امروز قراره برات روز طولانی ای باشه، پس سلام. سلام به تویی که نصف عمرتو تو رویاهات سیر میکنی. سلام به تویی که از واقعیت ها خسته شدی و دلتو زدی به دریا و سقفی برای رویاها و افکارت مشخص نکردی. گاهی دلم برات میسوزه گاهی هم برات خوشحالم که میتونی اینجوری خودتو تخلیه کنی ولی میدونی راستش تهش دوباره واست متاسف میشم آخه تو دنیایی سیر میکنی که حتی پوچ هم نیست. اصلا چیزی نیست که بخواد پوچ باشه. باید به خودت بیای دختر. تو به خودت ثابت کردی که میتونی تو دنیای واقعی هم خوب باشی پس چرا یه مدته کلا کرخت و سست و بی حوصله شدی.
بیا از همینجا به هم قول بدیم و سر حرفمون بمونیم که یکم بیشتر واقعیت های دور و برمونو ببینیم. لذت های واقعی زندگیمونو بیشتر و بیشتر حس کنیم.
رویاپردازی خوبه ولی نه اونقدری که بتونه تو رو از برنامه ی روزانه ت عقب بندازه.
باید برای خودم چالش بذارم. ساعت خوابمو کم کنم و بیشتر کتاب بخونم. هیچ وقت فکر نمیکردم این حرفو به خودم بزنم ولی باید کمتر موزیک گوش کنم چون موزیک باعث میشه موتور رویاپردازیم روشن بشه و وقتی روشن شد دیگه خاموش شدنش دست من نیست فقط زمانی تموم میشه که یکی بیاد و منو از تو قعر خیالاتم بکشه بیرون. از بچگی آدم رویاپردازی بودم ولی الان حدود دو سه ماهه که خیلی این قضیه ی خیالات داشتنم زیاد شده. جوری که گاهی فکر میکنم دارم تو دوتا دنیا زندگی میکنم. گاهی انقدر درگیر خیال میشم که از خودم بدم میاد و دلم واسه خودم میسوزه و شروع میکنم به خود خوری و خودسرزنشی. و در نهایت با خودم فکر میکنم کجای زندگیم میلنگه که همش ترجیح میدم تو رویا باشم تا واقعیت؟
باید خودم به خودم کمک کنم تا از این چاه بیام بیرون. کم کم