«تعقیب هومر» همانطور که از نامش پیداست، روایتیست از تعقیب و گریز اما تعقیبِ چه کسی، چرا و توسطِ چه کسی؟ این پرسشی است که پس از به پایان رساندنِ کتاب، گریبانگیرِ ما میماند؛ پرسشی با چندین پاسخ بی آن که درهیچیک قطعیتی باشد.
به نقل از نیکزاد نورپناه، مترجمِ این کتاب، تلاش برای نوشتنِ پیرنگِ جزء به جزءِ کتاب دچار شکستی محتوم است؛ زیرا قصد نویسنده هم این نبوده که اثری منسجم و قابل بازگویی خلق کند.
«تعقیبِ هومر» بیش از آن که بخواهد برای ما داستان بگوید، قصد دارد که موقعیت و فضایی را خلق کند که در آن راویِ ناشناس و بینامی در حال فرار از افراد یا چیزهاییست که قصد دارند او را به قتل برسانند. کسانی یا چیزهایی که نمیفهمیم که یا چه هستند؛ حتی هرگز مطمئن نمیشویم که وجود دارند یا خیر. تنها چیزی که در سرتاسر رمان حس میشود، حضورشان و اضطرابِ گریختنِ مدام راوی داستان است. در بینابینِ این تعقیب و گریزِ عجیب، راوی از راهکارهای فرار با ما میگوید. مفاهیمی را تعریف یا بازتعریف میکند و دربارهی آنها فلسفه میبافد؛ مفاهیمی که در اغلبِ موارد بسیار انتزاعی هستند، همچون معنای قتل، تعقیب، زندگی و ... .
وجهِ تمایزِ دیگری که این داستان با داستانهای همدورهی خود و حتی با دیگر آثارِ این نویسنده دارد، نقشآفرینی نقاشی و موسیقی است. به موازاتِ داستانپردازیِ کراسناهورکایی، در هر فصل، تصویرسازیهای مکس نویمن و فایلِ موسیقیِ (طبّالیهای نامنظم، پُرسکوت و پُرتنشِ) سیلوستر میکلوس را داریم که در تصویرسازی و درکِ بهتر فضای داستان ما را یاری میکند. تمامِ آنچه نیاز است، مُهیاست. ضیافتی مُزیّن به سهنوازیِ اضطراب که لرزه بر جانِ خواننده میاندازد.
لاسلو کراسناهورکایی فیلمنامهنویس و رماننویسِ مجار که در سالِ ۲۰۱۵ جایزهی جهانیِ «مَنبوکر» را از آنِ خود کرد، به نوشتن آثار طولانی شهرت دارد. در حالی که آثار متأخر او از جمله «تعقیبِ هومر» که به همت نشر خوب و «حیوان درون» به سعی نشر نظر به چاپ رسیدهاند، ماحصل دوران پختگی نویسنده هستند، موجزند.
کراسناهورکایی آپوکالیپسینگار است؛ به این معنا که به روایت رویدادنگاریِ جهانی آشوبناک میپردازد که محکوم به ویرانی است. گاهی کمدیِ سیاهِ او به طنزِ تاریکِ گوگول در «نفوسِ مرده» میماند و از طرفی شیوهی نوشتاری او و جهانی که خلق میکند با کافکا و بکت قیاس شده. البته که شیوهی پرداختِ داستانهای او و نگرشِ هنریاش یگانه محسوب میشود.