حدیث ۳۶
در باب صفات خدا
متن حدیث:
ابوبصـیر گوید شنیدم حضرت صادق، علیه السلام می فرمود: همیشه خداوند عزوجل پروردگار ما بود و حال آنکه علم ذاتش بود بـا آنکه معلوم نبود، و شـنوایی ذاتش (بود) بـا آنکه مسـموع و چیزی که شـنیده می شود نبود، و بینـایی ذاتش بود با آنکه دیده شده ای نبود، و توانی ذاتش بود با آنکه مقدوری نبود، پس چون ایجاد فرمود اشیاء را و موجود شد معلوم، واقع شد علم او بر معلوم، و سـمع او بر مسموع، و بصر او بر مبصر، و قدرت او بر مقدور. گفت عرض کردم "پس همیشه خداوند متحرك بود؟" فرمود: "خداوند برتر است از این، همانا حرکت صفت حادثی است به ایجاد." گفت گفتم: "پس همیشه خدا متکلم بوده؟" فرمود: "کلام صفت حادثی است که ازلی نیست، بود خداوند عزوجل و حال آنکه متکلم نبود."
بدان که در محل خود به وضوح پیوسته که آنچه از سـنخ کمـال و تمام است، راجع به عین وجود و اصل حقیقت هستی است، و در دار تحقق جز یک اصـل شریف که سرچشـمه تمـام کمالات و منشـاء تمـام خیرات است نیست، و آن حقیقت وجود است. و اگر جمیع کمالات عین حقیقت وجود نباشد و به وجهی از وجوه از او جدایی و با او دوئیت داشته باشد، نیازمند آن میشود که دو اصل و نه یک اصل در دار تحقق محقـق باشـد، و این مستلزم مفاسد بسیار است. پس آنچه کمال است به یک اصل، که آن حقیقت وجود است، رجوع کند.
و نیز به وضوح رسیده که حقیقت وجود بسیط محض من جمیع الجهات است، و ترکیب، مطلقا از ساحت قدس او مبرّاست.
و از این بیانات استفاده شود که بسیط من جمیع الجهات کل کمالات است به حیثیت واحده، و از همان حیثیت که موجود است عالم و قادر و حی و مرید است، و سایر اسماء و صفات جمالیه و جلالیه بر او صادق است، و عالم است از جهتی که قادر است، و قادر است از جهتی که عالم است، بدون اختلاف اعتبار حتی در عقل.
و به تبع، آنچه در او ترکیب راه دارد، هر طور ترکیبی باشد، کامل از جمیع جهات نیست و نقص و عدم نیز در او راه دارد، و آنچه ناقص است بسیط مطلق نیست.
پس، حق تعالی چون بسـیط تام است و ترکیب، که مستلزم امکان و فقر و تعلق به غیر است، مطلقا در او راه ندارد، کامل من جمیع الجهات است و دارای جمیع اسـماء و صـفات است، و او اصل حقیقت و صـریح ماهیت هستی است، بدون آنکه وجود او مشوب به غیر وجود و کمال او مشوب به غیر کمال باشد، پس صرف وجود است، چه اگر غیر وجود در او راه داشت، شر تراکیب، که عبارت از ترکیب از وجود و عدم است، در او راه داشت. پس صـرف علم است و صرف حیات است و صرف قدرت است و صرف بصر و سمع و سایر کمالات است.
بدان که آنچه محقق است پیش ارباب برهان و اصـحاب عرفان آن است که در این حدیث شریف اشاره به آن فرموده که علم به معلوم قبـل از ایجـاد در ازل است، و آن عین ذات است. و اشاره به اینکه علم او تفصیلی است فرموده به اینکه (بصیر) به اشیاء است در صورتی که مبصری نیست و سمیع است در صورتی که مسموعی نیست، و ایضا، اشاره به علم تفصیلی فرموده است که بعـد از ایجاد، علم تحقق تازه (پیدا) نکرده، بلکه بعد تنها وقوع بر معلول پیدا کرده است.
توضیح آنکه علم به علل و اسباب رخداد یک چیز منتج به علم به آن چیز خواهد شد. مثلا منجم که علم به خسوف و کسوف در ساعت و روز مشخصی پیدا میکند، به واسـطه علم به علل و اسباب است، زیرا که حرکات خورشید و ماه و زمین را ضـبط نموده و با ضـبط حرکات، زمان قرار گرفتن زمین، بین خورشید و ماه را به دست می آورد، و اگر ضـبطش صـحیح باشد ثانیه ای تخلف نکند.
و لذا چون جمیع اسباب از خداست، بدون تخلف از ازل به تمام آینده علم دارد و بینا و شنوای آینده است.