاهی تنوع در موقعیت‌های شغلی یک سازمان باعث می‌شه تو از برنامه‌نویس و طراح گرافیک تا فیلمبردار و تدوینگر و ... رو در یک مجموعه داشته باشی. در چنین شرایطی خصوصا وقتی یک بیزنس سال‌ها به روش‌های سنتی جلو رفته، دیگه نمی‌شه خیلی راحت و با دست باز راجع به اینکه او کی آر رو انتخاب کنیم یا کی پی آی، صحبت کرد. طراحی لباسی که بتونه تمامی این نیازها رو پوشش بده جاییه که به منابع انسانی اجاه می‌ده بره توی نقش دیزاینر و لباس نویی متناسب با اونچه که متناسبه طراحی کنه. قطعا توی این مسیر بارها باید پاک‌کن دست گرفته، ولی نتیجه، یه نتیجه دست‌ساز و منحصر به فرده.

تجربه تغییر ساختار و به نوعی حتی صنعت!

از کرونا به این طرف، شرایط نه تنها برای مردم دنیا بلکه برای خیلی از سازمان‌ها هم تغییر کرد. بعضی از اون‌ها مثل مدرسه اینورس مسیر دور و درازی رو بعد اون شرایط شروع کردند و تصمیم گرفتند به سمت داشتن یک محصول تکنولوژی محور به عنوان بیزنس اصلی خودشون حرکت کنند. این مسیر در نگاه اول به شدت هیجان‌انگیزه و در نگاه‌های بعدی پر از چالش. یه چالش مهم، بلوغ سازمان و ساختار اونه برای داشتن تیم تکنولوژی و سازگاری با اون. این مسیر طولانیه و هم برای بچه‌های فنی و هم برای مدیریت مجموعه می‌تونه مسیر سختی باشه، شبیه به هر تبدیل شدن دیگری. ما هم توی گام چندم این مسیر ایستادیم و شاید بشه جداگانه درباره‌اش نوشت؛ درباره اینکه دادن انگیزه و احساس تعلق به تیم فنی در این شرایط چه روش‌هایی می‌تونه داشته باشه و از اون طرف تجربه پذیرفتن از نگاه مدیریت چطور پیش می‌ره.

استفاده از هوش مصنوعی

آخرین تاپیک این نوشته، برای خودم یکی از هیجان‌انگیزترین‌هاست. من با اون جمله معروفی که می‌گن "بیل گیتس همیشه تنبل‌ترین‌ها رو استخدام می‌کرد چون سریع‌ترین راه حل‌ها رو پیدا می‌کنند"، میونه خوبی ندارم. اما توی سالی که گذشت فهمیدم چه سهم بزرگی از کارم رو می‌تونم به صورت اتومیشن پیش ببرم و تا حالا نمی‌دونستم. فهمیدم چقدر ابزار درجه یک توی دنیا هست که ما توی بازار منابع انسانی علاقه‌ای به استفاده کردن ازشون نشون نمی‌دیم و چه علاقه‌ی بزرگی به اختراع کردن چرخ داریم. این نگاه رو البته مدیون علیرضا اردوبادی مدیرعامل مدرسه اینورس‌ام و البته خود مدرسه که به شدت این نگاه توش جریان داره. مثلا برای من تجربه جالبی بود دیدن اینکه هر کس باید بتونه خودش صفر تا صد سیستمش رو ست آپ کنه و منتظر کمک همکار آی تی نباشه. یا مثلا داشتن جلسات مرتب برای اینکه هر دپارتمان اعلام کنه در راستای تسهیل وظایفش چه بهره‌ای می‌تونه از هوش مصنوعی بگیره. به طبع در ساختار 500 یا حتی 200 نفره تغییراتی از این دست خیلی سهل نیست، اما توی اشل کوچکتر، یکی از مزایا همین فرصت برای آزمون و خطاست. اینکه پیش‌ایده‌هایی رو بذاری روی میز، آزمایشش کنی و با گرفتن بازخوردها به عنوان منابع انسانی بری سراغ بازطراحی.




منابع انسانیمدرسه اینورسhrbp
من HR ام، ژورنالیستم و هنر خوندم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید