bradin
bradin
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

چیزی به اسم استعداد ذاتی وجود نداره، استعداد زاده‌ی تمرین درسته!

این آخرین کتابی که امروز میذارم و خوندمش دقیقا این مورد رو میگه که شما باید تمرین کنی برای هرچیزی که میخوای یادش بگیری و با تکرار کردن نتیجه میگیری!

 قله
نوشته: اندرس اریکسون
قله نوشته: اندرس اریکسون

این توانایی در انسان‌ها نادره و حتی خیلی از اهنگسازای بزرگ مثل برامس هم همچین قدرتی رو نداشتن

مثل خیلی از استعدادها و نبوغ منحصر به فرد دیگه که تنها درصد کوچکی از مردم روی زمین با اونها زاده می‌شن و بقیه باور دارن که تنها می‌تونن به عنوان تماشاچی بشینن و صاحبان اون‌هارو مورد ستایش قرار بدن. این باور درباره‌ی گوش موسیقایی حداقل چیزی حدود ۲۰۰ سال بعد از ماجرای موتزارت بین مردم پذیرفته شده بود. اما توی دهه‌های گذشته انسان‌ها به دانش جدیدی درباره‌ی گوش کامل موسیقایی دست پیدا کردن.

محققان به این نکته توجه کردن که در تمام این سال‌ها یک واقعیت از زندگی موتزارت نادیده گرفته شده‌ بود. اینکه پدرش یک موسیقیدان ناموفق بود که همه‌ زندگیش رو وقف اموزش به فرزندان خودش کرده بود. پس، ایا ممکنه که گوش موسیقایی موتزارت نتیجه اموزش‌های پدرش بوده باشه؟

توی سال‌های گذشته مطالعاتات پژوهشگران مغز و اعصاب نشون داده که استعداد به طور ویژه زاده‌ي تلاشه. البته نه هر شکلی از تلاش. این چیزی هست که کتاب قله، نوشته‌ی اندرس اریکسون و رابرت پول تلاش داره ماهیتش رو توضیح بده.

اجازه بدید اول به مساله‌ گوش کامل موسیقایی برگردیم. در سال ۲۰۱۴، یک روانشناس ژاپنی به نام آیاکو ساکاکیبارو، ۲۴ کودک بین ۲ تا ۶ سال رو برای آموزش و تمرین گوش موسیقایی جمع کرد. هدف ساده بود، اموزش و تمرین تاجایی که بچه‌ها بتونن تن موسیقایی تعدادی آکورد رو تشخیص بدن. نتیجه ولی شگفت‌انگیز بود!

بعد از گذشت یکسال و نیم، همه‌ي ۲۴ کودکی که دوره‌ي اموزش رو پشت سر گذاشتن، علاوه بر آکوردهایی که از ابتدا تعیین شده بود، می‌تونستن تک‌تک نت‌هایی که روی پیانو نواخته می‌شد رو هم به درستی تشخیص بدن! یعنی همه‌ی بچه‌هایی که تو دوره‌ی آموزش شرکت کرده بودن، مثل موتزارت حالا گوش کامل موسیقایی داشتن!

به طور خلاصه یعنی، گوش کامل موسیقایی یک هدیه‌ي الهی نبود، بلکه در واقع، داشتن فرصت برای یادگیری و تمرین زیاد میتونست یک گوش موسیقیایی به همه بده. این ۲۴ بچه نشون دادن که همه‌ی انسان‌ها با استعداد بالقوه به دنیا میان، اما حالا سوال اینجاست که چطور بعضی انسان‌ها با استعداد‌تر از دیگران می‌شن؟

اندرس اریکسون استاد روانشناسی دانشگاه فورد آمریکاست

و مطالعاتش در زمینه‌ی عملکرد متخصصان توی فیلدهای مختلف مانند ورزش، پزشکی، نظامی و... بوده. اون توی کتاب قله توضیح میده که چطور یک انسان از نقطه‌ی صفر یا کاراموزی به قله‌ یا مرحله‌ی استادی می‌رسه.

به زبان ساده، ساعت‌ها و ساعت‌ها تکرار و انجام دادن یک کار، به هیچ وجه تضمینی برای پیشرفت توی اون کار نیست. آندرس می‌گه که تبحر دکترهایی که ۲۰ سال سابقه‌ی کار دارن، با دکترهایی که ۵ سال سابقه‌ي کار دارن، از نظر پزشکی هیچ تفاوتی با هم نداره چون اکثر اونها توی یه نقطه به این باور می‌رسن که به عملکرد قابل قبولی رسیدن.

در واقع اندرس می‌گه اونهایی که فک می‌کنن دیگه مهارتشون کافیه، مثل خلبان خودکار هواپیما کار می‌کنن و حتی می‌شه گفت که کارشون بدتره. علت؟ نبود چیزی که آندرس به اون می‌گه: «تمرین خودخواسته»

تمرین خودخواسته عاملیه که به تو کمک می‌کنه تا خودت رو از منطقه‌ی امن به بیرون هل بدی و به چیزی که آندرس بهش «بازنمایی ذهنی» می‌گه برسونی. آندرس می‌گه اون چیزی که یه استاد رو از بقیه متمایز می‌کنه، در واقع توانایی کمی و کیفی بازنمایی ذهن اون نسبت به دیگرانه.

کتاب قله توی سه بخش توضیح می‌ده که چطور می‌شه از یک کاراموز به یک استاد تبدیل شد

بخش اول:

چطور تمرین، استعداد رو خلق می‌کنه.

بخش دوم:

تمرین خودخواسته چیه؟

و بخش سوم:

چطور باید تمرین خودخواسته رو انجام داد؟

پس اگه تا امروز پیشرفت کردن برات یه گره کور بود یا مثل خیلی‌ها باور داشتی که استعداد یه چیز ذاتیه، زمانت رو روی جلسات تمرین خودخواسته متمرکز کن، درست همونطوری که استیو برای کار روی یاداوری عددها با حافظه‌ی کوتاه مدت جلو رفت و البته، خودت رو برای پیدا کردن بازنمایی‌های ذهنی جدید هل بده. یادت باشه، انجام دادن یک کار به تنهایی به معنی این نیست که تو درحال پیشرفتی.

استاد شدن به معنی گذروندن ۱۰۰۰۰ ساعت کار سخت نیست بلکه به معنی انجام ۱۰۰۰۰ ساعت تمرین خودخواسته است و تنها انجام شکل درست از تمرین برای مدت زمان کافی به رشد منتهی می‌شه، نه هیچ چیز دیگه. این پیام محوری‌ایه که کتاب قله حول اون نوشته شده.

واقعیت زندگیگوش موسیقاییاستعدادتمرینتمرین خودخواسته
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید