خیلی خوابم، یاد داستان مردی افتادم که هیچوقت کاملش نکردم و در یک خواب یخ زده بود. کاملاً عاشق این هستم که اگر بخواهم خودم را بکشم، درخواب یخ بزنم، خیلی مشتاق این هستم که بفهمم عاقبت در خواب میمیرم یا اینکه بیدار میشوم و میمیرم، البته که حقیقت ماجرا را نمیشود برایتان بگویم، چون نه میخواهم خودم را نفله کنم، و اینکه حتی اگر نفله کنم، بعدش زنده نیستم که برایتان بازگو کنم، مگر اینکه نمایندهای به دیار باقیای که معلوم نیست باشد یا نباشد، بفرستید. خواب، خواب، چه معشوق شیرین و مهربانی.