ویرگول
ورودثبت نام
نقد سینما
نقد سینما
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

هجوم فرازمینی‌ها و رنج بی‌پایان انسان - سریال هجوم


نقد فیلم invasion - هجوم با بازی فوق العاده گلشیفته فراهانی

این مطلب حاوی اسپویل است و بخشی از داستان برایتان لو میرود.

سریال هجوم به کارگردانی سایمون کینبرگ و دیوید ویل جدیدترین محصول کمپانی اپل تی‌وی است که این روزها از پلتفرم‌ها در حال پخش است. یک سریال آخرالزمانی و مهیج با داستانی بدیع که مخاطبان بسیاری را توانسته در سرتاسر دنیا جذب خود کند.

هجوم سریالی 2 فصلی است که بیشتر از خط علمی-تخیلی‌اش، به واسطه درام‌های متعددش مورد توجه قرار می‌گیرد. سریال از همان ابتدا به سرعت سراغ طرح موضوع فرازمینی و رازآلودش می‌رود. مثل تمام آثار اینچنینی که در آن تعلیق و راز نقش پررنگی دارند، هجوم هم با اتفاقات عجیبی شروع می‌شود. موسیقی‌ای پرحجم و برانگیزاننده هم به کمک تصویر می‌آید تا حسی از وحشت به فضا تزریق کند. مکث‌های بصری و تاکید روی چهره‌های هراسان نیز قرار است دلهره و اضطراب موقعیت‌ها را افزایش دهد.

ترفندهایی شناخته شده و تکراری که در بدو امر نمی‌توانند جذابیتی ایجاد کنند. به خصوص در قسمت اول که هنوز خطوط داستانی به درستی شکل نگرفته‌اند و تلاش سازندگان بیشتر معطوف به پهن کردن بستر اصلی یعنی ماجرای حمله فرازمینی‌ها (یا چیزی شبیه به آن) و زمینه‌سازی برای طرح داستان‌های پیرامونی و معرفی شخصیت‌هاست. اما تعدد خطوط داستانی، ریتم آغازین سریال را کند کرده است. در روایت یا تصویر هم به جز استفاده از موسیقی دلهره‌آور آن هم به میزانی زیاد و آزارنده خلاقیت دیگری وجود ندارد و همه اینها مخاطب را از تماشای سریال ناامید می‌کند. به خصوص که سریال خارجی هجوم در لحظات مختلف فیلم‌ها و سریال‌های معروف دیگری مثل گمشدگان (lost)، نشانه‌ها (signs) را در ذهن تداعی می‌کند و به نوعی تکرار آنها به نظر می‌رسد.

کم‌کم و در قسمت دوم اما سازندگان تمام توانشان را برای همراه کردن بیننده به کار می‌گیرند. به این ترتیب خط اصلی داستان، یعنی حمله فضایی‌ها جای خودش را به شناخت کاراکترها و نزدیک شدن به زندگی شخصیت‌ها می‌دهد. شخصیت‌هایی که داستانشان در کشورهای مختلفی می‌گذرد و مضامین و موضوعات متنوعش قرار است تمام سلایق را پوشش دهد.

به این ترتیب مخاطب از یک سو در امریکا همراه انیشا زنی مهاجر (با بازی گلشیفته فراهانی) می‌شود که با وقوع حادثه (حمله یا همان رویداد بزرگ فرازمینی) پی به خیانت شوهرش برده، رابطه عاشقانه خلاف عرفی را در یک ایستگاه فضایی ژاپنی می‌بیند. با سیاهپوست قهرمان ارتش آمریکا در افغانستان همراه می‌شود، ترس‌ها و تحقیرهای نوجوانی بیمار و ضعیف را که مورد آزار مدام قلدر مدرسه قرار گرفته می‌بیند، و در پی دانستن عاقبت پلیس در شرف بازنشستگی است که می‌خواهد معنایی برای سالهای از دست رفته زندگیش بیابد.

مضامین متنوعی که هر کدام جذابیت‌های بالقوه بالایی دارند و تجمیعشان در یک مجموعه اگرچه زیاده‌روی به نظر می‌رسد اما همراهی مخاطب و جلب رضایت او را تضمین می‌کنند. هرچند همین تعدد مضامین داستانی، باعث غفلت سازندگان از پرداخت درست بعضی خطوط شده و نتیجه ضعیف و ناامید کننده از آب درآمده است.

