نقطه ویرگول
مرد: دیروز روز جهانی پیشگیری از خودکشی بود، این روزا فشار زندگی رو مردم انقدر زیاد شده که به نظرم یه روز و یه هفته برای توجه کردن به این موضوع کمه، هر روز از یه طرف یه خبر میرسه که یه نفر یه زوج یا حتا یه خانواده خودکشی کردن. خیلی در این مورد صحبت شده جاهای مختلف و برنامههای زیادی هم دربارش ساختن، ما نمیخوایم در مورد ریشهیابی و روش پیشگیری و حتا برگردوندن کسی که خودکشی کرده حرف بزنیم. خود من شخصن یه سوال از چند وقت پیش تو ذهنم بود که جوابی براش پیدا نکردم هنوز. آیا افراد دارای معلولیت به نسبت بالاتری از افراد غیرمعلول اقدام به خودکشی میکنن؟
زن: آمار خودکشی ایران هیچ وقت درست اعلام نمیشه. رییس سازمان پزشکی قانون کشور میگه گفتن آمار خودکشی ضرورت نداره. اردیبهشت سال 95 آمار خودکشی رسانهای میشه و رییس پزشکی قانونی میگه بخاطر همین توی این ماه آمار خودکشی بالا رفته. بررسی آمارها تو سالنامه آماری کشور سال 1395 نشون میده توی 5 سال میزان خودکشی زنها 66درصد و بین مردها 71 درصد بیشتر شده. سازمان بهداشت جهانی هم میگه ایران از نظر خودکشی توی دنیا رتبه 106 ام داره. روزانه 13 نفر توی ایران بخاطر خودکشی جونشون رو از دست میدن. البته که مثل خیلی مسائل دیگه تو ایران، چیزی که در واقعیت اتفاق میافته خیلی بیشتر از چیزیه که تو آمار میاد
مرد: این دیگه واقعن پیچیده میشه، آمار دقیق خودکشی رو که اعلام نمیکنن، آمار دقیق افراد دارای معلولیت رو هم که نداریم
پزشک: آمار به صورت دقیق نمی شود گفت چون این بحث وجود داره که یه سری از افراد دچار مسمومیت های تصادفی میشن منظور از تصادفی چیه؟ یعنی فردی که عمدتن ما در اطفال هم اینو میبینیم با توجه به شرایط سنی در معرض تماس با یک سری از ترکیبات قرار میگیره و مسمومیتهای تصادفی در اطفال رو خیلی شایع میبینیم. درافراد بزرگسال که معمولا بین سن ۲۰ تا ۴۰ سال شاید شایعترین رنج سن فعال جامعه تلقی میشه مسمومیتهایی که ما داریم می شود گفت عمدیه اما این عمدی به معنای صرف خودکشی نیست. من اینطوری می خوام بگم فردی که سوء مصرف یک مادهای هم انجام میده هم عمدن داره اون کار رو انجام میده ولی قصد خودکشی نبوده عمد در کار بوده در پروسه سوء مصرف دچار در واقع به علت سرخوشی و لذتهای زودگذر که میخواد به دست بیاره مادهای استفاده کرده دچار مسمومیت شده. یا مواردی داریم خیلی از افراد به خصوص در سن جوان برای کسب اهداف و امتیازاتی که میخوان از خانواده بگیرند عمدن اقدام به مصرف ترکیبات میکنند ما این رو تحت عنوان خودکشی نمیشناسیم در واقع تظاهر به خودکشی. افراد به هر حال دختر جوانی چه پسر جوانی متاسفانه فکر می کنه با این کار میتونه امتیازاتی رو از خانواده اش بگیر اقدام به مصرف عمده داروهایی رو میکنه تا جلب توجه کرده باشه. با توجه به اینکه این مسائل وجود داره ما آمار دقیقی و افتراق دقیقی نمیتونیم بدیم که چند درصد از مراجعین ما واقعا به قصد پایان حیات و به قصد خودکشی در زمینه مثلا یک بیماری سایکولوژی اقدام به این کار کردن. روی این حساب میتونیم بگیم کشور در طیف بزرگسال عمده مسمومیتها مسمومیت های عمدی و در اطفال عمده مسمومیتهای ما تصادفی است.
زن: آمار که جای خود داره، حتا بعضی اخبار مربوط به خودکشی رو هم با احتیاط و سانسور شدید پوشش میدن
مرد: اخبار رو دیگه برا چی؟
زن: آخه خودکشی مسریه، رابین ویلیامز رو که یادته؟
مرد: آره معلومه مگه میشه یادم نباشه، عاشق فیلم بیخوابیش بودم و چقدر ناراحت شدم وقتی خبر خود کشیش رو شنیدم
زن: میدونی که خودش رو حلقآویز کرده بود؟
مرد: آره و یادمه وقتی شنیدم همهش داشتم اون لحظه که طناب رو انداخته گردنش تجسم میکردم و مدام با خودم فکر میکردم اون لحظه چی داشته تو سرش میگذشته، اون لحظه آخر به چی فکر میکرده؟
زن: بعد از این که خبر خودکشی رابین ویلیامز منتشر شد تعداد افرادی که تو اون دوره زمانی تو آمریکا خودشون رو حلق آویز کردن ۳۲ درصد بیشتر شد، در حالی که خودکشی به روش های دیگه فقط ۳ درصد بیشتر شده بود
مرد: اوخ. مثل اینکه ماجرا واقعا مسریه! یه چیز دیگه هم در مورد خود کشیش خونده بودم، رابین ویلیامز به علت زوال عقل خودکشی کرد، نمیدونم که زوال عقل رو میشه معلولیت به حساب آورد یا نه
زن: زوال عقل یه اصطلاح کلیه برای افت توانایی ذهنی در حدی که تو زندگی روزانه فرد اختلال ایجاد کنه، از این منظر معلولیت به حساب میاد و البته با عقب ماندگی ذهنی هم متفاوته مرد: یه جا خوندم که نرخ خودکشی تو افراد دارای مولتیپل اسکلروز یا همون ام اس و آسیب نخاعی بهطور قابل توجهی بالاتر از جمعیت عمومیه و بعد از اینها افراد دارای معلولیت فکری هستن
زن: من فکر میکنم این که با معلولیت به دنیا نیومده باشی و در اثر حادثه، بیماری یا هر چیز دیگه دچار معلولیت بشی خیلی فشار زیادی به آدم وارد میکنه و یکی از عمدهترین دلایل خودکشی هم فشار روانی زیاد و ناتوانی در تطبیق پیدا کردن با شرایط جدیده
مرد: تو خودت تجربه مواجهه با ام اس رو داری. میتونی توضیح برام بدی که اون لحظه ای که خبر دار شدی که ام اس داری تو ذهنت چه اتفاقی افتاد اصلاً به اون نقطه رسیدی که بخوای خودکشی کنی؟ اگه نرسیدی چرا نرسیدی
زن: اول اینکه من فکر می کنم خودکشی یک چیز خیلی درونیه. یکی از مهمترین دلایل خودکشی زمانی که ما توی دانشگاه درس میخوندیم رشته مددکاری به ما میگفتن حتما باید افسرده باشی یا ریشه از افسردگی عمیق و پیگیر باید در وجود فرد باشه تا اینکه اقدام به خودکشی کنه در مورد من شخصاً اساس من آدم افسرده خویی نیستم.
مرد: حتی با وجود اینکه یهو همچین بیماری گرفتی؟
زن: آره. حتی با وجود این موضوع. به دلیل اینکه من ده سال پیش از این که مبتلا به ام اس بشم ام اس رو خیلی خوب می شناختم چون خواننده وبلاگ یکی از مبتلایان به ام اس بودم و بعد اینکه زمانی که تصمیم گرفتم ادامه تحصیل بدم دانشگاه رشته مددکاری رو انتخاب کردم و بعد توی رشتهام یه طیفی از بیماریهای مختلف رو که ممکن نیاز به خدمات حمایتی پیدا کنن خونده بودم و می شناختم کاملن حتی قبل از این که من برم پیش پزشک متخصص مطمئن بودم که تشخیص ام اس برای من داده میشه.
مرد: آها چون از قبل میدونستی که علائمش چیه.
زن: من کاملا ام اس رو میشناختم. به خاطر اینکه خودم چندین سال تحت فشار های خیلی زیادی داشتم زندگی میکردم اصلا برام عجیب نبود که یه روز بهم بگن ام اس داری.
مرد: واقعا شوکه نشدی وقتی دکتر گفت ام اس داری؟
زن: واقعا نه.
مرد: مگه میشه؟!
زن: ببین. روحیات آدما خیلی متفاوته. من بین دوستان به آدمی معروف هستم که همیشه خیلی جسورانه با اتفاق ها مواجه میشه و خیلی بحرانهایی رو از سر گذرونده که شاید اگر آدم های دیگه بودن واقعا هرگز نمیتونستن به سلامت ازش عبور کنن و بعد میگم نوع فکر آدمهاست. عقیده من اینه که زندگی یک اتفاق سیال که پر از روزهای خوب و بد. یک بزرگی به من گفت که همه روزهای تقویم مال ما نیست و اتفاقاً خبر خوبیه یعنی یک روز هایی از تقویم مال ماست و روزایی قراره ما خوش بگذرونیم. باورم اینه که زندگی ترکیبی از روزهای خوب و بد و وقتی که نگاه میکنم میبینم از روزهای خیلی سختی عبور کردم و عمیقا معتقدم چیزی که من رو نکش قوی ترم میکنه الگوی خانوادگی منم از پدر مادر خواهر و برادرم اصولا یک مدل خاصی بزرگ شدیم، مستقل بزرگ شدیم و زندگی کردیم. بنابراین خیلی اذیتم نکرد. البته چیزی که خیلی اذیتم کرد نوع رفتار پزشک ناراحتم کرد. ولی از شنیدن خبر ام اس نه شوکه نشدم.
مرد: الان چند سال که میدونی ام اس داری؟
زن: الان ۴ سال که دارم با ام اس زندگی میکنم.
مرد: واقعن توی این ۴ سال یک لحظه پیش نیومده که بگی تموم دیگه ولش کن زندگی رو؟
زن: من زندگی رو دوست دارم با وجود اینکه روزهای تلخ زیادی رو تجربه کردم و تجربه می کنم که در دوره ام اس یک روزهایی اگر خسته شدم حتی از ام اس هم نبود از روزهایی بود که یک سال یک سال و نیم خودم تزریق انجام می دادم تو خونه بعد بچههایی که ام اس دارن این تجربه رو دارن خیلی هاشون. روزهای خیلی خسته میشدم که عضلههام بخاطر تزریق های خیلی زیاد سفت میشد و وقتی که سرنگ رو فرو میکردم توی عضله، عضلهام اونو پسش میزد و مجبور میشدم برای یک تزریق ساده ۵ و ۶ بار قسمت های مختلفی از نقطه تزریق رو امتحان کنم ولی حتی در این دوره هم به این فکر می کردم که ام اس هم دوره ای از زندگی منه و من خیلی سریع متوجه شدم و حتی نسبت به شایعه معلولیتی که در مورد ام اس هست که میدونی من میجنگم بابت اینکه واقعاً ام اس ناتوانی نداره. از روز اول به خودم گفتم که ممکنه که من در اثر ام اس دچار معلولیت بشم ممکنه نشم. اگر بشم من میتونم با اون شیوه زندگی کنم اگر نشم خب با این شیوه که بلدم زندگی بکنم.
مرد: واقعا به نظرم این نکته ماجرا همین روحیه است و اینکه تونستی روحیت حفظ کنی و این شوق زندگی کردن همیشه نگه داشتی برای خودت. برای کسی که با معلولیت به دنیا اومده هم ممکنه همین فشارها وجود داشته باشه، البته که نمیشه این رو به عنوان یه قاعده کلی به همه تعمیم داد ولی شنیدن تجربهی سمانه برای خود من خیلی جالبه
سمانه افتخاری: من سمانه افتخاری هستم. معلولیتم سی پی نیمه پلاژی سمت چپ هست. از بدو تولد. من کارشناسی شیمی کاربردی دارم و شغلم الان کارشناس آموزش نرم افزار اتوماسیون اداری هست.
مرد: قبل از اینکه در واقع وارد ماجرا بشیم که چی شد که خودکشی کردی، یه بکگراند از خودت بده که فراز و نشیب زندگی چه جوری بود برای اولین بار کی متوجه معلولیتت شدی. برخورد مثلن خانواده چه جوری بود. برخورد مردم چجوری بوده؟ تو ذهن خودت چی گذشته راجع به این ماجرا.
سمانه افتخار: من از اون چیزایی که دوران کودکی بیشترمحیط بیمارستان و مراکز درمانی بودش و مسافرت شهرستانمون میرفتیم آدما مثلن ازم میپرسیدن سمانه دستت چی شده؟ مثلن میگفتم خب خدا خواسته اینجوری باشه. یواش یواش که وارد جامعه شدم تو مدرسه و جاهای دیگه این سوال واسم بیشتر شد و این سوالای تکراری افراد واسم آزاردهنده بود. برای کودک هفت هشت ده ساله قطعاً این آزار دهنده است وقتی سوالات به صورت شفاف براش پاسخ داده نشه.
مرد: کی قرار بود به سوالای تو جواب بده؟
سمانه: مثلن مامانم خیلی دوست نداشت من در این باره سوال بپرسم. مثلاً که تو محرم مامانم گریه میکرد واسه عزاداری من ناراحت می شدم و احساس می کردم به خاطر من داره گریه میکنه. احساس میکردم خانوادم بابت اینکه من این معلولیت رو دارم ناراحتن. رو این موضوعات خیلی حساس بودم اینکه یه وقتهایی که از مادرم درباره من سوال می پرسیدن من احساس می کردم که مادرم خیلی ناراحت از بابت این موضوع.
مرد: چند سالت بود که خودکشی کردی؟
سمانه: ۲۰ سالم بود اون موقع.
مرد: با چی خودکشی کردی؟
سمانه: من اون موقع زیر نظر روانپزشک یک سری داروهای ضد افسردگی می خوردم. سر یه موضوع کوچیک با خانواده دعوام شد. با همان داروهای ضد افسردگی اقدام به خودکشی کردم.
مرد: تو بیست سال با خانوادت زندگی کرده بودی و به هر حال خوب یا بد زندگی داشت پیش می رفت دیگه. چه اتفاقی افتاد که یهو تصمیم گرفتی خودکشی کنی؟
سمانه: یه وقتی آدم یواش یواش به این نتیجه میرسه که مثل شاید مقایسه هایی که خانواده ناخودآگاه با بقیه فامیل می کردن این مقایسه ها رو من خودم چند برابر تو ذهنم با خودم انجام می دادم. به این نتیجه رسیده بودم که من شایستگی این زندگی رو ندارم یه جور مایه ننگ خانوادم هستم. اون موقع احساس کردم اگه من نباشم خانوادم خوشحال ترن.
مرد: با خانوادت صحبت کردی درباره این موضوع؟ یا بیاطلاع یهو کلی قرص خوردی
سمانه: نه بدون هیچ صحبتی نامه نوشتم که من بابت اینکه دوست داشتنی نیستم عذرخواهی می کنم. نامه ای که نوشتم محتواش این بود. اما انگار یه جورایی می خواستم جلب ترحم بکنم ولی بعد از اینکه نجات پیدا کردم تا یه مدت بایکوت شدم که متوجه بشم که من کار خیلی اشتباهی کردم. چیزی که میخواستم انگاری به دست نیاوردم. ته دلم بیشتر دلم می خواست جلب توجه بکنم که بعداً هم هیچ وقت اون توجهی که دلم میخواست نگرفتم از خانواده.
مرد: چجوری نجات پیدا کردی؟
سمانه: خانوادم به موقع رسوندنم بیمارستان. دو روز بیهوش بودم اما به خاطر اینکه معدم رو شستشو داده بودن نجات پیدا کردم.
مرد: بعدش خانواده آن توجهی که میخواستی رو دیگه به بهت نکردن؟
سمانه: نه تازه بیشتر بایکوتم کردن یه جورایی واسه این رفتارم و خانوادم بابت این موضوع خیلی ناراحت شدن. تا مدتی وقتی حتی تلویزیون هم یک شخصیتی رونشون میداد که اقدام به خودکشی کرده مثلن باید از اون صحنه خارج بشم.
مرد: الان چند سالته؟
سمانه: الان ۳۳ سالمه
مرد: توی این ۱۳ سالی که گذشته دوباره به سرت نزده که خودکشی کنی؟
سمانه: شده یه وقتایی بابت موضوعاتی خسته شده باشم اما میشه گفت بیشتر از عواقبش که برای خانوادم داره و ناراحتی که برای خودم شاید داشته باشه میترسم والان شوق زندگی هم در من بیشتر شده بیشتر سعی کردم که واقعیت ها رو بپذیرم. بعدم تلاش کردم که توی جامعه حضور داشته باشم. این حس مفید نبودن و دوست داشتنی نبودن رو کمتر دارم. و به خاطر دوستان زیادی که در جامعه دارم این حس ارزشمندی بیشتر در من بیشتر تقویت میشه.
مرد: یعنی تا یه جایی از ترست خودکشی نکردی و از یه جایی به بعد از شوق زندگی در واقع. مرزش کجاست؟ واقعا یه نقطه خاصی دیدی که الان دیگه زندگی زورش بیشتر از اینه که اون ترس بخواد غالب باشه. این یه لحظه خاص بوده یا به مرور اتفاق افتاده؟
سمانه: تقریبا میشه گفت که بعد از اینکه کارم به سمت شغل ثابت رفت و این تلاشی که می کردم که خودمو توی محیط و جامعه که همه افراد فاقد معلولیتن خودمو نشون بدم یواش یواش سعی کردم که این اتفاق برای من تقویت بشه و اینکه قبل از اون من توی ان جی اوهای در حوزه معلولین خیلی فعال نبودم. وقتی توی این ان جی اوها رفتم دیدم شوقم به زندگی خیلی بیشتر شد. اینکه متوجه شدم فقط من نیستم که که محدودیت دارم و سعی کردم که خودمو غرق در تنهایی نکنم مزاحم بیاد سراغم.
مرد: الان یادت میاد اون لحظه ای که تصمیم گرفتی خودکشی کنی و اون لحظه که داشتی عملی میکردی به چی فکر میکردی؟ حست چی بود؟
سمانه: اون موقع حس می کردم که دیگه باید تموم بشه واون موقعی که بهوش اومدم فکرنمی کردم که این اتفاق بیفته فکر میکردم وارد دنیای آدم بدبخت شدم اون موقع شاید از اون شرایط و جو روحی که بهم وارد شده بود خیلی ناراحت بودم. داشتم از اون شرایط خلاص بشم.
مرد: چند دلیل خودکشی رو از زبان خانم دکتر میترا بابک بشنویم:
صدای میترا بابک: ناامیدی بیش از حد مشکلات اقتصادی عشق و عاشقی خیانت و مشکلات روحی روانی مشکلات جسمی. بعضی مواقع وقتی که ناامید میشه فرد از بیماریهای خودش احساس میکنه دیگه نمیخواد زندگی کنه.
زن: روان شناسا معتقدن خودکشی با ضعف اعتماد به نفس و احساس پوچی در انسان مرتبطه. بعضی از روانکاوا با تاکید بر معنادرمانی و معنا داشتن تمام پدیده ها و حوادث تلخ و شیرین زندگی، و این که هیچ چیز اتفاقی و بدون دلیل و حکمت نیست این مطلب رو دنبال می کنن.
صدای زهرا رهنما مشاور و کارشناس روانشناسی: این سوال میکنیم از خانواده که تو خانواده شما قبل فردی اقدام به خودکشی کرده؟ من دیدم توی مراجعینم که خانمی خودکشی کرده بود و می گفت که خالمم قبلا خودکشی کرده. یا بچه خواهرمن خودکشی کرده قبلا. ما باید یه سابقه خانوادگی بگیریم که ببینیم قبلا کسی توی این خانواده خودکشی کرده یا نه. دوم اینکه ما باید ببینیم تو خانواده بیمار روانی بوده؟ کسی بوده که مثلاً افسردگی داشته باشه یا سای کوتیک باشه. ببینیم خانوادش چجور خانوادهای هستن. خانواده چقدر آسیب زا هستن برای اون آدمی که اقدام به خودکشی کرده. ضمن اینکه ما تو بحث خودکشی اگر افسردگی را بخواهیم یکی از ظواهر خودکشی بدونیم افسردگی حتماً افسردگی ماژور. یعنی افسردگی عمده طرف داره هرکسی نمیره خودکشی کنه کسی که خودکشی میکنه خلق افسرده نداشته افسردگی مزمن نبوده. افسردگی عمده بوده یعنی به بدترین شکل افسردگی. اینارو تو خانواده باید بررسی کنیم و یکی از سوال هایی که می پرسیم اینه که خانواده شما سابقه افسردگی هست؟ سابقه بیماریهای روانی بوده؟
روانشناس: خودکشی ها کاملاً جدی شده یعنی کسی که میگه من می خوام خودکشی کنم واقعاً اینکارو میکنه. یه باور غلطی هم که هست میگن خودکشی فقط متعلق به افراد خاصیه یا میگن مذهبی ها خودکشی نمی کنند. عکس همه اینها رو دیدیم و خودکشی متعلق به همه اقشار. آدمی تو هر قشری که زندگی می کنه مرفه باشه یا نه هر جایی از این دنیا باشه احتمال خودکشی هست.
مرد: من فکر میکنم امیدواری هم مثل خوش بینی، نقش واقعن شگفت انگیز و تعیین کننده ای تو زندگی ما داره. به قول اریک فروم تو کتاب انقلاب امید، کسی که امید خودش رو تو زندگی از دست بده، به دروازه های جهنم قدم گذاشته.
صدای میترا بابک: اگر مساله خیلی جدی هرچه زودتر به روانپزشک مراجعه کنن. مساله روانپزشکی و ژنتیکی و ارثی هستش. اگر الگویی تو خانواده هستش که خودکشی کرده این خطر خیلی زیادی که متاسفانه ادامه پیدا کنه. فورا به روان پزشک مراجعه یدن فرد هر چه سریعتر. هرگز هرگز نصیحت نکنید اصلا اولا اصلا نمیشنون و بیشتر عصبانی میشن. بیشتر فکر می کنند که تو منو درک نمی کنی و اینکه آدمی که به اوج افسردگی رسیده صدا های منطق رو نمیشنوه. باید بگی کاملاً درکت می کنم. اگر بچهات عاشق شده و همچین حال و روزی داره نگو این عشقا بدرد نمیخوره که. یا مسخره کنی که آره برو خودت بکش. از این حرفا این مدلی نباید زد. نباید چالش کرد طرفو . بلکه بهش بفهمونیم که درکت میکنم. دختر یا پسر بگه اگه بابام بفهمه این جوری. بگیم نگران نشو من حامیت هستم. وقتی اینجوری صحبت کنه بزرگتر یا عزیزی طرف احساس امید بیشتری پیدا میکنه که پس کسی هست که منو درک میکنه. کسی متوجه من هست. این خیلی کمک میکنه.
