ایدهی به رسمیت شناختن روز برنامهنویس، اولین بار در سال ۲۰۰۲، از طرف دو تا برنامهنویسِ روس مطرح شد.
اونا شروع کردن به جمع کردن امضا، برای ثبت دویست و پنجاه و ششمین روزِ هر سال، به عنوان روز برنامهنویس. هفت سال بعد، روسیه اولین کشوری بود که روز برنامهنویس رو به رسمیت شناخت.
البته که میدونید ولی چون:
چینیها رویکرد دیگری داشتند. اونا ۲۴ اُکتبر رو روز برنامهنویس میدونن.
۲۴ ُمین روز از ۱۰ ُمین ماه سال رو میشه اینجوری نوشت: ۱۰۲۴ که این میشه ۲ به توان ۱۰ و تازه برابر کیبیبایت هم هست.
از اون جالبتر این که این تاریخ در همهی سالها دقیقاً یک روز میشه.
در واقع ۱۰ اکتبر همیشه ۱۰ اکتبره ولی اون مدل روسی، در سالهای کبیسه یک روز جابهجایی داره. (چون در تاریخ میلادی، اون ماهی که در سالهای کبیسه یک روز زیاد میشه ماه دومشون هست؛ این تغییر به وجود میاد. یعنی روز برنامهنویس در سالهای کبیسه ۱۲ سپتامبر و در سالهای عادی ۱۳ سپتامبره.)
ما رو به دودویی بودن میشناسند، پس ما هر دو روز رو جشن میگیریم و دو روز در سال خواهیم داشت. ;)
قرار نیست بگم بقیه بدن و ما خوبیم ولی باید بگم که ما خوبیم و خیلی هم خوبیم.
ما یک اجتماع بسیار فعال و دوستداشتنی داریم. پر از مغزهای خلاق و پیشرو که مثل یک جسم در سراسر زمین مشغول به کار و توسعه هستیم.
آمار فعالیت داوطلبانه بین برنامهنویسها به قدری بالاست که در سال ۲۰۲۲ فقط در سایت stackoverflow، بیش از ۲۸ هزار نفر روزانه بین ۱۵ تا ۱۲۰ دقیقه (کاملا رایگان) برای پاسخ دادن به دیگر برنامهنویسها زمان صرف کردهاند.
این آمار جدا از آموزشهای رایگان، وبلاگها و ... است. در کنار این موارد، پروژههای آمادهی استفاده روی github و سایر سایتهای مشابه هم که سر به فلک میکشه.
ما در خط مقدم دسترسی آزاد به اطلاعاتیم و همشه در حال تلاش برای ایجاد برابری در دسترسی به امکانات.
خلاصه که روز برنامهنویس رو به طور خاص به همکارها و دانشجوهای خودم تبریک میگم و به طور عام هم به همهی برنامهنویسها که این متن رو میخونند، تازهکارها یا حتی کسانی که دوستدارند برنامهنویسی رو شروع کنند.
همونطور که فهمیدید این متن برای یادآوری و البته پررنگ کردن روز برنامهنویس نوشته شده. به همین دلیل هم کمی زودتر منتشر میشه تا فرصت خرید هدیه داشته باشید.
این متن رو به صورت کاملاً اتفاقی به مدیران و مسئولین مرتبط ارسال کنید که فرصت رو از دست ندن.
خودمون رو بیشتر تحویل بگیریم. هدیه بخریم و البته که هدیه بگیریم. استیکرهای باحال برای لپتاپ میتونه جالب و البته کم هزینه باشه. اگر پیشنهاد خوبی دارید یا هدیه جالبی گرفتید هم برای بقیه بنویسید.
ما در گذشته به عنوان یک خانواده بیشتر با هم دعوا میکردیم. الان سالهاست که اون تعصبهای آتشین به یک تکنولوژی یا زبان خاص کمتر شده. البته که هنوز وجود داره ولی در سالهای نه چندان دور امکان داشت افرادی در جنگهای قبیلهای بین ویندوزیها و لینوکسیها به هلاکت برسند.
البته که کُری خوندن همیشه جالب و سرگرم کننده بوده ولی لطفاً تعصب نداشته باشید.
در این بخش باید از شما درخواست کنم که لطفاً برای این روز خاص تولید محتوا کنید. پست منتشر کنید. استوری کنید. اگر امکانش رو دارید پادکست ضبط کنید، برای پادکست پیشنهاد میکنم از برنامهنویسهای خیلی قدیمی دعوت کنید. افرادی که شاید ۵۰ سال پیش برنامهنویس بودند.
حتماً نگاه محتوای شما در هر سال به موضوعات پیرامونی جامعه هم باشه. خیلیها روی ما حساب باز کردن.
نکته آخر هم این که:
جذب شرکتهایی که حریم خصوصی رو به رسمیت نمیشناسند، نشید.
از مشکلاتی هم که با دیگران داریم، دوست دارم به مدیر اشاره کنم. امان از مدیر بد.
سالها پیش، جایی کار میکردم که مدیر ما در تلاش بود بگه علاوه بر مدیر، برنامهنویس خفنی هم هست.
وعدهی اضافه شدن امکاناتِ ناممکن به مشتریها میداد، بعد تازه با ما مطرح میکرد. شاید باور نکنید ولی بدون هیچ مشورتی.
یا مثلاً میپرسید که این دو تا کار چقدر از تیم زمان میگیره؟ من میگفتم اولی ۲ هفته و دومی هم ۳ هفته. بعد از ۳ هفته با تقویم وارد اتاق میشد و میگفت چرا بعد از گذشت ۳ هفته این کارها هنوز تموم نشده؟
من میتونم یه کتاب فقط در مورد همین مدیر خاص بنویسم. انقدر که این آدم، سمّی بود. البته شاید تقصیر انتخاب خودمم بود. بین کار کردن در جای بهتر با حقوق کمتر یا کار کردن در جای بدتر با حقوق بیشتر من دومی رو انتخاب کرده بودم. (پیشنهادی که هر دو مورد رو داشته باشه، نداشتم.)
یه بار قدم زنان وارد اتاق شد و بهم گفت: دوست داری یه سایت برات بنویسم که به محض باز کردن، سیستمت رو از کار بندازه؟ منم با اکراه گفتم چه جالب. حتماً.
رفت. بعد از چند ساعت برگشت و گفت این دامنه رو باز کن. باز کردم و هیچ اتفاقی نیفتاد. =)
متوجه شدم که یه کد JavaScript نوشته که حلقههای بی نهایت و یه سری چیزها داره که، چند لحظه مرورگر رو فریز میکنه. تازه اگر مرورگر، قدیمی و یک مرورگر خاص باشه.
بعد نتیجه گرفت و توضیح داد که ببینید امنیت چقدر در خطر قرار داره و به همین سادگی میشه از آسیبپذیریهای سیستمها استفاده کرد.
البته نمیدونم در سالهای گذشته خودم چقدر مدیر سمی بودم ولی واقعاً همیشه تلاش کردم که نباشم.
متاسفانه ما دیگه اون آدمهای دور از دسترس نیستیم. یه زمانی آدمهای مرموز و به نظر نابغه بودیم. اما الان تعداد کسانی که با کدنویسی آشنا هستند زیاد شده و از طرف دیگهی بوم داریم میوفتیم.
بعضیها چون کمی از کدنویسی اطلاع دارند؛ دچار سندرم شیشه خیارشور میشن. فکر میکنن کار ما خیلی کار سادهای باید باشه.
از نظر تعداد برنامهنویسها هم رشد قابل توجهی داشتیم. این موارد دست به دست هم دادن که نظرهای غیر تخصصی و چیزهای عجیب و غریب بشنویم.
یه آمازون میخوام که کنارش یه تاکسی آنلاین هم داشته باشه.
خلاق بودن بد نیست، ولی این که تصور میشه برای تولید این برنامهها حداکثر نیاز به ۱۰ روز کار و بودجهی ۱۰ میلیون تومنی داریم. خیلی اعصاب خورد کنه، تازه اگر نشنوی که:
رایگان انجام بده تا برات رزومه بشه.
شمارو به این چالش دعوت میکنم که به عنوان برنامهنویس درخواستهای عجیبی که گرفتید رو بنویسید و با هشتگ روزبرنامهنویس منتشر کنین. (لطفاً برای نوشتن برنامهنویس از نیمفاصله استفاده کنید.)
و در نهایت اگر از اون دسته آدمهایی هستید که کمین کردید و منتظر نوشتن این جمله هستید:
هوشمصنوعی کار برنامه نویسی رو تموم میکنه و این پایان کاره.
اولاً نظر شما رو جلب میکنم به نظر آقای نادر ابراهیمی که:
-- با احساس بخونید --
هیچ پایانی به راستی پایان نیست. در هر سرانجام، مفهوم یک آغاز نهفته است.
چه کسی میتواند بگوید «تمام شد» و دروغ نگفته باشد؟
و دوماً هوشمصنوعی بدون ما مانا نیست. فعلاً ما هستیم که هوشمصنوعی هست. (ایموجی با عینک آفتابی) البته که سبک و سیاق کار همیشه در حال تغییره، ولی ما هم همیشه به روز و یک قدم جلو تریم. (همچنان ایموجی با عینک آفتابی)