برای همه ما پیش آمده که ناگهان شور و اشتیاقی که در راه رسیدن به اهدافمان داشتهایم را از دست دادهایم. و به اصطلاح دچار بیانگیزگی شدهایم. در این مواقع احساس پوچی، از دست دادن علاقه نسبت به جنبههای مختلف زندگی اعم از فعالیتهای روزانه، تعامل با دیگران به سراغ ما میآید که میتواند بر میزان توانایی ما در حفظ شغل، روابط و لذت از زندگی تاثیر بگذارد.
انگیزه همان نیروی محرکهای که ما را به سمت اهدافمان سوق میدهد. در واقع انگیزه محرکی است که رفتارهای هدفمند را آغاز، هدایت و حفظ میکند. همان محرکی که باعث میشود که ما اقدامی را انجام دهیم.
در پاسخ به سوال انگیزه چیست؟ باید بگوئیم انگیزه فرآیندی است که خواهان ایجاد تغییر در ما یا محیط اطرافمان است. جوهره انگیزه، رفتارهای هدف مدار و پرانرژی است.
پس میتوانیم انگیزه، موتور محرک رفتارهای انسان است. انگیزه باعث ایجاد ارتباط اجتماعی میشود، موجب رقابت میشود. و عدم وجود انگیزه میتواند به بیماریهای روانی یا روان تنی بیانجامد.
پس انگیزه میل به ادامه دادن، تلاش برای رسیدن معنا، هدف و زندگی ارزشمند است.
بی انگیزگی یک وضعیت روحی است که با از دست دادن علاقه، انگیزه و انرژی همراه است. این احساس ممکن است به صورت موقت و در برابر رخدادهای خاصی رخ دهد، یا ممکن است به شکل طولانیمدت و در قالب اختلالات روانی مانند افسردگی نشان داده شود.
بیانگیزگی میتواند تأثیرات منفی بر روی زندگی روزمره شما داشته باشد. ممکن است روی انجام وظایف روزمره، حضور در محیط کار یا تحصیل، ارتباط با دیگران و حتی سلامت جسمی تاثیر منفی بگذارد..
علت بیانگیزگی ممکن است متنوع باشد. برخی از علل شایع شامل استرس، افسردگی، اضطراب، کمبود خواب، ناراحتی جسمی، فشارهای زندگی، عدم رسیدن به اهداف و انتظارات بالا و ناامیدی از زندگی باشد.
هر یک از ما ممکن است در برههای از زندگی دچار بیانگیزگی شده باشیم. ما انسان هستیم و انسان به واسطه داشتن هدف و تلاش زنده است. احساس بیانگیزگی، میتواند انسان را به ورطه نابودی بکشاند. پس بنابراین چاره اندیشی برای این احساس برای سلامتی جسم و روان بسیار مهم است.
1-نداشتن هدف و برنامه مهمترین دلیل کاهش انگیزه.
تصور کنید قرار باشه پایان هفته به یک مسافرت چهار روزه به یک منطقه خوش آب و هوا بروید. چکار میکنید؟
با شور و اشتیاق و انگیزه برای این سفر آماده میشوم. کارهای عقب افتاده را انجام میدهم. هدف شما در این برهه از زمان آماده شدن برای رفتن به سفر است.
یکی از بزرگترین دلایل بی انگیزگی در حقیقت نداشتن هدف مشخص است. زمانی که تصویر روشنی از آنچه به دنبال آن هستیم نداشته باشیم، با کوچکترین چالش، احساس میکنیم تمایلی به ادامه دادن نداریم.
البته آشنایی با هدفگذاری صحیح میتواند بسیار به ما کمک کند تا در مسیر رسیدن به اهدافمان و مواجه با چالشها، نا امید نشویم. هدف به مانند سوخت برای یک اتومبیل را دارد. لازم است همیشه هدفی برای رسیدن و کاری برای انجام دادن داشته باشیم تا دچار بیانگیزگی نشویم.