داستان سیاهپوست قوی‌هیکل ارتشی از این جمله است. ارتباط او به عنوان منجی با هم‌رزمانش به شکل عجیبی دم دستی، کلیشه‌ای و کودکانه شده است. کارگردان برای معرفی شخصیت، ارتباط او با دیگر سربازان را نشانمان می‌دهد که به شکلی اغراق شده توی سر و کله هم می‌زنند و شوخی می‌کنند و در همه این برخوردها، توجه و علاقه سربازها به قهرمان و بزرگواری و مهربانی‌اش دیده می‌شود.

در انتها نیز در یک تماس تلفنی، رابطه سرد مرد با دوست دخترش را به شکلی باورناپذیر و نمایشی می‌بینیم. در تمام این مدت، طراحی و پرداخت میزانسن‌ها به گونه‌ای است که انگار کارگردان، نوجوانی تازه کار و بی‌تجربه بوده‌ بدون هیچ درکی از جنگ یا حتی از ساخت فیلم. با این حال دو داستان دیگر یعنی ماجرای زندگی بر باد رفته آنیشا و مرگ معشوقه مهندس ایستگاه فضایی تا حدودی ضعف دیگر داستان‌ها را جبران می‌کند. قصه‌هایی که پرداخت قابل قبولی دارند و همراهی و همدلی بیننده را بر می‌انگیزند.

از اینجا به بعد بیننده فارغ از اتفاق ماورایی، به دنبال کشف روابط و دنبال کردن سرگذشت قهرمان‌هاست. گره‌هایی که بحران اصلی را به حاشیه رانده و خود تبدیل به مسئله شده‌اند. اتفاقی که تهاجم را از بیشتر آثار مشابه متفاوت می‌کند. حالا ماجرای رازآلود تنها بهانه‌ای برای نمایش زندگی است. حجم موسیقی در سریال هم به مرور کاهش می‌یابد تا از فضای علمی- تخیلی سریال فاصله بگیریم و در درام‌های عاشقانه یا خانوادگی و … داستان‌های فرعی غرق شویم. دقت نویسندگان در شخصیت‌پردازی‌ها و عمیق شدنشان در موقعیت نیز به این موضوع کمک می‌کند.

مرد خیانتکار با تصویر آشنایی که از او سراغ داریم متفاوت است. او برخلاف فیلم های اینچنینی که طرف خائن با قرار گرفتن در موقعیتی بحرانی به خانواده‌اش برمی‌گردد، نه تنها از خیانتش پشیمان نیست که می‌خواهد خانواده را در این وضعیت آشفته و خطرناک رها کند و تنها خودش را نجات دهد. جوان سیاهپوست با چوپان محلی، گفت‌وگویی طولانی و همدلانه برقرار می‌کند. در حالیکه هیچ کدام زبان آن یکی را نمی‌فهمند و تنها با تکیه بر یک واژه (اورانوس) مکالمه‌شان را پیش می‌برند.

موقعیتی که حال و هوایی متفاوت از تنش‌های حاکم بر فضا ایجاد می‌کند. دختر جوان ژاپنی هم سرگشته و مغموم از مرگ معشوقه‌اش حالا می‌خواهد فیلم‌های لحظات آخر او را قبل از برخورد احتمالی با احجام فضایی ببیند. همه این موقعیت‌ها علاوه بر تحریک کنجکاوی بیننده، همراهی و همذات‌پنداری او را با شخصیت‌های داستان به دنبال دارند.

به این ترتیب و در پایان قسمت سوم، اگرچه به نظر می‌رسد تهاجم در میان سریال های این ژانر امتیاز بالایی نمی‌گیرد اما با فاصله گرفتن از موضوع تکراری اولیه‌اش، به مرور مخاطب را با شخصیت‌ها و قصه‌هاشان همراه می‌کند. طوری که نه بی‌تاب، اما علاقه‌مند به دیدن ادامه داستان‌ها باشد.

⚠️ در ضمن این فیلم امتیازی که از imdb گرفته 5.8 از 10 هست.

گلشیفته توی این سریال، واقعا گل کاشته ⛔

ایستگاه فضاییسریالرابطه عاشقانهعلمی تخیلینقد فیلم
عاشق فیلم و سریال ایرانی و خارجی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید