سین صاد
سین صاد
خواندن ۶ دقیقه·۵ سال پیش

بایگانی همیشگی | پِرمَنِنت رکورد | ادوارد اسنودن (بخش سوم)

ادوارد
ادوارد


من گم شدم، و در حالی که با وجدان خودم درگیر بودم، وارد یک فضای روحی تاریک شدم. من عاشق کشورم هستم، و به خدمت به عموم مردم باور دارم - کل خانواده‌ی من، کل تبار خانوادگی من در قرون متمادی، سرشار از مردان و زنانی است که زندگی خود را صرف خدمت به این کشور و شهروندانش کرده‌اند. خود من سوگند خدمت‌رسانی به یک سازمان یا حتی به یک حکومت یاد نکرده‌ام، بلکه سوگند خورده‌ام در دفاع و حمایت از قانون اساسی‌ای که تضمین آن برای آزادی‌های مدنی وقیحانه نقض شده بود، به «عموم مردم» خدمت کنم. اکنون خودم بخشی از این نقض شدن‌ها بودم: خودم در آن دست داشتم. تمام آن کارها، تمام آن سال‌ها - برای چه کسی کار می‌کردم؟ چگونه بین قرارداد حفظ اسرار (رعایت محرمانگی) با ادارات و سازمان‌هایی که استخدامم کرده بودند و سوگندی که به اصول بنیان‌گذاری کشورم خورده بودم تعادل برقرار می‌کردم؟ به کدام وفادارتر بودم؟ در کدام نقطه به لحاظ اخلاقی موظف به شکستن قانون شدم؟

اندیشیدن به آن اصول باعث شد به پاسخ‌های خودم برسم. فهمیدم که پا پیش گذاشتن و افشای شدت سوء استفاده‌های کشورم برای روزنامه‌نگاران به گونه‌ای طرفداری از هیچ‌گونه تندروی و افراطی‌گری (مانند تخریب دولت) یا حتی سازمان اطلاعات نخواهد بود. بلکه به نوعی بازگشت به پیگیری ایده‌آل‌های بیان شده توسط خود دولت و سازمان اطلاعات است!

آزادی یک کشور را تنها با میزان احترام به حقوق شهروندانش می‌توان سنجید و باور من این است که این حقوق در واقع همان محدودیت‌های قدرت دولت هستند که دقیقاً تعریف می‌کنند دولت کجا و کِی نمی‌تواند دامنه‌ی آزادی‌های فردی یا شخصی را که در زمان انقلاب آمریکا، «آزادی» و در زمان انقلاب اینترنتی «حریم خصوصی» نامیده شدند زیر پا بگذارد.

شش سال از پا پیش گذاشتن من گذشته و دلیل آن هم این بوده که شاهد کاهش میزان تعهد دولت‌های به اصطلاح پیشرفته‌ی سرتاسر دنیا به محافظت از این حریم خصوصی بوده‌ام؛ من و ایالات متحده این حریم خصوصی را به عنوان یکی از حقوق بنیادین بشر می‌شناسیم. با این حال و در آن سال‌ها، این کاهش یافتن تعهد دولت‌ها ادامه یافت و همزمان دموکراسی‌ها نیز به نوعی پسروی کردند و به پوپولیسم استبدادی تبدیل شدند. این پسروی در هیچ جایی آشکارتر از رابطه‌ی دولت با نشریات نبوده است.

تلاش‌های مسئولین منتخب برای مشروعیت‌زدایی از روزنامه‌نگاری همزمان با سر بریدن کامل اصل حقیقت تقویت و تحکیم شده است. چیزی که حقیقتی است و واقعیت دارد به صورت هدفمند از طریق فناوری‌هایی با چیزی که غیر واقعی و جعلی است آمیخته می‌شود که می‌توانند این آمیختگی را به نوعی سردرگمی جهانی بی‌سابقه تبدیل کنند.

