فکر میکنم اگر حافظ زنده بود فکری به حال کتابش میکرد وگرنه فکری به حال خودش، کتابش، ابیاتش و جدوآباداش میکردند. به همین مصرع اول نگاه کنید: آهاااای ساقی ... بیاور و بچرخان، من جرئت نمیکنم اسم مفعول را بیاورم، اما شاعر با خیال راحت هوار میکشد که بیاور و بگردان. خندهدار اینکه فکر کرده اگر با زبان عربی بگوید، اداره «مجوز ندادن به شاعران و نویسندگان برای انتشار کتاب» وزارت ارشاد متوجه نمیشود. حافظ جان درست است که دچار شکست عشقی شدهای و موبایل و تلفن در دسترس نیست، اما محمد گلندام بختبرگشته که مثل همیشه حاضر بوده، اینبار هم او را سراغ ساقی میفرستادی. نکته اینجاست که حافظ تنها نبوده و با همهٔ دوستانش بساط کرده بوده، یعنی بدبختی یکیدوتا نیست.
توی مصرع دوم، شاعر دست به سیاهنمایی زده است برای یک هدف خاص، وگرنه با سود سهام عدالت که چند روز پیش واریز شد، نهتنها عشق سخت نیست که حتا میتوان تجدید فراش هم کرد. من فکر میکنم حافظ سود واریزی به حسابش را خرج بساط مصرع اول کرده است، یعنی شکست عشقی را بهانه کرده تا مرتکب مصرع اول شود، وگرنه برای آن همه نوشیدنی چیزدار و آن همه آدم، قطعا مزه و مخلفاتی لازم و واجب بوده است. خب پولش از کجا تأمین شده؟
حال فرض کنید یک نفر با دوستانش تا خرتناق (خرتلاق) نوشیده و خورده، بعد منتظر است که باد بیاد و روسری یار و قطعاً دوستان یار را بردارد تا شاعر شکست عشقی خورده و دوستان هیزش، زبانم لال،موهای آنها تماشا کنند و از این بیبندوباریها. ببینید بیحیایی تا کجاست. آنچه هنوز برای من و همهٔ مفسران، تاریخدانان و ادیبان مجهول است، محل بساط کردن حافظ است، توی معالیآباد بوده؟ توی باغ ارم بوده؟ کوی وحدت بوده؟ یا جلوی دبیرستان دخترانه؟ معلوم نیست.
افکار پلید و شرورانهای که در بیت سوم آمده است، بهخوبی نشان میدهد که سود واریزی سهام عدالت خیلی خیلی زیاد بوده. معلوم نیست چقدر امالخبائث و مزه و مخلفات خریدهاند و خورده اند که اضافه آمده است و حالا بعد از مستی میخواهند اضافهها را بریزند روی، استغفرالله، سجاده. خب نامسلمان اضافهاش را بگذار برای شکست عشقی بعدیات، توی هر غزل یک شکست عشقی داری. قرار نیست که هر روز سود سهام عدالت واریز شود. وقتی دفعه بعد مجبور شد با رفقایش چایی بخورد یا آب خنک، حساب کار دستش میآید. وجداناً اگر شما یک نفر از اهالی شعرِ عضو آن ادارهٔ مذکور بودید به کتابی که با این غزلنما شروع میشود، مجوز چاپ میدادید؟
تنها نکتهٔ مهم و اساسی این غزل، حلالخور بودن ساقی است، آن هم در این روزگار که جنس تقلبی فراوان است. ساقی متاع حقی به حافظ و دوستانش داده بهنحوی که توی شیراز خوردهاند و خودشان را توی دریای بوشهر، آن هم نه ساحل ریشهر یا هلیله یا بندرگاه، که وسط دریای طوفانی دیدهاند.
پایان اینکه اگر سود سهام عدالت گرفتهای و شماره تلفن آن ساقی را داری، با مقدار خیلی خیلی کم آن پول، لبی تر کن و بیشتر بیشتر بیشترش را صرف ازدواج آسان یا تجدید فراش آسانتر کن.