دلم واسه اینجا تنگ شده بود. اینجا جاییه که خودمم وقتی میام توش بعد مدتها یه جوری انگار با چیز جدیدی از خودپ مواجه میشم. نوشتههام انقدر یهویی و ناب(به لحاظ احساسی) میشن که گاهی خودم با خوندنشون به لایهی پنهان درونم پی میبرم. مثل حالا که تو سرم یه فکرایی داشتم ولی با خوندن پست قبل فهمیدم چقدر عادی بودن زندگی واسه من مهمه. مهمتر از هر چیزی.
تو این چند وقتی که نبودم یکی از آدمای زندگیمو از دست دادم. البته نه به صورت فیزیکی. هنوز زندهس ولللللللی از آدمای نزدیک زندگی من بیرون رفت. یه جورایی دیگه ازش انقدری دلگیرم که برای همیشه خطش زدم از زندگیم... فهمیدم که من باهاش راحت بودمو اون پشت سرم همیشهی خدا حرف میزده...
تف به ذات آدمای دو رو