یکی از جنبههای انسان بودن، داشتن افکار منفی و حکایت بشر، حکایت مبارزهی حماسی او با منفیبافی است.
شاید این مهمترین پرسش موجود باشد: چطور بر افکار منفی که اعتماد به نفس را در ما خفه کرده و تواناییهای ما را تضعیف میکند، غلبه کنیم؟
پاسخ به این پرسش که از آنچه به نظر میرسد بهمراتب سادهتر است، همگان را شگفتزده خواهد کرد.
با این وجود، حتی سادهترین مسائل نیز در جوش و خروش افکار منفی غرق شده و اتفاقاً پیچیدگی ظاهری آن نیز منطقی به نظر میرسد. اگر زمانی میتوانستید جوش و خروش افکار منفی را نادیده بگیرید، چه میکردید؟ آیا به دنبال یک حرفهی جدید میرفتید؟ دوستان جدیدی برای خود مییافتید؟ از شخصی محبوب و دستنیافتنی خواستگاری میکردید؟
در ادامهی مطلب متوجه خواهید شد که انجام تمامی این کارها و حتی مواردی بهمراتب دشوارتر، عملی خواهند بود؛ اما در عین حال اجازه دهید نکتهای را مطرح نماییم: خواندن ادامهی مطلب به معنای پذیرش چالش و اتخاذ رویکردی جسورانه در قبال پوشاندن جامه عمل به اموری است که همواره برایتان وحشتناک بودهاند.
در این مقاله با یادگیری راهکارهایی برای عملی کردن خواستههای خود، مانعی بر سر راه افکار منفی ایجاد خواهید کرد. به شما یاد میدهیم چطور با نگاهی متفاوت به افکار خود بنگرید، چگونه ذهن خود را آرام سازید و در انجام کارهای خود اعتماد به نفس داشته باشید. از همه مهمتر اینکه، پس از پایان مطالعهی این مقاله برای توجه به دنیای پیرامون عاری از هرگونه قضاوت، توانمند و آماده خواهید بود.
1- ریشهی افکار منفی را بیابید
بگذارید رازی را فاش کنیم: طبق نتایج چهار مطالعهی مختلف انجام شده، افرادی که مهارت ندارند، اغلب در تواناییهای خود اغراق میکنند. در این مطالعات میزان شوخطبعی، دستور زبان و منطق افراد اندازهگیری شد؛ شرکتکنندگانی که فکر میکردند فوقالعاده هستند، در عمل بسیار بیکفایت بودند.
این نتایج، به ریشهی افکار منفی در ارتباط با تواناییهای فرد اشاره دارد. تردید به نفس، ناشی از هوش فرد است. بر اساس این تردید، فرد به جای آنکه خود را خوب، توانمند و ماهر دیده و همواره فکر کند که از بدو تولد برای هر نوع چالشی آماده است و میتواند موقعیت خود و پیرامون را بهدرستی تجزیه و تحلیل نماید؛، شکستهای پیشین را در ذهن خود تداعی میکند. بدون هیچ عملی، تنها فکر میکنید! به این ترتیب زمانی که مغز مجالی برای اندیشیدن مییابد، معمولاً تعداد بیشماری فکر و خیال در آن پدیدار میشوند.
تکامل انسانهای اولیه در محیطی خطرناک، دلیل روشنی دارد. آنها همواره مجبور بودند به اتفاقات بدی که ممکن بود در راه باشد، فکر کنند. حیوانات وحشی، فجایع طبیعی، قبیلههای رقیب و رقبای درون قبیلهای، همگی بهنوعی تهدید محسوب میشدند. مغز ذاتاً به دنبال خطر است و زمانی که چالشی خود را نمایان میکند، غریزه به ما دستور میدهد که بجنگیم یا فرار کنیم.
علت وجود افکار منفی این است که مغز باهوش ما سعی دارد همهی احتمالات را در نظر بگیرد. گرچه چالشهایی که با آنها روبرو میشویم، شاید هیچ شباهتی به حملهی یک حیوان وحشی نداشته باشند؛ اما به هر حال چالش محسوب شده و موجب فعالسازی یک نسخهی تضعیف شده از غریزهی مبارزه یا فرار در شخص میگردند.
2- برای هوش عاطفی خود ارزش قائل شوید
تا اینجا معلوم شد که باهوشی فرد، مسبب ظهور افکار منفی در ذهن وی است؛ از آن نوع افکاری که اگر زیادی به آن توجه کنید، اعتماد به نفس را از شما میگیرد؛ اما آیا تا به حال به هوش عاطفی خود فکر کردهاید؟
هوش عاطفی، یک ویژگی مهم است که در دنیای حرفهای کاربردهای فراوان دارد و داشتن این شناخت برای افراد، اهمیت بسیار زیادی پیدا خواهد کرد. در یک نظرسنجی، 71 درصد از مدیران بخش استخدام اظهار داشتهاند که هوش عاطفی از بهره هوشی (IQ) مهمتر بوده و 58 درصد گفتهاند که ابداً حاضر به استخدام فردی با IQ بالا و هوش عاطفی پایین نیستند. جنبههای مهم هوش عاطفی را به شکل زیر برشمردهاند:
از همان کودکی به ما یاد دادهاند که قدر انسانهای خردمند را بدانیم؛ اما تأکید آنچنانی بر توانایی شناخت عواطف و استفادهی مؤثر از آن نشده و این مسئله منجر به فقدان تعادل و در نتیجه لغزش بسیاری از افراد میشود.
عواطف منفی، افکار منفی را به وجود میآورند و عاطفه خود توسط چیزی به وجود میآید که از کنترل خارج است. به همین ترتیب، تأثیر درونی یک حس در ذهن، تقریباً همزمان شکل میگیرد؛ به طوری که حتی نمیفهمیم چه زمانی این اتفاق میافتد. برای مثال از اینکه به یک جشن دعوت نشدهایم، احساس ناراحتی میکنیم؛ ناگهان با خود فکر میکنیم که بیکفایت هستیم؛ در نهایت جبههگیری خود را نشان داده و با خود میگوییم:
من که در هر صورت از آنها خوشم نمیآمد.
بهجای آنکه واکنش منفی به عواطف نشان دهید، هوش عاطفی خود را بپرورانید. عواطف را بشناسید و درک کنید که این نوع عاطفه، احتمالاً افکار منفی ایجاد خواهد کرد. همچنین این را بدانید که وجود عواطف طبیعی است، صحیح و غلط در آن وجود ندارد. فقط حسی است که تجربه میکنید.
در کنار این حس عاطفی بمانید، آن را نامگذاری کنید، برایش رنگ تعیین نمایید و راهی برای ابراز آن به جهان بیرون بیابید. خلاق باشید و بدانید که اگر ظاهری غمگین به خود گرفتهاید، علت آن، حقیقی بودن احساس ناراحتی است.
3- اقدامات اشتباه و نیروبخش افکار منفی را بشناسید
انگیزه ما را رشد میدهد. معنای این جمله، آن است که به دنبال چیزی هستیم که به ما حس خوبی بدهد. بیشتر مواقع، زمانی که کودکان بسیار کم سن و سال هستند، والدین با ارائهی محرکها در زمان اشتباه، به آنها ستم میکنند. این عادت تا بزرگسالی همراه کودک خواهد بود.
برای مثال ممکن است شخصی در زمان کودکی خود، به دلیل آنکه توسط همکلاسیهای خود مورد تمسخر قرار گرفته، ناراحت بوده باشد. افکار منفی تقریباً بلافاصله، همچون اشیاء شناور روی امواج عواطف، در سطح مغز تشکیل میشوند. والدین، به جای آنکه در غم و ناراحتی کودک شریک شده و به کودک اجازه دهند تا احساسات خود را تخلیه کند؛ به او چیزی دادند تا بخورند، تلویزیون را برای وی روشن کردند و سپس او را به رختخواب بردند تا بخوابد.
ایراد این کار در چیست؟ اولین چیزی که برای برقراری آرامش استفاده شد، یک محرک خارجی به نام غذا بود. روانشناسی خوراک به این شکل است:
با چیزی که قرار است به سلامت ما کمک کند، روابط ناسالم برقرار میکنیم.
خوراکی، بهویژه خوراکی فراوری شده و قندی که باعث ترشح دوپامین میشود، مادهای قدرتمند است که همهی حواس انسان را درگیر میکند. وقتی یاد میگیرید که برای احساس بهتر به سراغ یک محرک خارجی نظیر غذا بروید، یک حلقهی بازخورد منفی خلق میکنید. در انتها به آن محرک عادت کرده و سپس در این عادت غرق میشوید. زمانی که احساس رضایت اولیه تمام شد، غم به سراغتان خواهد آمد.
عادات ناسالم و اشتباه را کشف کرده و آن را از جمع گزینههای خود کنار بگذارید. این عادات قاتل اعتماد به نفس هستند؛ به جای آنها، عادات سالمی نظیر ورزش، هنر، خاطرهنویسی، نگهداری از حیوانات یا صلهی رحم و دیدار بیشتر با دوستان و آشنایان را جایگزین کنید.