جسارت، پختگی و شعور؛ اینها کلمههایی هستند که با آنها به بهترین شکل ساختهی جدید استودیو ناتی داگ یعنی بازی The Last of Us Part 2 را میتوان توصیف کرد.
بازی The Last of Us Part II محصول بسیار عجیبی است؛ از یکسو به عنوان دنبالهی یکی از تحسینشدهترین بازیهای تاریخ، در ظاهر به طرز ترسناکی با سلف خود تفاوت دارد و از طرف دیگر وقتی خوب به مفاهیم و مضامینی که قلب تپندهی آن را شکل میدهند نگاه کنیم، همان لست آو آس همیشگی را پیدا میکنیم.
ویژگی بارز اثر مورد بحث، این است که داستان بسیار جسورانه و حسابشدهای دارد. سازندگان بازی به خوبی میدانستند چه میخواهند بگویند؛ آنها صرفا به قصد ساخت دنبالهای بر یک بازی فوقالعاده محبوب به سراغ ساخت آن نرفتند. این بازی ثابت میکند که یکی از بزرگترین نگرانیهای طرفداران قسمت اول نابهجا بوده است: این دنباله داستانی مهم و ارزشمند برای روایت کردن در اختیار دارد که در عین وفاداری به مضامین قسمت اول، آنها را چندین برابر عمیقتر کرده و گسترش میدهد به نحوی که مخاطب بعد از تجربهی این بازی، با فهم و درکی بسیار گستردهتر از قبل به مجموعهی The Last of Us نگاه خواهد کرد.
اجزای مختلف بازی مثل گیمپلی، موسیقی، نورپردازی و گرافیک خیرهکنندهی آن دست به دست هم میدهند تا بهترین تجربهی ممکن از این داستان و روایت قدرتمند را تحویل مخاطب دهند؛ از گرافیک فوقالعاده طبیعی و چشمنواز آن که مخاطب را در لحظاتی که تعدادشان اصلا هم کم نیست مات و مبهوت خود میکند و او را تا ساعتها مشغول عکسبرداری از لحظهلحظهی بازی خواهد کرد، گرفته تا موسیقی تاثیرگذار و سوزناک گوستاوو سانتائولایا که در هماهنگی کامل با روایت، به زبان نتهای موسیقی با گیمر حرف میزند و با ظرافت و زیبایی حجم عظیمی از احساسات را به بیننده منتقل میکند.
تکتک لحظات این بازی پر شده از جزئیات حسابشده است؛ از یادداشتهایی که در گوشه و کنار این دنیای آخرالزمانی پیدا میکنیم تا دیالوگهای رد و بدل شده بین کاراکترها و کاتسینهایی که بیشتر از همیشه مثل یک فیلم سینمایی کارگردانی شدهاند و بخش مهمی از تاثیرگذاری روایت بر دوش آنهاست. با همهی این تعاریف، این بازی شاید یک ایراد بزرگ داشته باشد؛ The Last of Us Part II از مخاطب درخواست بزرگ و سنگینی دارد: درخواستی برای بزرگ شدن، بالغ شدن و دیدن دنیا به شیوهای که اصلا به آن عادت نداریم.
لست آو آس پارت ۲ اثری منحصر به فرد است؛ داستانش آنقدر پیام و حرف برای گفتن دارد که مطمئن باشید ساعتها بحث و گفتگو و هزاران کلمه نوشته نمیتواند حق مطلب را در مورد آن به درستی ادا کند؛ و از طرف دیگر روایت به ظاهر ساده و سرراستی دارد، روایتی که از همان ابتدا میخش را محکم در ذهن بیننده میکوبد و موفق میشود بلافاصله درصد بالایی از مخاطبان را (با هر پیشینه و طرز فکری) با خود همراه کند.
از همان اولین لحظاتی که به درون بازی قدم میگذاریم، سازنده به خوبی جو و حالهوایی که قرار است در حدود ۳۰ ساعت آینده تجربه کنیم را به زیبایی به ما تفهیم میکند. بازی به آرامی شروع میشود و دست گیمر را گرفته و به تدریج او را با خود همراه میکند. نقطهی قوت این آغاز این است که در عین اینکه در لحظاتی کاملا یادآور قسمت نخست است، متفاوت بودن این قسمت را هم بلافاصله به مخاطب متذکر میشود؛ به شکلی که بعد از فقط نیم ساعت، بازیکن فضای حاکم بر بازی را در مییابد و با مقایسه کردن آن با قسمت اول در ذهن خود، برای رویارویی با ادامهی داستان آماده میشود.
لست آو آس پارت ۲ بدون تعارف اثر تلخ و ناراحتکنندهای است. بازی صحنههایی بسیار تکاندهنده و تاریک را در خود جای داده که از مخاطب صبر و تحمل بالایی را میطلبند. این اما به این معنا نیست که بازی خالی از لحظات روشن و امیدبخش است. در عین حال، بازی برای کسانی که کمتر به داستان و روایت اهمیت میدهند هم چیزهای زیادی در چنته دارد؛ از گیمپلی بهبود یافته در مقایسه با قسمت نخست و اسلحهها و ابزارآلات بسیار متنوع گرفته تا دشمنانی بسیار مرگبارتر از بازی اول. زامبیها (Infected) با طراحی چهره و بدن و رفتار بعضا غیرقابل پیشبینی خود به خوبی موفق میشوند ترس و وحشت برآمده از زندگی در این جهان جهنمی را به گیمر منتقل کنند و در لحظاتی از بازی چنان امان بازیکن را میبرند که دسته را زمین بگذارد، برود و بعد از چند دقیقه وقفه بازگردد و بازی را ادامه دهد!
پیشرفت گیمپلی بازی اما هیچکجا بیشتر از انسانهایی که بر سر راه الی قرار میگیرند به چشم نمیآید: هوش مصنوعی دشمنان در قسمت دوم به قدری افزایش پیدا کرده که محصول سال ۲۰۱۳ Naughty Dog در مقابل آن ضعیف و خندهدار جلوه میکند. دشمنان الی در بازی دیگر کسانی نیستند که صرفا با دور زدن و خراب شدن از پشت بر سرشان بتوانید از عهدهی آنها بربیایید؛ آنها محیط را با دقت بسیار بیشتری بررسی میکنند، بخش بزرگتری از محیط را برای یافتن شما زیرپا میگذارند، از سلاحهای متنوع و متعددی برای کشتن شما استفاده میکنند و اگر متوجه حضورتان شوند، هوشمندانه پشت موانع مخفی میشوند و به ناگاه از پشت شما را غافلگیر میکنند.
امکانات تسلیحاتی که بازی در اختیار گیمر میگذارد شگفتانگیز است. شما در طول بازی میتوانید با جمعآوری قطعات مختلف در طول مسیر، سلاح خود را به انواع و اقسام روشها ارتقا دهید؛ قدرت نشانهگیری آن را بهبود ببخشید، لرزش و تکان اسلحه هنگام قرارگیری در دستانتان را کاهش دهید، قدرت گلولهها را افزایش دهید، سرعت خشابگذاری را بیشتر کنید و حتی یک چوب یا میلهی سادهی فلزی را به گرزی مرگبار در دستان خود تبدیل کنید.
به این ترتیب بازی راههای مختلفی برای گذر کردن از دشمنان جلوی پای شما میگذارد. میتوانید بدون سروصدا و مخفیانه از کنار آنها عبور کنید و با خفه کردن آنها را از سر راه بردارید؛ کاری که در بسیاری از موارد با توجه به جایگیری خاص و تعداد زیاد افراد دشمن، زمانبر است و صبر و حوصلهی زیادی میخواهد. از آن طرف میتوانید خودتان را در معرض دید قرار دهید و به درگیری مستقیم روی بیاورید، امری که با توجه به هوش مصنوعی بالای افراد دشمن حتی روی درجه سختی متوسط بارها و بارها شما را به کشتن خواهد داد تا به مرور زمان و به تدریج بتوانید مهارت لازم برای از پای درآوردن همزمان چندین و چند نفر (و در مواردی دهها نفر) را فرابگیرید. بازی راههای متعددی برای کشتن و گذر کردن از افراد دشمن جلوی پای شما قرار میدهد و قوهی خلاقیت و ابتکار شما را تا حد زیادی به کار میگیرد؛ امری که در قسمت نخست لست آو آس به میزان بسیار کمتری وجود داشت.
در این بازی به خلاف اکثر بازیهای اکشن دیگر، دشمنان پس از زخمی شدن و بر زمین افتادن شما را راحت نخواهند گذاشت: فریاد بلند و دلخراش آنها در گوش شما میماند و آزارتان خواهد داد. در بازی گروههای مختلفی از انسانها بر سر راه الی در سفر خشن و پر از خون و خونریزی او قرار میگیرند که عقاید و شخصیت و رفتارهای متفاوتی از خود به نمایش میگذارند. آنها در لابهلای گفتوگوهایشان از دوستان و خانوادهشان صحبت میکنند و در حال جان دادن، نام عزیزانشان را فریاد میزنند؛ تا به طرز دردناکی یادآوری کنند که آنها هم انسانی هستند مثل شما؛ نه صرفا یک آدمک کامپیوتری که در یک بازی ویدیویی مشغول کشتن و سلاخیشان هستید.
وجود این موارد واقعگرایانه در یک بازی ویدیویی به خودی خود جذاب است، اما با توجه به داستان و تم لست آو آس ۲ در این بازی بیشتر از هر محصول دیگری اهمیت پیدا میکند. The Last of Us Part II دربارهی نفرت است؛ دربارهی خشم و عصبانیت ویرانگری که سراسر وجود انسان را پر میکند و او را به سمت وحشتناکترین جنایات سوق میدهد. در عینحال بازی دربارهی عواقب این خشونت و کینهورزی است، به همین علت هوشمندانه تمهیداتی در دل گیمپلی و دیالوگها و کاتسینهای بازی گنجانده شده تا بلایی که گیمر در قالب الی بر سر دشمنان او میآورد را به تکاندهندهترین شکل ممکن جلوی چشمانش بیاورند: انسانهایی که ما میکشیم چند لحظه قبل از آوار شدن ما بر سر آنها، مشغول صحبت کردن از ترسها و نگرانیهایشان راجع آینده هستند و از فرزندانشان که چشم انتظار بازگشت والدین خود هستند میگویند؛ والدینی که اکنون جسد سلاخیشدهشان جلوی پای ما بیحرکت افتادهاند.
حقیقتا بدون لو دادن داستان نمیتوان حق مطلب را دربارهی داستان این بازی ادا کرد؛ بنابراین فقط میتوان این را گفت که The Last of Us Part II بازیای دربارهی انسانیت است؛ بازیای که برای تک تک انسانهای موجود در جهان خود ارزش و اهمیت قائل میشود و مخاطب را هم وادار به اهمیت دادن به زندگی انسانها میکند. این اثر در لحظات مختلف خود اشک شما را در میآورد، وجودتان را مملو از غم و اندوه و خشم میکند، از عواقب تصمیماتی که گرفتهاید بهتزدهتان میکند و در عین حال موفق میشود در مواقعی عمیقا شما را با مشاهده چیزی که بر صفحهی نمایشگر میبینید، شاد و خوشحال کند؛ تا برای لحظاتی هم که شده زندگی در این آخرالزمان درد و رنج را فراموش کنید. همین تلاطم شگفتانگیز احساسات و عواطف و هیجانات خالص انسانی است که از این اثر محصولی فراموشنشدنی در قلب و ذهن مخاطب میسازد.
این بازی در طول داستانش بارها و بارها بیننده را غافلگیر میکند؛ نه صرفا با توئیستها و رخ دادن اتفاقات غیرمنتظره بلکه با تغییر دیدگاه و طرز دید مخاطب نسبت به کاراکترها و نسبت به تصمیماتی که او همین چند ساعت قبل گرفته بوده است. شخصیتهای زیادی در این بازی وجود دارند که در زمانهای مختلف به مخاطب معرفی میشوند و هر کدام داستان مستقل خود را جلو میبرند. زیبایی بازی اما وقتی آشکار میشود که ما ماجراهای همهی این کاراکترها را کنار یکدیگر میگذاریم و به تصویری واحد میرسیم؛ مفهومی نهفته در بطن داستان بازی که حکایت از هدفمندی و حسابشدگی فوقالعادهی داستان آن است.
هیچکدام از عاشقان قسمت نخست نباید حداقل یکبار تجربهی قسمت دوم را از دست بدهند؛ اما همانطور که نیل دراکمن، کارگردان و یکی از دو نویسندهی بازی، قبل از انتشار آن بیان کرده بود، این اثر به مذاق همهی طرفداران بازی The Last of Us خوش نخواهد آمد. داستان بازی آنقدر جسورانه است و بازی به قدری بیمهابا به روایت آن میپردازد که مطمئنا بسیاری از مخاطبان نمیتوانند آن را تحمل کرده و با آن کنار بیایند. با اینحال برای کسانی که آغوش خود را برای پذیرفتن قصهای پخته و بالغ و چالشبرانگیز باز میکنند، این محصول تاثیری فراموشنشدنی و ماندگار بر جای خواهد گذاشت.
+موسیقی متن تاثیرگذار
+گیمپلی درگیرکننده و جذاب
+طراحی مرحلهی خلاقانه و متنوع
+هوش مصنوعی بسیار بالای دشمنان
+گرافیک فوقالعاده طبیعی و واقعگرایانه
+اثبات ضروری بودن خود به عنوان یک دنباله
+شیوهی روایت داستانیِ منحصربهفرد و کمنظیر
+داستان بسیار حسابشده، تکاندهنده و چالش برانگیز
+درهمتنیدگی و هماهنگی بالای تکتک اجزای بازی با یکدیگر
-ارتباط نگرفتن مخاطب با برخی قسمتهای داستان