مرد: دکتر نازی اکبری هم در مورد انگیزه خودکشی صحبت جالبی کرده
صدای نازی اکبری: دلیل خودکشی دو دسته کردن اینکه افرادی که دچار اختلالات روانی هستند مثل بیماری های مثل بیماری دوقطبی بیماری که اختلال دارند که دست به خودکشی میزنند. کسانی هستن که به خاطر شرایطی که توش هستن دچار افسردگی میشن و دست به خودکشی میزنن. معمولا به این شکل هستش که افرادی دست به خودکشی میزنند که به شرایطی درزندگی رسیدن که احساس می کنن که اون پویایی که باید تو زندگی داشته باشه نداره و از دست و پنجه نرم کردن با مشکلاتی که درش هست عاجزو برای همین فکر میکنه تنها رهاییش در واقع اینکه نباشه. حالا این رهایی از چی میتونه باشه میتونه از شرم باشه از حس گناه باشه از خستگی باشه این چیزها و برای همین آدم ها دست به خودکشی میزنند.
زن: معلولیت یه نوع بیماری نیست، یک سری اختلالات جسمی، حسی، شناختی یا روانیه که عمدتاً یک یا چند فعالیت عمده زندگی رو محدود میکنه. این محدودیتهای عملکردی ممکنه انگیزه برای خودکشی باشن، ولی تصور کن این اختلالات زندگی شخصی و اجتماعی فرد رو محدود نکنه، عملن اون انگیزه خودکشی تبدیل میشه به شوق زندگی
مرد: خیلی عجیبه این چیزی که گفتی، واقعن من هر کدوم از دوستام که معلولیت دارن و تونستن تو کار، ورزش یا هر فعالیت شغلی و اجتماعی دیگه موفق بشن امید به زندگیشون باورنکردنیه، نمیدونم این که امیدشون انقدر بالاست باعث شده موفق بشن یا این که چون موفق شدن امیدشون بالاست
زن: هر دوش هست، همدیگه رو تقویت و تشدید میکنن، اما در مورد تجربه شخصی خود من اگر بخوام صحبت بکنم من زندگیم نمی تونم بگم که به قبل از ام اس یا بعد از ام اس تقسیم شده زندگی من عملاً تغییر آنچنانی نکرده ام اس تبدیل شده هم خانه برای من یه روزهایی خیلی با هم دیگه کشمکش داشتیم با هم دعوا می کنیم و اغلب هم من پیروز هستم. من فکر میکنم که خب نوع نگاه آدمها به اتفاق های زندگیشون خیلی میتونه تاثیر گذار باشه. زمانی که دچار ام اس شدم خیلی ها همین الانشم وقتی که میگم ام اس دارم اولین واکنش اینه که به پاهای من نگاه می کنن و من خیلی خنده ام میگیره از این موضوع.
مرد: فکر کنم باور عمومی اینه که کسی که ام اس داره باید روی ویلچر بشینه
زن: قطعاً همینه و این به خاطر اینکه متاسفانه شما اگر که عنوان ام اس رو در گوگل سرچ بکنید عکس ویلچر جز اولین چیزهایی که میبینی و توضیحات ام اس توضیح درست و علمی داده نشده و من شخصن خیلی دارم حداقل تو صفحه اینستاگرامم تلاش می کنم در مورد ام اس توضیح بدم یک ترس عمومی واقعا بیدلیلی بین مردم وجود داره نمیدونم دیگه چیزه دیگه بخوام بگم اینکه من دوره که ام اس ام شروع شد من حمله نسبتا سنگین داشتم یکی از چشمام بینای رو از دست داده بود سه ماه بدون هیچ کمکی من نمیتونستم حرکت بکنم به دلیل عدم تعادل شدیدی که داشتم و مردادماه این اتفاق برای من افتاد مهرماه که دانشگاه شروع شد از اول مهر تمام کلاس های دانشگاه رو بدون کوچکترین وقفه شرکت کردم تمام واحد های این ترم رو پاس کردم و معدلم بالای ۱۸ بوده چالشی پس ذهن من با خودم بود که تو همیشه شاد زندگی کردی همش از پس همه چی براومدی و همیشه مستقل بودی و ام اس یک مهمون ناخونده است و رئیس بدن تویی باید ثابت کنی تحت هر شرایطی که رییس تویی و هر کاری که تو میخوای باید انجام بشه.
مرد: این عمومیت داره این طرز فکر این طرز نگرش یا اینکه یه میلیون نفر آدم که معلولیت دارند ۲ نفر این شکلی اند؟
زن: من نمیتونم در مورد انواع معلولیت نظر بدم اما در مورد خانواده ام اس میدونم که طیفهای مختلفی هستیم یه سری از بچه های که تعدادشان زیاد شبیه منن خیلی شاد زندگی می کنند درس میخونن اتفاقا بعد از ام اس انگیزه هاشون قوی تر شده و بعد از ام اس ازدواج کردن دارای فرزند شدن شغلشون یک تحول خیلی خوبی توش به وجود اومده یه خب افسردن به شدت و گوشه گیرن همونایی هستن که به دلایل مختلف دچار محدودیت شدن اصلا نمیتونم تقسیمبندی بکنم این کاملاً یک چیز ذهنی یک باور قلبی و شما حتی اگه که بیای بچههای ام اس همه مدلمون رو میبینید.
صدای آقای نباتی: متاسفانه یکی ازمهمترین معضلاتی که پیدا میشه اینه که وقتی بیمار خودکشی میکنه و مسموم میشه با یک ماده ای که ناخواسته باید انجام بده سبب یکی از ارگانهای حیاتی که مغز هست متاسفانه از بین میره و گاهی اوقات با کمک پزشکان این ارگان حیاتی از بین رفته ولی ارگانهای دیگه زنده هستن مثل قلب و ریه و تبدیل به یک موجود نباتی میشه. از معضلاتی که متاسفانه ما باهاش مواجه هستیم یعنی بیمار میاد با یک مسمومیت دارویی به صورت خودکشی بعد از اینکه تموم میشه یک فردی میمونه رو دست خانواده اش با زندگی نباتی. تا آخرعمرش این موضوع گریبان خودشو میگیره و گریبان خانوادهاش رو و دیگه نمیتونه زندگی عادی داشته باشه.
مرد: ممنونیم که این قست از کاکتوس رو هم گوش کردین و امیدواریم مثل قسمتهای قبلی نظر و پیشنهادتون رو به ما منتقل کنین
قسمت بعدی کاکتوس میخوایم در مورد نیازهای و فعالیت جنسی افراد دارای معلولیت حرف بزنیم، موضوعی که خیلی کم در موردش صحبت شده و باورهای غلط فراوان و شایعات عجیب غریبی در موردش وجود داره. اگه در این مورد هم تجربه یا اطلاعاتی دارین با ما تماس بگیرین و تو قسمت بعد حضور داشته باشین.
با قابلیت جدیدی که شنوتو ایجاد کرده، علاوه بر خود سایت شنوتو، کاکتوس رو میتونین از آیتونز اپل، گوگل پلی موزیک و اکثر اپلیکیشنهای پادکست هم دنبال کنید و بشنوید
این هفته میخوام از تک تک شما عزیزانی که ما رو گوش میکنید و بهمون بازخورد میدید تشکر کنم و از محمدجواد شکوری مدیرعامل آپارات که واقعن تو معرفی کاکتوس سنگ تمام گذاشت هم تشکر میکنم