چیستا گودرزی
چیستا گودرزی
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

بلوار؛ میعادگاهی مدرن

خیابان‌ها با مدرنیته به زندگی شهر‌ها راه می‌یابند و هر روز گستره‌ی بیشتری از شهر‌ها را به خود اختصاص می‌دهند. خیابان‌ را نمی‌توان صرفاً پدیده‌ای کالبدی دانست که در شهر‌ها عینیت یافته‌است و جنبه‌ای کارکردی برای عبور و مرور دارد؛ بلکه خیابان‌ها با پیدایش خود روح و نقشی جدید را نیز با خود به همراه آورده‌اند، به همین سبب بسیاری خیابان را مدرن‌ترین فضای موجود شهری می‌دانند.

خیابان در زندگی انسان شهری، همان جایی است که فرد تنهایی‌اش را از خانه به خیابان می‌آورد و تنهایی خویش را این‌بار نه در چهاردیواری خانه خود، بلکه در جمع مجموع انسان‌های در خیابان تجربه می‌کند. و فرد بودگی را در میان جمع درمی‌یابد.

خیابان در این تجربه تبدیل به مکانی می‌شود که انسان بدون توجه به جنسِ تفاوت‌های افرادی که هم‌زمان با او در خیابان حضور دارند، به صرف شباهت انسان بودن و حضور انسانی در خیابان وارد گفت‌و‌گو و رفتار‌هایی مشترک می‌شود. در این مواجهه، خیابان عرصه‌ای تماماً مدرن است، برای رفع دل‌تنگی‌ها و تنهایی‌های انسان مدرن.

در نگاهی دیگر و نگاهی کارکردگرایانه به خیابان، خیابان مجرایی است برای دسترسی‌ها و جا‌به‌جایی‌های فرد. در این حالت خیابان همان جایی می‌شود که فرد، صبح به صبح کیفش را بر‌می‌دارد، از خانه بیرون می‌آید، در آن قدم می‌گذارد تا به مقصد مشخص خود برسد، این مقصد می‌تواند رفتن به محل کار، رفتن به دانشگاه و یا خرید مایحتاج روزانه باشد.

در این نوشتار نگاه کارکردگرایانه و عبوری بودن خیابان را به کناری می‌گذارم، و به همان نقشی از خیابان می‌پردازم که بلوار کشاورز را برای من و بسیاری مثل من معنادار می‌کند.


برخی فضا‌ها در شهر تاثیرگذاری‌شان از این حیث است که به همراه پا گذاشتن‌شان به زندگی یک شهر، سبکی از زندگی و رفتار‌ها را نیز با خود به همراه می‌آورند و بر رفتار روزمره ساکنان شهر تاثیر می‌گذارند.

در توصیف بودلر از بلوار‌های پاریسی، او چیزی را به ما نشان می‌دهد که هیچ نویسنده‌ی دیگری به خوبی او آن را نظاره نکرده است. او در زمان ساخت این بلوار‌ها زیست می‌کند و در نوشته‌هایش برای‌مان می‌گوید که چگونه فرآیند تغییر چهره شهر و مدرنیزاسیون آن بر روح و جان شهروندان نیز تاثیرگذار بوده‌است و عادات جدیدی را به روزمره زندگی آن‌ها می‌افزاید و روح و جان شهروندان را نیز به مدرن شدن تشویق و ترغیب می‌کند.

بلوار کشاورز در زمان ساخت خود در تهرانی که به سوی مدرن شدن گام می‌نهاد هم، ‌چنین نقشی را ایفا کرده و با پیدایی خود در شهر، سبک متفاوت و جدیدی از حضور در خیابان را رقم زده است.

همانطور که برمن، بلوار‌های پاریسی را چشم‌گیرترین ابداع و ابتکار شهری قرن نوزدهم دانسته و از آن به عنوان معرفی برای پیشرفت قطعی در مدرنیزاسیون شهر سنتی نام می‌برد، بلوار کشاوز نیز برای تهران همچین نقشی را ایفا می‌کند.

بلوار با نهری در میانه و درختانی در دو سویش ساخته شده، و برای تهرانی‌ها تبدیل به مکانی برای قدم‌زدن‌ها و پرسه‌زنی‌های عاشقانه و گذراندن اوقات خارج از خانه می‌گردد.

بلوار در سال 1339 در تهران، در مکان نهر کرج ساخته شده و با طول 2.2 کیلومتری خود میدان ولیعصر را به خیابان دکتر قریب متصل می‌سازد. به مناسب سفر الیزابت دوم به تهران، به نام بلوار الیزابت نام‌گذاری می‌شود، و بعد از انقلاب به فراخور شرایط تغییر یافته نام بلوار هم به کشاورز تغییر می‌کند. اما بلوار علاوه بر این نام‌گذاری‌های رسمی با نامی دیگر نیز میان شهروندان شناخته می‌شود، که ادامه این نوشتار با تاکید بر همان نام غیر رسمی بلوار است؛ دلبررو.

معنای هر مکان و خیابان علاوه بر ساکنان‌اش، کاربری‌های اطراف‌اش، سر و شکل‌اش و هر آن‌چه از اصول معماری و شهرسازی در خود دارد با خاطرات است که ساخته می‌شود و آن را تبدیل به مکانی خاص می‌کند. خاطراتی که مرزهای زمان را در می‌نوردند و تا همیشه در گوشه‌ای از یاد باقی می‌مانند. یادآوری این خاطرات است که گاهی لبخندی بر لب می‌آورد و گاهی قطره‌ای اشک می‌شود که فرو می‌چکد.

بلوار کشاورز در ذهن من با تصاویر و خاطرات بسیاری همراه است. خاطراتی از جنس گردش دسته‌های دوستی بعد از کلاس‌های دانشگاه گرفته تا پرسه‌زدن‌های غروب‌های بی‌حوصلگی و قرار و مدار‌های عاشقانه در بلوار.

در دو سوی بلوار و خیابان‌های اطرافش کافه‌های بسیاری وجود دارد، که مکان همین قرار‌های عاشقانه است، و بلوار به خصوص غروب‌ها، جایی می‌شود که عشاق به آن می‌آیند و طول آن را قدم می‌زنند. بلوار برای من هم روزی، مکانی برای همین قدم‌زدن‌های عاشقانه بوده است.

حالا مدتی است که از آن‌خیابان رد می‌شوم و به دورن بلوار پا نمی‌گذارم و از پیاده‌روی خیابان به بلوار نگاه می‌کنم، در ذهنم بلوار را موجودی زنده تصور می‌کنم. موجودی که قلب و احساس دارد و از همه‌ی آن دیگر‌ها مهم‌تر، دارای حافظه است، و تمام آن‌چه از عشق‌ها، وصال‌ها، جدایی‌ها و تنها قدم زدن آن‌که روزی با معشوقش به آن قدم می‌گذاشت را دیده است و در حافظه‌ی خود حفظ می‌کند، و با خود خیال می‌کنم این بلوار چه راز‌ها که از عاشقان در دل ندارد.

این سطوح مواجهه با خیابان که لمس شدنی نیست، کالبد و نمود بیرونی ندارد، اما برای کسی که تجربه‌اش کرده، قابل لمس‌تر از هر چیز دیگری است. در همین سطح از مواجهه با بلوار، برای من بلوار جایی است، که زیباترین، شیرین‌ترین و در عین حال بدترین خاطراتم را در خود جای داده است.

با پایان هر با هم بودنی، فرد شروع به پاک کردن خاطراتش، یادگاری‌ها و عکس‌ها می‌کند. با تمام این‌ها بلوار که روزی بستر آفرینش رومنس‌ترین لحظات بود، در همان گوشه از شهر وجود دارد، بی‎‌آن‌که توانایی‌ای برای تغییر آن، حذفش یا هر‌آن‌چه مانند آن داشته‌ باشیم.

خیابان‌های شهر، جایی است که خارج از اختیار ما در شکل و شمایل‌شان حضور دارند، در جای‌شان مقیم‌اند، و با هر بار عبور از کنارشان در ما جان می‌گیرند. بلوار این بار باید، غم تنهایی‌ات را پذیرا باشد و تنها‌ قدم زدن را برایت تجربه‌ای غم‌افزا نسازد.

بلوار پر از یاد وصال‌ها و فراق‌هایی است که گاهی زخمی کوچک بوده که به مرور التیام یافته و گاه تا عمق جان پیش می‌رود، تا آن‌جا که که فرد مسیرش را عوض می‌کند تا دیگر در آن پا نگذارد و از این نیز پیش‌تر رفته، می‌رود از آن محدوده تا دیگر آن را نبیند.

از روز ساختن بلوار الیزابت تا امروز بلوار کشاورز، این بلوار است که در شهر حضور دارد، و هر روز داستان‌های زیادی را در دلش پذیرا می‌شود که گاه عاشقانه‌اند و گاه نه.

امروزه بلوار در دل شلوغی انبوهی از ماشین‌ها به حیات خود ادامه می‌دهد، شاید دیگر به طراوت و تازگی گذشته‌هایش نباشد، اما هنوز جایی است که می‌توان مسافتی را در حصار درختان‌اش، در میانه ماشین‌ها پیاده‌‍روی کرد و بی‌توجه به ماشین‌ها و ساختمان‌های اطراف‌اش به این اندیشید که روزگاری دیگر بلوار ما را به خاطر خواهد آورد.

شهر منتهرانبلوار کشاورزخاطره و شهرزندگی
سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم. دانش آموخته شهرسازی، دانشگاه هنر و طراحی شهری، دانشگاه تهران
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید