❌ خطر لو رفتن داستان ❌
فیلم سینمایی «دیدن این فیلم جرم است» به نویسندگی و کارگردانی رضا زهتابچیان، قطعا یکی از سیاسیترین فیلمهای دههٔ اخیر سینمای ایران است. این فیلم، روایتگر داستان مردی به نام «امیر» (مهدی زمینپرداز) است که فرماندهی یک پایگاه بسیج را برعهده دارد و وقتی متوجه میشود همسرش توسط یک تبعهٔ انگلیس مورد تعرض قرار گرفته، تصمیم میگیرد او را دستگیر و مجازاتش را خود، اجرا کند.
«دیدن این فیلم...» همانند اسلاف خود به تمِ تقابل میان مصالح و آرمانها میپردازد و مصلحتاندیشی کاذب مسئولان حکومت را علت پایمال شدن حقوق مردم و لکهدار شدن غیرت ملی میداند؛ از این جهت، فیلم را با آن جهان دیونیزوسی و عملکرد فراقانونی قهرمانش، باید تحت تاثیر و وامدار سینمای اعتراضی ابراهیم حاتمیکیا و فیلمهایی همچون «آژانس شیشهای» دانست. فیلم اگرچه شخصیت اصلی خود را درون نظام و پایبند به آرمانهای انقلاب تعریف میکند (نهادهای سازندهٔ فیلم، حکومتی و انقلابیاند) اما جرئت و جسارت کافی را برای نقد تند علیه همهٔ ارگانها و نهادهای زیرمجموعهٔ نظام دارد. سخن گفتن از کسانی که «زیر عبای ولایت فقیه پنهان شدهاند» و اشاره به موضوعاتی مثل تجاوز به دو ایرانی در فرودگاه عربستان یا ترس مسئولان از مقامات کشورهای غربی، در سینمای ایران تازگی دارد یا لااقل کمیاب است. این فیلم هم مشابه سایر آثار هنری که توسط انقلابیون و هنرمندان مذهبی ساخته شده، خالی از شعارزدگی و صدور بیانیههای سیاسی در قالب دیالوگ نیست؛ اما آنچه جالب توجه است، ارائهٔ یک تصویر جدید و بدون دوقطبیهای کاذب از بسیجیها و همچنین مسئولان و بالادستیهاست. یک سو مداح سیاهپوش و گردنکلفتی که خط قرمز خود را ولایت فقیه میداند و برای انقلاب یقه پاره میکند اما توانایی تشخیص حق و باطل را ندارد و تصمیم میگیرد به دوستش خیانت کند (نمونههای آن در اطراف ما کم نیست)، و در سوی دیگر جوان خوشتیپ و ترسویی که برای کسر خدمت به بسیج آمده اما آنقدر شرافت و آزادگی دارد که علیه امیر اسلحه نکشد و او را به مأموران نفروشد! این کلیشهزدایی از تیپهای آشنا و نمایش بیپردهٔ بزدلی، دروغگویی، ریاکاری و بیتدبیری در مسئولان همهٔ نهادها، از دولت گرفته تا نهادهای امنیتی، از ویژگیهای قابل ستایش فیلم است.
فیلم را باید تحت تاثیر و وامدار سینمای اعتراضی ابراهیم حاتمیکیا و فیلمهایی همچون «آژانس شیشهای» بدانیم.
با وجود دغدغهمندی فیلم و صراحت و جسارتش، نمیتوان آن را فیلم خوبی دانست. مطابق معمول فيلم از لحاظ جنبههای هنری ضعیف است؛ گویی بیان صریح معضلات روز جامعه و نیش زدن به سیاستمداران، زهتابچیان را از نگارش یک فیلمنامهٔ منسجم و توجه به کارگردانی آن غافل کرده است (و شاید هم کمتجربگی او بعنوان یک فيلماولی علت اصلی باشد!). در «دیدن این فیلم...» هم مانند اکثر فیلمهای سینمای ایران یک ایدهٔ خوب تلف میشود؛ فیلمنامه آشفته و دَرهم است و شخصیتها ابتر. از ابتدای فیلم امیر شخصیتی متزلزل و دمدمیمزاج دارد و هر لحظه تصمیم جدیدی میگیرد. تصمیماتی که هیچ کمکی به پیشبرد داستان نمیکنند. تعلل او در گروگان گرفتن تبعهٔ انگلیس (احسان امانی) سپس راضی شدن او به آزادیاش و بعد اصرار ناموجه و عجیبش برای سیلی زدن به تبعهٔ انگلیس، با استدلالی عجیبتر (یه مقام رسمی بابد بهش سیلی بزنه!) همه رفتارهایی گیجکننده و بدون منطق مشخصاند که باعث فاصله گرفتن مخاطب از قهرمان میشوند. همین ابهام را در شخصیت سردار (امیر آقایی) شاهدیم؛ حضور امیر آقایی در فیلم آنقدر بیمورد و در عین حال کوتاه است که به نظر میرسد تنها کارکرد تجاری داشته (طراحی پوستر فیلم با محوریت امیر آقایی موید این ادعاست!). پایانبندی فیلم از همه سرسریتر است؛ به راستی آیا با زدن یک سیلی به صورت یک قاتل و سپس رها کردن او، همه چیز حل و فصل میشود و عدالت از دست رفته احیا میگردد؟!
گویی بیان صریح معضلات روز جامعه و نیش زدن به سیاستمداران، زهتابچیان را از نگارش یک فیلمنامهٔ منسجم و توجه به کارگردانی آن غافل کرده است.
فیلم زهتابچیان در کارگردانی هم حرفی برای گفتن ندارد و مبتلا به همان بیماری رایج در سینمای ماست: سرطان «دوربین روی دست!» میزانسن شلخته و سردرگمی دوربین در نمایش آدمهایی که در یک محیط کوچک به جان هم افتادهاند، چشمها را خسته میکند. فیلمساز از معرفی موقعیت دراماتیک عاجز است و نمیتواند مخاطب را با محیط پایگاه و ابعاد و مختصات آن آشنا کند. نقطه ضعف دیگری که خیلی توی ذوق میزند، استفادهٔ ناشیانه از میاننویس و عکس برای معرفی شخصیتهای فرعی فیلم است؛ اتفاقی که تنها دلیلش تعدد آدمهای داستان و به تبع آن، ناتوانی از پرداختن به گذشته و مشخصات فردی و انگیزههای آنان است.
خلاصهٔ کلام اینکه: «دیدن این فیلم جرم است» خبر از وجود شکافی عمیق میان دولت و ملت و همچنین فاصله گرفتن مسئولان از آرمانهای انقلاب دارد؛ آرمانهایی که اگر امروز بخواهیم آنها را احیا کنیم، متهم به ضدیت با انقلاب و نظام خواهیم شد! به همین دلیل وجود چنین فیلمی در سینمای ما لازم است، اما کافی نیست. به امید آنکه اولا ساختن فیلمهای سیاسی و اعتراضی در انحصار نهادهای حکومتی و انقلابی نباشد و ثانیا فیلمسازان ارزشی، ارزش بیشتری برای جنبههای هنری یک فیلم قائل شوند و آن را تنها به چشم یک تریبون برای سر دادن شعارهای دینی و سیاسی نبینند.
علی دائمی