یادمه که از شرکتی که توش کارکرده،بودم بیرون زدم و وارد یه حوزه ی جدید شدم ، روزی ساعتها وقت میذاشتم که بتونم مسلط بشم به حیطه جدید یه جورایی یه قمار جذاب بسته بودم سره کاره جدیدم و عین خیلیا ک منتظر فرصت بودن تا بتونن وارد موقعیت های جدید بشن عمل نکرده بودم ، شرایطم کلا همه چی جدید و طاقت فرسا بود و پر از تنشها و نگرانی هایی که داشتم تو این زمان یکی ازم پرسید خب این ریسک سنگین رو کردی اگه ببازی چی ؟ اگه کارت نگیره چی ؟
جوابی که دادم همیشه تو ذهنمه که ترجیح میدم عین یه مرد بزرگ ببازم تا با ترس و غر زندگیو داشته باشم که نمیخام ...
پس بهانه نیاریم و حرکت رو،شروع کنیم که زندگی عالی برای آدمهای عالیه :)