ویرگول
ورودثبت نام
comet0408
comet0408
comet0408
comet0408
خواندن ۳ دقیقه·۱۰ ماه پیش

مزخرفات

مزخرفات/
مزخرفات/

متاسفم ،

اون آدمی که میشناختین،در کمال صداقت ضعیف بود.

تمایل به قایم شدن و مدتی خواب زمستونی بود.

اما مجبورش کردن میکاسای خودش رو ترک کنه.

و من قرار بود چه کاری انجام بدم ؟ بین چیزی که انتظار میره و چیزی که میخوام ؟

پس باید نقشه هایی که برام کشیده بودنو دور میزدم، نشون میدادم دارم توی اون مسیر حرکت میکنم اما با زیرپا گذاشتن قوانین.

به جای میدان و دوربرگردون های پیچیده و تقاطع های مزخرف راه خودم رو می سازم.

مسئله اینه که توی همچین راهی ستاره ی دنباله دارم توان نداره ، اون هنوز ضعیفه حتی ضعیف تر چون توی چشم به هم زدن خونه اش رو ترک کرده و شب بعد توی کهکشان نااشنا خودشو پیدا کرده .

نمیتونستم به اون فشار بیارم و ازش بخوام به شکستگی هاش این بار رو به دوش بکشه.

پس نسخه ای ساختم که کسی درش دست نداشته باشه . یک واحد مستقل . اول فکر میکردم که قراره ازش کم استفاده بشه . اما اون شبیه به یک پوسته روی جسمم رو گرفت و حالا نقش اصلی رو به عهده داره .

اون یک شخصیت کامل نیست . بلکه یک شخصیت شکست خورده است . اما هنوز می تونه حرکت کنه.

نمی تونم بهتون بگم که یک سرباز در صفحه شطرنجه ، در صفحه ی شطرنج که من محکوم با بازی هستم .

این شخصیت مثل یک روح در جسم سرباز های صفحه پخش میشه تا یکی از اونها بالاخره به انتها برسه و وزیر رو انتخاب کنه . شاه ؟ ستاره دنباله دارمه،اون من قدیم، من فقط میخوام اون فضای رشد و ارامش داشته باشه، حتی اگر شبیه به این باشه که من دارم اون رو مثل یک کودک بزرگ میکنم ، میخوام اون کسی که باشه که بعد ها افسار رو به دست میگیره . تبدیلش کنم به شخصیتی که جدا از گذشته و اینده در حال زندگی کنه کسی که عشق رو انتخاب کنه و در تصمیم هاش ردی از تروما نباشه ، محکم و سرسخت باشه اما این سرسخت بودن رو از زخمی شدن های متعدد به دست نیاره بلکه بهش اموخته بشه چون نمیخوام روحش رو الوده کنم، مخصوصا الوده به خودم.

پس اگه کسی سراغش رو گرفت، میگم که اون خوابیده جایی زیر پوسته ی شخصیتی که ایجاد کردم تا از اون محافظت کنه .

می دونم، زیادی دیوانه بار به نظر می اد .

اما اگر این یک ایده باشه چطور؟

یک ساختار تربیتی اونم شبیه به روند تربیت ژاپنی ها؟

تازگیا به من روانی گفته میشه. و فکر میکنم دلیلش رو بدونم. من فقط معیار هایی که جامعه برای استاندارد بودن تعیین کرده رو رد کردم . جامعه به ما میگه که تا وقتی کودک دستش رو لا به لای در نزاره و زخمی نشه یاد نمیگیره که این کار خطرناکه ، در صورتی که در ژاپن والدین عروسک ها رو لای در قرار میدن و خرد شدشو به کودک نشون میدن و بچه ها دیگه اینکار رو نمیکنن . حالا سوال پیش میاد کدوم درسته ؟ در جامعه ای که الان درش به سر میبرم من روانی نامیده میشم چون فقط نمیخوام ستاره کسی باشه که هر بار زخمی میشه و مجبوره باز بلند شه . ترجیح میدم تا پرورش دادن اون به اشخاص مختلف تقسیم بشم و وقتی که اماده بودم دنیا رو دوباره به اون نشون بدم تجربیاتم رو در اختیار اون بگذارم .

من گرداننده بازی ام .بازی کننده، هر چیزی،


قطره ی خون به زمین می چکد.

خاک او را با ولع می نوشد .

سیاهیِ فراخوانده شده ،

به جسدم هجوم می اورد .

به قصد آنکه جسمم را

خاکستری ترک کند.

اما..عاشق سفیدی

بی فروغ می گردد؟

پرده ای سیاه

پوست این جسد را

می پوشاند .

به عشق تماشای

آن سوسو های روشن .






شخصیتافکار
۲
۰
comet0408
comet0408
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید