مرگ چیست ؟
نمی دونم! از بچگی همیشه این سوال من بود مگه قرار نیست در هر صورت بمیریم . چرا پس باید ادامه بدیم هر کاری کنیم در آخر قراره مرگ بیاد سراغ مون . مگه جز اینه ؟
شاید بهتر باشه همین الان دیگه تموم کنم .
چه چیزی باعث شده هنوز من زنده هستم و کاری نکردم شاید یک انسان ترسو هستم و از مرگ می ترسم .
چه چیزی باعث شده که من از مرگ بترسم ؟
نمی دونم همیشه کسانی که اسیر میشن چرا خودکشی نمی کنند ؟ آیا بعد مرگ چه چیزی منتظر ماست که از اون می ترسیم ؟ اصلا چرا باید چیزی منتظر ما باشد . مگر ما کی هستیم و چی هستیم ؟
اصلا چرا ما باید به این دنیا بیام ؟ قبلا کجا بودیم ؟ آیا فقط چند ملکول پروتین بودیم ؟ اگر چیز جز این است ؟ کجاست و چرا ؟
چرا باید زندگی من مهم باشه ؟ برای کی ؟ برای چی ؟
پدربزرگم همیشه میگفت یک مردی که در رخت خواب بمیره با یک زن هیچ فرقی نداره . مرد باید با سرب داغ یا ضرب یک سلاح بمیره . آخه برای چی ؟ برای دین ، ناموس و وطنش . هیچ وقت به عقلم نرفت .
تا این که یک فرمانده ما در سربازی گفت << تمام موجودات روی زمین دشمن تو هستند اگر تا به امروز زنده هستی یا از تو میترسند یا به تو نیاز دارند یا وقت کشتن تو را ندارند >> این دومین کسی بود که باعث می شد به نحوه مرگم فکر کنم .
آیا من باید تا می توانم قبل مرگم بکشم ؟
کی رو ؟ چی رو ؟ برای چی؟
یک بار یک روحانی داشت از زندگی پس از مرگ صحبت می کرد . می گفت << بعد مرگ ما را در قبال رفتار و عمال ما محاکمه می کنند . >> چه کسی من رو در قبال اعمالم محاکمه می کند ؟ چرا من آنقدر باید برای اون موجود مهم باشم ؟
یکی از روحانی پرسید آیا کسانی که در جنگ شرکت می کنند چی ؟
روحانی جواب داد << هر کسی برای دین ، ناموس و وطنش دشمن رو بکشد پاداش می گیرد و اگر کشته شود شهید می شود و بهشت می رود >> آیا پدربزرگم درست می گفت ؟
پس زن ها چی ؟
آیا آن ها نمی توانند برای دین ، ناموس و وطنشان بمیرند یا کسی رو بکشند ؟
معلومه که می تونن ان ها هم انسان هست در هر صورت .
آیا موجودات دیگه چی ؟
معلومه ان ها هم در هر صورت روزی خواهند مرد .
در مسجد بودیم که روحانی داشت از احادیث صحبت می کرد و می گفت << هر کسی که در ظلم باشد و کاری نکند و از ظالم پیروی کند اگر هر روز 70 رکت نماز بخواند و تمام سال رو روزه بگیرد باز کافر است و جای در بهشت ندارد >> ظلم چیست ؟آیا من در ظلم هستم ؟
من با یک صدای خجلتی پرسیدم ببخشید اگر ظالم را بکشیم چی؟
گفت<< آن وقت تو یک مومن می شوی و به بهشت می روی >>
دوباره پرسیدم اگر ظالم من رو بکشد چی ؟
گفت << تو شهید می شوی و باز به بهشت می روی >>
ظالم کیست؟
این شد که در وب دنبال کلمه ظالم گشتم و این صفحه رسیدم
با این تفاسیر در حال حاضر من یک ظالم هستم اگر من خودم را بکشم یک ظالم رو کشتم ؟
بعدش چی ؟
سرم روی پا های دوست دخترم گذاشتم و احساس می کردم در حال حاضر همه دنیا مال منه . تا این که گفت تک تک نفس هات ضربان قلب من هستند اگر تو نفس نکشی من می میرم . ولی من می دونم که درست نیست . قبل از من چطوری بود ؟ آیا من بمیرم اون هم حاضر است خودش رو بکشه ؟
اصلا با این که من آنقدر دوستش دارم آیا اون بمیره من می توانم خودم را بکشم ؟
اگر من بهش پیشنهاد بدم هر دوی ما از روی یک ساختمان خودمان پرت کنیم اون حاضر میشه اون کار رو بکنه ؟
این شد که روی پل هوای گفتم بیا با هم از روی پل بپریم پایین. گفت چرا ؟
گفتم دوست دارم با هم بمیریم گفت باشه رفت روی میله کنار پل گفت بیا خودمان رو پایین پرت کنیم .
من هر کاری کردم نتونستم و مات و مبهوت داشتم فقط صورت زیباش رو نگاه می کردم .چشمانش زیر نور خورشید درخششی داشت که انگار خود خورشید از چشماش داشت مستقیم من رو نگاه می کرد .
من ترسیده بودم آیا من یک مرد ترسو هستم ؟ من چرا اینقدر از مرگ می ترسم ؟
چرا اون از مرگ نمی ترسید ؟
زندگی اون خیلی بهتر از زندگی من هست اون توی یک خانواده مرفع بزرگ شده و من در یک خانواده کارگر و فقیر . چرا ؟
آیا قرار من مثل یک مرد ترسو و مانند یک زن در رخت خواب بمیرم ؟
آیا من قرار است مثل یک ظالم بمیرم ؟
آیا من دنیا دیگه رو هم بعد مرگ می بینم ؟
..........