دومین علت پایین بودن انگیزه، گفتگوهای ذهنی منفی یا افکار منفی است. اگر هر روز با خود فکر میکنیم که به اندازه کافی خوب نیستیم و تمام تلاشهایی که برای پیشرفت داریم را نادیده بگیریم و خود را ناکافی بدانیم، سبب میشود برای ادامه دادن تلاشها و پایبند بودن به برنامهها دچار بیانگیزگی شویم.
اما اگر در مقابل تغییرات کوچکی که در مسیر دارید را به خود یادآوری و از خود قدردانی کنیم، احتمال بیشتری وجود دارد که در مسر درست قرار گرفته و به تلاشمان ادامه دهیم.
3-نداشتن اعتماد به نفس
رابطه اعتماد به نفس و انگیزه داشتن یک رابطه دو طرفه است. به طوری که بیانگیزگی باعث عدم کارایی میشود، عدم کارایی احساس ناکارآمدی و مفید نبودن را در ما به وجود میآورد و در نهایت منجر به کاهش اعتماد به نفس میشود. از آن طرف نداشتن اعتماد به نفس به ما میگوید ما هیچ کار مفیدی نمیتوانیم انجام دهیم و اینجاست که بیانگیزگی به سراغمان میآید.
4-افسردگی
افسردگی متاسفانه یک معضل بسیار شایع و البته آزار دهنده است که باعث پایین آمدن کیفیت زندگیمان میشود. افسردگی یک روند صعودی دارد، یعنی از مقدار کم شروع شده و به افسردگی حاد میرسد. نداشتن انگیزه و اعتماد به نفس، زیر مجموعههای اختلال افسردگی هستند.
5-عدم احساس نیاز
مهمترین دلیل برای انجام یک کار پی بردن به لزوم انجام آن کار است. برای مثال درس خواندن ایده خوبی است اما تا زمانی که دلیل درس خواندن را ندانیم و آن را لازمه رسیدن به هدفمان ندانیم، این کار را انجام نمیدهیم. بنابراین چرایی انجام یک کار باید مشخص باشد تا دچار بیانگیزگی نشویم. افراد بیهدف و بیبرنامه که احساس نیاز برای انجام کاری ندارد، دچار بیانگیزگی میشویم.
6-پیروی و دنبالهروی از دیگران
خیلی از مواقع برای ما پیش میآید که با دیدن موفقیت دیگران کورکورانه و ناآگاهانه از آنها تقلید میکنیم. یا تصمیماتی را که دیگران برای ما میگیرند به سادگی میپذیریم. در حالی که هیچ آگاهی نسبت به عواقب این تقلید و پیروی از تصمیمات دیگران را نداریم. در نهایت بعد از مدتی وقتی نتیجه دلخواه برای ما حاصل نشد، بی انگیزه شده و از ادامه دادن مسیر ناامید میشویم.
7-توقعات بی جا
توقعات و انتظارات بیجا و ترسیم اهداف دور از واقعیت، زمانی که باعث شکست ما میشوند، موجب میشوند بیانگیزه و دلسرد شویم. مثلا یکی از توقعات و انتظارات بیجایی که بعضی از افراد از خود دارند این است که توقع دارند دست به هر کاری میزنند در کوتاهترین زمان ممکن به نتایج عالی دست پیدا کنند. در نتیجه وقتی در بازه زمانی کوتاه به نتیجه موردنظر دست پیدا نمیکنند ناامید شده و انگیزه خود را کاملا از دست میدهند.
در حالی که هر اقدامی انجام میدهیم باید برای مدت زمان معقولی ادامه داشته باشد تا بتوانیم به نتایج موردنظر دست پیدا کنیم.
8-عدم شناخت علایق خود
یکی دیگر از دلایل بیانگیزگی ما این است که علاقههای واقعی خود را نمیشناسیم و تنها به دلیل توهم علاقه به کاری، دست به اقدام میزنیم. اما پس از مدتی خسته، دلزده و افسرده میشویم.
بنابراین برای جلوگیری از این موارد، ابتدا باید علائق و استعدادهای خود را به صورت دقیق بشناسیم سپس اقدام به تعیین هدف کنیم.
بسیاری از مواقع، افراد انگیزه و انرژی بالایی برای رسیدن به هدف خود دارند. اما اطراف آنها با اشخاصی احاطه شده که مدام با سخنان منفی خود، افکار فرد را مغشوش کرده و در نهایت بعد از مدتی انگیزه او به طور کامل از بین میرود و از ادامه مسیر منصرف میشود.
در این موارد کافی است تحت تاثیر صحبتهای منفی دیگران قرار نگیریم و با پشتکار مسیر خود را ادامه دهیم.
10-ترس از شکست
ترس از شکست یکی از عواملی است که فرد را از دنبال کردن اهداف خود منصرف میکند. بعضی از افراد به خاطر ترس از شکست هیچ کاری را شروع نمیکنند، چون ترس این را دارند که شکست بخورند. همین ترس از شکست خود باعث بیانگیزگی میشود.
افرادی که برای هدف خود تلاش میکنند و با وجود شکستهای متعدد تسلیم نمیشوند، افرادی هستند که رسیدن به هدف را مهمتر از چالشهایی میدانند که در مسیر رسیدن به هدف وجود دارد.
11- دیدگاه منفی
بعضی از افراد کلا دید منفی و بدی نسبت به همه چیز از جمله رسیدن به هدف و موفقیت دارند. انگیزه و انرژی این افراد به خاطر دید منفی که به کار یا هر چیز دیگری دارند از بین میرود و نمیتوانند کارهایی که بر عهده آنها گذاشته شده است را به خوبی انجام دهند. این خود باعث دلسردی از ادامه انجام کار و بیانگیزگی میشود.
کاهش عملکرد تحصیلی یا شغلی
بیانگیزگی ممکن است باعث کاهش تمرکز، انگیزه و انرژی ما در محیط کار یا تحصیل شود. به عنوان مثال، ممکن است ناخواسته وظایف و پروژههای مهم کاری یا وظایف و تکالیف تحصیلی را به تعویق بیاندازیم، کارها را به طور ناقص یا نامناسب انجام دهید و بطوری کلی بازدهی وعملکردمان کاهش یابد.
کاهش ارتباط با دیگران
یکی دیگر از پیامدهای بیانگیزگی، کاهش یا عدم علاقه به فعالیتها ارتباطی و اجتماعی باشد. فرد بیانگیزه معمولا علاقهای به انجام فعالیتهای گروهی، رویدادهای و فعالیتهای اجتماعی ندارد و از ملاقات با خانواده، دوستان و … دوری میکند. پیامد این بیعلاقگی، ایجاد فاصله اجتماعی با دیگران میشود.
افزایش استرس و اضطراب
یکی از تاثیرات بیانگیزگی، افزایش سطح استرس و اضطراب است. در اولین مورد اشاره شد، زمانی که بیانگیزه میشویم ممکن است ناخواسته وظایف و پروژهها را به تعویق بیاندازیم، این به تعویق انداختن کارها، فشارهای عصبی و روانی زیادی را به ما تحمیل میکند و موجب افزایش سطح استرس و اضطراب ما میشود.
لذت نبردن از زندگی
بیانگیزگی میتواند باعث کاهش رضایت از زندگی شود. به عنوان مثال فعالیتهایی که قبلا از انجام آنها لذت میبردیم، ممکن است برایمان بیمعنا به نظر برسند و لذت بردن از آنها کاهش یابد. این وضعیت ممکن است باعث افزایش حالت افسردگی گردد.
این فقط چند مثال از تاثیرات منفی بیانگیزگی هستند و تأثیر آن ممکن است در هر فردی متفاوت باشد. برای هر فرد، علائم و تجربیات بیانگیزگی میتواند متفاوت باشد.