علوم را میتوانیم با مقیاسهای متفاوتی رتبهبندی کنیم؛ مثلاً از نظر پیچیدگیِ پدیدههایی که مطالعه میکنند.
فیزیک: این نخستین مرحله از علم است که به مطالعهی ذرات تشکیلدهندهی ماده میپردازد.
شیمی: دانشمندان شیمی به مولکولها میپردازند که هرچند از همان ذرات ماده تشکیل شدهاند، اما شبکهی ارتباطی و همافزایی متفاوتی دارند.
زیستشناسی: زیستشناسان سلولها را مطالعه میکنند که ترکیبی از مولکولها هستند به اضافهی ارتباطات درونی و همافزاییشان.
علوم اجتماعی: این دسته از علوم (جامعهشناسی، اقتصاد، سیاست، تاریخ و ...) به انسان میپردازند. انسان ترکیبی از سلولها است؛ اما فقط همین نیست. انسان چیزهایی دارد که با تفکیک سلولی و اندامی آن کشف نمیشود. اگر چند انسان در کنار هم قرار بگیرند و جامعه بسازند، مساله بغرنجتر و پیچیدهتر میشود. چون قواعد حاکم بر این جامعه را نمیشود به قواعد حاکم بر تکتکِ انسانها تقلیل داد. این علوم با انبوهی از متغیرها و دادهها سروکار داشتند، اما توان تحلیل و محاسبهی همهی آنها را ندارند. به همین دلیل نمیتوانند تحلیلها و پیشبینیهای دقیقی داشته باشند.
علوم اجتماعی محاسباتی: وقتی ارتباطات اجتماعی با فناوری رایانهای ترکیب میشود، قواعد جدیدی خلق میشوند که در جوامع پیشینی دیده نمیشوند. به همین دلیل چنین جوامعی پیچیدگی بیشتری دارند. البته از سوی دیگر، به دلیل حضور جنبههای فناورانه در این جوامع، اطلاعاتی که از آنها در اختیار داریم، آنقدر دقیق و لحظهای است، که برخلاف علوم اجتماعیِ پیشین، امکان پیشبینیهای دقیق (بیش از 80 تا 90 درصد) را دارند. این علوم، در مقایسه با همهی علوم دیگر، دادههای بیشتری در اختیار دارند و به همین دلیل است که علوم اجتماعی محاسباتی را دادهبنیادترین و غنیترین علم میدانیم.
روشن است که مقصود از این ردهبندی، ارزشگذاریِ علوم نیست. یعنی نمیخواهم هیچکدام از این علوم را بهتر یا بدتر بدانم. بلکه فقط میخواهم میزان پیچیدگیِ موضوع هر علم را نشان دهم.
ظهور (emergence) اتفاق مهمی است که در هر مرحله رخ میدهد. ظهور یعنی به وجود آمدن شبکهای از ارتباطات و قواعد جدیدی که حاصل جمع جبری عناصرِ مرحلهی قبل نیست. دربارهی «ظهور» بعداً بیشتر صحبت میکنیم.