من این فرایند را به اندازه‌ی کافی از نزدیک می‌شناسم، زیرا آفرینش ضد واقعیت همیشه تیره‌ترین هنر جامعه‌ی اطلاعات بوده است. همان سازمان‌ها و اداراتی که در طول دوره‌ی کاری من، اطلاعات را دستکاری کرده بودند تا بهانه‌ی [آغاز] جنگ را به وجود بیاورند - و از سیاست‌های غیر قانونی و بخش تاریک قوه قضاییه استفاده کردند تا آدم‌ربایی را به عنوان «توقیف/بازداشت فوق‌العاده»، شکنجه را به عنوان «بازجویی پیشرفته» و جاسوسی گسترده را به عنوان «گردآوری انبوه [اسناد/مدارک]» مجاز کنند - یک لحظه هم در این مورد به خود تردید راه ندادند که من را جاسوس دو جانبه‌ی چین، جاسوس سه جانبه‌ی روسیه و بدتر از آن «یکی از متولدین نسل هزاره» بنامند.

آنها تا حدود زیادی به این دلیل توانستند تا این حد حرف بزنند و تا این حد آزادانه پیش بروند که من نپذیرفتم از خودم دفاع کنم. از زمانی که پا پیش گذاشتم و جلو آمدم تا اکنون، مصمم بوده‌ام که هرگز هیچ جزئیاتی را از زندگی شخصی‌ام را که ممکن است باعث آزار و پریشانی بیشتر خانواده و دوستانم شود افشا نکنم، زیرا آنها همین گونه هم از پیش به اندازه‌ی کافی به خاطر اصول من در رنج و عذاب بوده‌اند.

به خاطر نگرانی از افزایش این آزردگی‌ها بود که در نوشتن این کتاب مردد بودم. سرانجام، گرفتن تصمیم برای پا پیش گذاشتن و ارائه مدارک تخلف دولت برای من از گرفتن تصمیم برای ارائه‌ی شرح حال زندگی خودم آسان‌تر بود. سوء استفاده‌هایی که مشاهده کردم نیازمند اقدام عملی بودند، اما هیچ‌کس خاطراتی را از خود منتشر نمی‌کرد چرا که نمی‌توانستند در برابر موارد دیکته شده در خودآگاه‌شان مقاومت کنند. به همین دلیل بود که تلاش کردم از تمام اعضای خانواده، دوستان و همکارانی که از آنها نام برده شده یا به نحو دیگری علناً قابل شناسایی هستند اجازه بگیرم.

درست همان‌طور که نپذیرفتم خودم به عنوان قاضی انحصاری برای حریم شخصی دیگران در نظر گرفته شوم، هرگز فکر نکردم که به تنهایی می‌توانم انتخاب کنم که کدام یک از اسرار کشورم باید برای عموم مردم افشا شوند و کدام یک خیر. به همین دلیل است که اسناد دولت را تنها برای روزنامه‌نگاران فاش کردم. در حقیقت، تعداد اسنادی که مستقیماً برای عموم مردم افشا کردم برابر صفر است.

من نیز درست مانند همان روزنامه‌نگاران باور دارم که یک دولت می‌تواند برخی از اطلاعات را محرمانه و مخفی نگاه دارد. حتی شفاف‌ترین دموکراسی دنیا نیز ممکن است اجازه داشته باشد که مثلاً هویت مأموران مخفی خود و اطلاعات مربوط به جابجایی‌های ادوات و سلاح‌های خود در میدان نبرد را طبقه‌بندی محرمانه کند. این کتاب شامل هیچ یک از این قبیل اسرار نیست.

ارائه‌ی گزارشی از زندگی خودم و در عین حال، محافظت از حریم خصوصی عزیزانم و عدم افشای اسرار مشروع دولت عملاً کار ساده‌ای نیست، اما این وظیفه‌ی من است که این کار را انجام دهم. من را بین این دو مسئولیت خواهید یافت! [پایان مقدمه]



بخش نخست

۱

نگاه کردن از میان پنجره

نخستین چیزی که هک کردم زمان خوابیدن بود.

راحت نبودم، پدر و مادرم مجبورم می‌کردند بخوابم - قبل از اینکه خودشان بخوابند، قبل از اینکه خواهرم بخوابد، حتی وقتی که خسته نبودم. زندگی اوایلش اندکی ناعادلانه بود.

بسیاری از [ادامه دارد...]

بایگانی همیشگیپرمننت رکوردادوارد اسنودنpermanent recordترجمه کتاب
The best way to predict the future is to create it. - Peter Drucker
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید