یکی از تازههای نشر و حاصل پژوهش انجامشده در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات است که در پی ارائه روایت تاریخی نسبتاً جامعی از «پیمایشهای ملی» در ایرانِ پس از انقلاب و نیز ثبت تجربۀ بیشتر افراد مؤثر در این پیمایشهاست؛ در این اثر پژوهشی، با اکثر قریب بهاتفاق خالقان پیمایشهای ملی، برخی مدیران سازمانی سفارشدهندۀ پیمایشها و نیز ناظران یا مشاوران علمی پیمایشهای ملی گفتگو شده است. همچنین بهمنظور تکمیل تحلیل نقادانه این پیمایشها، یازده متن تحلیلی-انتقادی نیز درباره هرکدام از پیمایشهای ملی مهم در قالب «تکنگاشت»، توسط شماری از محققان نوشته شده که در بخش پیوست این کتاب آمده است؛ این متنها حاوی اطلاعاتی دربارۀ کلیت پیمایش موردبررسی و مقولههای سنجیدهشده در آن پیمایش است. رویداد نشست نقد این کتاب در روز چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰ با حضور عماد افروغ، مقصود فراستخواه، عبدالعلی رضایی و فاطمه جواهری (نویسنده کتاب) و با دبیری مصطفی اسدزاده (عضو پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات) برگزار شده است. آنچه در ادامه میآید خلاصهای از مباحث طرح شده با محوریت نقد برخی رویکردهای کتاب و نیز مواجههای نقادانه با مقوله پیمایش در ایران است.
جواهری: باید به سمت تاسیس انجمن صنفی پیمایش، پیمایش کاران و محققان حوزه پیمایش حرکت کنیم
در ابتدای این نشست فاطمه جواهری عنوان کرد: پیمایشهای ملی به مطالعه نگرشها و ارزشهای مردم میپردازند و ما نزدیک به ۳۰ سال است که تجربه پیمایشهای ملی در ایران را داریم. اساساً پیمایش چه در سطح ملی و چه در سطح تحقیقات خرد، یکی از متداولترین روشهای پژوهش در جامعه شناسی و علوم اجتماعی است، اما این تحقیق و دستاوردهای این تحقیق یا کیفیت یا پیامدها و دلالتهای این تحقیق بطور خاص مورد مطالعه قرار نگرفته بود؛ با توجه به زمینههایی که بیان کردم این ایده در ذهن من شکل گرفت که درباره دانشی که تولید شده اندیشه ورزی کنیم و آن را مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم و بتوانیم نقاط ضعف و قوت را تا حدی که برای ما امکان پذیر است مشخص کنیم.
وی ادامه داد: این تحقیق با دو هدف عمده شکل گرفت و همانطور که از آن نام آن پیداست هم نگاه توصیفی و هم نگاه تحلیلی و نقادانه دارد و آن نقد دو جهت دارد؛ یکی نقد درون گرایانه دارد بدین معنا که میخواستیم بدانیم پیمایشهای ملی منتخب تحقیق که در ایران انجام شده اند، واجد چه خصوصیاتی بوده و هستند و تا چه اندازه از اعتبار علمی درون خود برخوردارند. میخواستیم بدانیم این پیمایشهای ملی با توجه به این که از بطن جامعه علمی شکل گرفته و بیرون آمده و بکار گرفته شده چه آورده و دستاوردی برای رشد نظام دانش بطور خاص دانش جامعه شناسی در ایران داشته و ازآنجا که پیمایشهای ملی حلقه واسطی بین نظام دانش و نظام سیاست و سیاست گذاری هستند، نگاه دیگر از بعد بیرونی این بود که این پیمایشها چه آثاری بر سیاست گذاری داشته یا به جای گذاشته اند.
جواهری افزود: معیار انتخاب پیمایشهای ملی در این تحقیق اولاً پیمایشهایی بوده که بعد از انقلاب انجام شده اند؛ ثانیا پیمایشهایی که حتماً در سطح ملی بوده اند و موضع آنها نگرشها و ارزشهای فرهنگی و اجتماعی بوده، انتخاب شده اند و از سطح منطقهای صرف نظر شده است. همچنین برای ما مهم بوده که نمونه تحقیق از بین توده عام مردم باشد، نه دانشجویان و جوانان. پیمایشهایی را انتخاب کردیم که توسط دفتر طرحهای ملی، وزارت کشور، سازمان تبلیغات اسلامی، جهاد دانشگاهی و این قبیل ارگانها انجام شده بود. مجموعه این موارد ۲۴ مورد پیمایش را دربرمی گیرد که در کتاب مورد بررسی قرار گرفته است. گردآوری اطلاعات هم به شیوههای متفاوتی بوده که متناسب با پرسشی است که در هر قسمت داشتیم که از تک نگاه و مصاحبههای عمیق نیمه استانداردیزه با افرادی که پیمایش ملی انجام دادند و موجود بودند در این تحقیق استفاده شد.
وی با اشاره به اینکه در قسمت نقد یا نگاه درونگرایانه به پیمایشهای ملی ۴ مرحله را طی کردیم، تشریح کرد: مرحله اول این بود که پیمایشهای ملی را که در کشورهای دیگر بویژه کشورهای اروپایی و امریکا و برخی از کشورهای آسیایی، امریکای لاتین ژاپن و ... انجام شده بود و سازمانها و نهادهای متولی پیمایشها را مورد بررسی قرار دادیم. چون پیمایشهای ملی در ایران الهام و ایده گرفته از پیمایشها در سطح کشورهای دیگر است، در نتیجه نیاز به تجربه کشورهای دیگر بود که پس زمینه کار ما باشد و نسبت پیمایشهای ملی را با پیمایشهایی که در کشورهای دیگر انجام میشود در طول کار در ذهن داشته باشیم و بعنوان معیار مقایسه بدان توجه کنیم.
نویسنده کتاب پیمایشهای ملی در ایران تصریح کرد: بعد از این به توصیف زمینه و زمانه پیمایشهای ملی در ایران پرداختیم. از دهههای ۶۰ و ۷۰ که اولین گامها در این زمینه برداشته شده بود، ما بررسی کردیم که پیمایشها چطور سفارش داده شد و چه سازوکارهایی زمینه ساز شکل گیری این پیمایشها بوده و دولتهای وقت با پیمایشهای ملی چه نسبتی برقرار کردند، کجاها استقبال شد و نشد. نتایج نشان میدهد که پیمایشهایی که در کشورهای پیشرفته انجام میشود سه ویژگی بارز دارد؛ پیمایشهای آنها فرایند نهادی شدن را طی کرده یا در چهارچوب نهادی انجام میشود، همچنین تجاری و اقتصادی میشوند یا دلالتهای اقتصادی بارزی دارد و همچنین حرفهای شده و سازوکارهای حرفهای بر آن غلبه دارد. در مرحله سوم، از طریق تک نگاشتهایی که در مورد تک تک پیمایشها انجام شد، در درجه اول مختصات کلی پیمایشها را توصیف کردیم و بعد مورد نقد و بررسی قرار دادیم که این پیمایشها چه نقاط قوت و ضعفی داشته اند. به دلیل این که نوعی تعاطی افکار ایجاد شود و در کار صدای فقط محقق شنیده نشود و گزارشها و تحلیلها و تفصیلهای متفاوتی در کار دیده شود، ما این قسمت را از همکاران مختلفی تقاضا کردیم که کمک کنند و تک نگاشت را انجام دهند؛ اگرچه یکی از تک نگاشتها به دلایلی که اطلاع ندارم، در مجموعه این پیمایشها ثبت و ضبط نشد و مجوز نگرفت که منتشر شود.
وی افزود: در مرحله چهارم، نه تک تک پیمایشها بلکه پیمایشها را در تلفیق و ترکیب با همدیگر بر اساس شاخصها و معیارهایی که ساختیم، مورد ارزیابی قرار دادیم؛ یعنی از نظر ملاکهای روش شناسی و ملاکهایی که اعتبار علمی آن را تا حدی مشخص میکنند. از جمله این معیارها یکی بحث فرایند انتخاب مجری یا واگذاری تحقیق به مجریان بود که از نظر ما این ابهام، دوگانگی، عدم شفافیت تا حدی وجود دارد؛ معیار دیگر چهارچوب نظری-مفهومی و تحلیلی بوده که با تحقیقات نشان میداد از این نظر ضعف وجود دارد که این ضعفها چگونه و کجا هست؛ نحوه مفهوم سازی از متغیرهای کمّی مورد بررسی قرار گرفته است؛ بحث تعداد و تعدد پرسشها بسیار مهم است و روی کارایی تحقیق و فرایند پرسش گری و دریافت پاسخهای صحیح بسیار تاثیرگذار است و ما این را بررسی کردیم و متوجه شدیم پرسش نامههایی داشتیم که حدود ۵۰-۴۰ پرسش داشته و همچنین پرسش نامههایی که ۴۷۵ سوال داشته است. در مجموع ۴۲ درصد از پیمایشهایی که مورد بررسی قرار دادم بیش از ۲۰۰ سوال درون خود داشتند و اینکه زیادی سوالها چه آثاری دارد در جای خود توضیح داده شده است؛ بحث دیگر، محاسبه و گزارش روایی و پایایی سنجههای تحقیق است که متاسفانه در آن اختلالها و نقصانهایی میبینیم. ناهمسان سازی طرحهای نمونه گیری یعنی حجم نمونه و هم شیوه نمونه گیری و هم فرد نمونه و هم روش انتخاب نمونه گاهی در یک پیمایش که در سه مقطع انجام شده با همدیگر ناهماهنگ است و این مقایسه پذیری اطلاعات را بسیار مشکل میکند؛ مصادیقی از ضعف تحلیلهای آماری، ناهمسانی الگوی گزارش دهی که درتحقیقات مختلف متفاوت است، در کار آورده شده است. عدم شفافیت در بیان جزئیات پژوهشی و گزارش فنی، عدم سازگاری میان دادههای درون تحقیق نیز از جمله اشکالاتی است که در پیمایشها دیده میشود. همچنین نابسنده بودن تحلیلها که آن هم فرمهای متعدد و متنوعی دارد. آنجا که تحلیل شده، این تحلیلها از کفایت لازم برخوردار نیست. عدم تکرار پیمایشها در مقاطع زمانی ثابت به رغم اینکه هدف پیمایش این است که تصویری از نگرشها و ارزشهای مردم نشان دهد و این در زمانی میسر است که روند تحقیقات را نشان دهد. متاسفانه گاهی حدود ۱۰ تا ۱۱ سال بین فاز اول و دوم پیمایشها فاصله بوده است. مشکل دیگر انجام پیمایشهای موازی و بی ارتباط با همدیگر بوده یعنی در یک سال دو پیمایش توسط دو دستگاه اجرایی با یک موضوع انجام شده، که موجب ناکارآمد بودن فرایند نظارت و انحصار در دستیابی به فایل اطلاعات و گزارش تحقیق است.
جواهری با اشاره به اینکه ۲۴ تحقیق مورد بررسی در کتاب، بر اساس این معیارها وارسی و شاخص سازی شده اند؛ اظهار کرد: در نهایت برای اینکه سنتزی ایجاد شود و یک تصویر کلی از کار به دست بیاید، جدولی تنظیم کردیم که به تک تک پیمایشها بر این اساس امتیاز دادیم و نتیجه بدست آمده این طور شد که ۲۱ درصد از پیمایشهای منتخب تحقیق ما از نظر رعایت معیارهایی که بیان شد، در سطحی ضعیف و پایین بودند؛ ۴۱ درصد در سطح متوسط و ۳۸ درصد در سطح خوب و قابل قبولی بودند. این تصویر قابل تعمیم به همه پیمایشها نیست، ولی فقط برای این که چشم اندازی که از آن چه انجام شده به ما بدهد مفید است. این چشم انداز به ما میگوید که پیمایشها از نظر کیفیت در سطح متوسط تا حدی رو به خوب هستند. در ادامه باید بیان کنم مقایسه ما نشان میدهد پیمایشهای ملی ایران فاصله زیادی با پیمایشهای کشورهای پیشرفته دارد و یکی از چیزهایی که به اصلاح آن کمک میکند نقد و بررسی درون پیمایشها یا بیرون آن است؛ چیزی که در ایران وجود ندارد. برخلاف کشورهای دیگر ما در ایران نظام صنفی و حرفهای برای کسانی که پیمایش کار هستند و کلاً در آن فضا کار میکنند، نداریم. یکی از دلایل ضعف این نوع تحقیق همین است که نظام نظارتی به شکل حرفهای برای آن وجود ندارد.
وی گفت: سوال بعدی ما نسبت بین پیمایشهای ملی و نظام دانش بوده که در اینجا چهار یا پنج سوال داشتیم؛ یک سوال این بود که پیمایشهای ملی چقدر به تولید متن نوشتاری که آدمها بخوانند و مراجعه کنند کمک کرده است و چقدر ظرفیتهای پژوهشی را در جامعه شناسی ایران افزایش داده و چقدر مولد بینش جدید بوده و چقدر در رویارویی با پارادایمهای رقیب توانسته ثبات خود را حفظ کند یا ماندگار باشد. با وجودی که پیمایشهای ملی توانسته اند حجم بالایی از اطلاعات را درباره نگرشها و گرایشهای مردم در مورد موضوعات متعدد و موثر فراهم کنند و این بهانه خوبی برای پیمایشهای دیگر و برای نظریه پردازی و برای رونق دادن به فضای علمی در جامعه شناسی میتوانست باشد، اما به دلیل مولد نبودن نهاد علم و فقدان نهادهای علمی پایدار، ضعف برنامههای پژوهشی نظام یافته و استقبال کم انجمنهای علمی به ویژه جامعه شناسی ایران، پیمایشهای ملی در نظام دانش به مثابه یک عامل جریان ساز عمل نکرده اند. اگر بخواهم منصف باشم فقط در مورد سنجههای دینداری تلاشها از جانب آقای دکتر کاظمی و آقای دکتر ساری زاده، آقای دکتر شجاعی زند انجام شده که این تلاشها تا حدی متکی به یافتههای پیمایشهای ملی بوده، ولی آنها هم جا دارد در فضای جامعه شناسی ایران عمومی شود. نارساییهایی در این قسمت وجود داشته و دارد و ما آنها را با شواهد ذکر کردیم.
جواهری با اشاره به بحث دیگر کتاب پیرامون نقد برون گرایانه پیمایشهای ملی و سیاست گذاری شواهدمحور در جامعه شناسی ایران، گفت: مقدماتی این بحث داشته و مطالبی درباره این داشتیم که چه میشود دانش یا یافتههای علمی وارد دستورکار سیاست گذاری میشود و یا چرا گاه این اتفاق نمیافتد. در این زمینه با اتکا به نظریه جوئل میگدال، همانطور که رابطه دولت-ملت تابع دو عامل است، رابطه پیمایش با سیاست گذاری همینطور است. پیمایش اگر سخن مردم و پیام مردم برای دولتمردان است بنابراین یک سر این بخش، ملت است و آن سو که میخواهند سیاستگذاری کنند یا از آن استفاده یا مداخله در امور کنند، دولت میشود. میگدال شاره میکند که رابطه دولت –ملت ذیل دو مقوله فرهنگ سیاسی است؛ اولی نخبگان، مدیران و کارگزاران سیاسی جامعه است و دومی ظرفیت اجرای نهادی درون یک جامعه. تحلیلی که ما ارائه دادیم بر این مبنا استوار است که در جامعه ایران نخبگان سیاسی یا کارگزاران، مدیران و ... با یک نوع ضعف فرهنگ سیاسی مواجه هستند. یعنی از نظر شفافیت و اتکا به یافتههای علمی، پاسخگو بودن و چیزهای دیگری که مرجعیت دانش را برای آنها افزایش میدهد، ضعف داریم. همچنین یک علت دیگر، ظرفیت اجرایی دولت است که از نظر نهادی و سازمانی دچار وضعیت شکننده و آسیب پذیر هستیم. مجموعه اینها باعث میشود یافتههای علمی به سادگی در دستور کار دولتمردان یا مدیران اجرایی قرار نگیرند.
وی ادامه داد: جوئل میگدال میگوید رابطه دولت –ملت یکی بر اساس فرهنگ سایسی است، نه فرهنگ سیاسی جامعه بلکه فرهنگ سیاسی نخبگان سیاسی است. نخبه سیاسی ممکن است مدیر یا مسئول اجرایی نباشد، ولی در اینجا منظور کسانی هستند که دست اندر کار امرو اجرایی و سیاست گذاری یا اجرای سیاستها هستند. او میگوید فرهنگ سیاسی این افراد باید متناسب باشد یا رابطه دولت-ملت بر اساس این عامل تعیین شود، معتقد است فرهنگ سیاسی میتواند مبتنی بر شفافیت، پاسخگویی، علم گرایی، روا داشتن عرصه عمومی و انتقادپذیری باشد. اگر این نباشد شما پیمایش ملی را سفارش میدهید، چون در سطح جهانی مد است و با آن میتوانید ابراز کنید به طرف نوگرایی حرکت میکنید و به علم گرایی اهمیت میدهید، اما آنجایی که با منافع و ایدئولوژی و اقتضائات درون سازمان و با ذهنیت تفسیر مصلحت و خیر و شر اجتماعی-سیاسی جور نباشد میتوانید بدان بی اعتنا باشید و مانع از این شوید که وارد دستور کار شود؛ بنابراین نخبگان سیاسی سفارش تحقیق میدهند، اما در عرصه عمل آن را به کار نمیگیرند، چون نوع ذهنیت و مرجع فکری آنها این چنین است که فرهنگ سیاسی نامیده میشود. برای این موضوع شواهدی بیان کردم که محققین به این مسئله اشاره دارند که محقق مختلفی اشاره دارند فرهنگ سیاسی ما از نوعی نیست که دادههای مخالف خود را برتابد و به طور شفاف بدان بپردازد یا مورد توجه قرار دهد یا اجازه پخش آن را بدهد.
نویسنده کتاب پیمایشهای ملی در ایران با توجه به اینکه مسئولین نسبت به افکار عمومی مردم حساس شده اند و میتوانند با زبان عدد و رقم فکر کنند و به مسائل نگاه کنند؛ تشریح کرد: توقع ما این بوده مسئولین مطلع از اطلاعات پیمایشها شوند؛ شواهد نشان میدهد این اطلاع خوشبختانه صورت میگیرد، اما بدلیل شکافی که بین انتظارات سفارش دهنده تحقیق و مجری پیمایش وجود دارد با هم تلفیق نمیشوند و در جریان تبدیل شدن در دستور کار قرار نمیگیرند. یک دلیل این است که بی اعتمادی (به حق یا ناحق) به یافتههای علمی وجود دارد. این عامل مهم مرجعیت فکری است که همان مرجعیت فرهنگی است که میگدال به آن اشاره میکند. مرجعیت فکری که درون سازمانها وجود دارد مانع از این میشود بخشی از این اطلاعات از سوی صفحه فایلها و گزارشات درآید و در دستور کار قرار گیرد، غلبه ملاحظات سیاسی و ایدئولوژی افرادی که در راس کار هستند مانع از این امر میشود.
وی گفت: به نظر میرسد در شرایط فعلی انجام پیمایشهای کنونی تا حدی صبغه مناسکی پیدا کرده است. ارزشهایی که آفریده و تاثیرات مثبتی که داشته را منکر نیستیم، ولی اگر با استاندارد بالاتری بخواهیم نگاه کنیم تا حدی جنبه مناسکی پیدا کرده است؛ اندروز اصطلاحی دارد که در کشورهای در حال توسعه که الگوهای کشورهای توسعه یافته را بدون داشتن پس زمینههای مناسب آن و تمهیدات سازمانی و فرهنگی آن تقلید و اقتباس میکنند ما با یک وضعیت پهلوان پنبه بودن یا تقلید طوطی وار ساختاری و در نتیجه آنها تحمیل بار سنگینی به نظام اداری و اجرایی مواجه هستیم؛ یعنی کارهایی انجام میشود بدون اینکه استفاده بهینه از آنها در عرصه عمل صورت گیرد.
نویسنده کتاب پیمایشهای ملی در ایران تشریح کرد: یکی از پیشنهادات سریع و کوتاه مدت ما این است که به سمت تاسیس انجمن صنفی پیمایش، پیمایش کاران و محققان حوزه پیمایش حرکت کنیم و این میتواند در استفاده از اطلاعات پیمایشها به شیوه ترکیبی موثر است. باید با نگاه به تحقیقهای دیگر این پیمایشها تحلیل شود و نقصانهای پیمایشهای ملی پوشش داده شود و قضاوت علمی ما در مورد یافتهها قضاوت متقن تری باشد. شفافیت و امکان دسترسی به فایل اطلاعات و گزارش اطلاعات حداقل برای محققان و اصحاب رسانه و روشنفکران و کسانی که واجد شرایط هستند بر اساس معیارهایی امکان پذیر است تا به نقد و تحلیل پیمایشها و اصلاح آنها کمک میکند. این امر منجر به انجام تحقیقهای ثانویه متعدد میشود و باعث میشود پیمایشها در قالبهای مختلف به سخن درآیند و کارایی خود را نشان دهند و به این ترتیب هم روی اندیشمندان حوزه جامعه شناسی که الان بسیار بی عنایت به پیمایشهای ملی هستند و هم در اندیشه و ذهنیت مدیران اجرایی تاثیر بگذارند.
جواهری در پایان اظهارات خود گفت: نکته مهم دیگر این است که از پیمایشهای ملی سراسری، کشکولی و تمامیت خواه پایین آمده و به سمت پیمایشهای موضوعی خاص حرکت کنیم. هر چه از جهت موضوعی، متمرکزتر باشیم، تعداد سوالها کمتر میشود، رویهها تخصصیتر و حرفه ایتر میشود و با کارآمدی بهتری کار انجام میشود.
عماد افروغ: در کشور ما جامعه شناسی از جامعه دور شده است
در ادامه این نشست عماد افروغ عنوان کرد: این کتاب، کار درخور تحسینی است، چون نگرش انتقادی دارد یعنی همینطوری به توصیف و رونوشت و خلاصهای از پیمایشها بسنده نشده است و نویسنده وارد جزییات شده است. مخصوصا بخش پایانی کتاب که به این سوال پرداخته که این پیمایشها چرا مورد استقبال جامعه علمی و دست و اندرکار سیاست و تصمیم گیری است قرار نمیگیرد. باید تحت رابطه علم و جامعه به این موضوع بپردازیم که چرا علم ما بیگانه از جامعه است؛ یعنی آیا این بیگانگی متقابل است یا این علم ما است که نسبت به جامعه بیگانه است. من فکر میکنم مسئله جدیتر از این حرف هاست. قشر دانشگاهی و نظریه پرداز اجتماعی، جامعه شناس ما طوری تربیت نشده که نسبت مستقیم با این پیمایشها برقرار کند و آن هم به دلیل فقدان رابطه با جامعه است. یعنی جامعه شناسی از جامعه در کشور ما دور شده است؛ البته این تنها شامل حال ما نیست و در جوامع دیگر هم وجود دارد. یکی از علت ها، سیاست زدگی حاکم بر جامعه شناسان و متاسفانه قطبی شدگی آنهاست. جامعه شناسان ما بیش از حد سیاستزده شدهاند. البته برخی این چنین هستند و نمیخواهم همه را در این کار ذی نقش بدانم. باید جامعه شناسان ما یک مقداری استقلال خود را از نهاد سیاست بیشتر حفظ کنند؛ نه اینکه در شعار بگویند ما حفظ کردیم، ولی بیانیهها، نشستهای مشترک خلاف این را ثابت کند.
این جامعه شناس در نقدی کتاب پیمایشهای ملی در ایران گفت: آن است که واقعاً در این کار چهارچوب نظری ندیدم یعنی چهارچوب مفهومی دیدم، ولی چهارچوب نظری ندیدم. من فکر میکنم خیلی از این کارها که حتی در فصل بندی کتاب هم دقت کنید، ذیل کلیات چهارچوب نظری نیامده است بلکه ذیل چهارچوب مفهومی و تحلیل و روش شناختی آمده است. نقد دیگر، گفته نویسنده است که میگوید این پیمایشها در حد توصیف هستند. یک غلط رایجی متاسفانه در تمام پایان نامهها وجود دارد که از نظر رئالیسم انتقادی محل نقد و چالش است و میگویند روش، توصیفی-تحلیلی است. ما توصیف محض در این عالم نداریم. همه توصیفها مفهوم محور هستند. یعنی شما نباید از واسط مفهومی ادراک حتی در مورد محسوسات و حواس پنجگانه غافل شوید. اگر یک مفهوم نباشد هیچ درکی شکل نمیگیرد. در پس همه این توصیفها یک مفهوم خوابیده است. در پس همه این توصیفها یک نظریه خوابیده است. منتهی یک زمانی این نظریهها به صورت خام بوده، اما به تدریج آنقدر جا افتاده که به آن توصیف میگوییم. یک زمانی اینها جنبه توصیف نداشتند، معما بودند، سوال بودند. به تدریج تبدیل به چیزی شدند که بدان توصیف گفته میشود و واقعاً باید فاصله بگیریم و بگوییم روش ما مفهومی-تحلیلی است یا بگوییم مفهومی-توصیفی–تحلیلی است که دایره مفهوم و واسط مفهومی ادراک بیشتر لحاظ شود. بخش انتقادی کتاب، قوت کار است مخصوصاً قسمت آخر و سخن آخر که وارد یکسری پیشنهادات شده اند که به حق است، ولی فکر میکنم برای اینکه پیشنهادات را بهتر درک کنیم باید درباره فقدان رابطه علم و جامعه جستجو کنیم.
مقصود فراستخواه: ۵۰ سال است که امپراتوری سنجش داریم؛ نباید امپراتوری پیمایش هم به آن اضافه شود
همچنین مقصود فراستخواه در نقد و بررسی کتاب «تحلیلی نقادانه از پیمایشهای ملی در ایران» تصریح کرد: این کتاب حقیقتاً کتابی بود که بنده بعنوان یک دانش آموز انتظار این را میکشیدم و نیاز ان را داشتم و واقعاً نکات قوت فراوانی دارد. یک فراشناختی در سطح ملی برای ما فراهم میکند، گامی است که لازم داشتیم کسی بردارد.
وی ادامه داد: وقتی میبینیم که این کتاب میخواهد با نظریه انتقادی با این موضوع ملی مهم برخورد کند، جای امیدواری است. نوع برخوردی که خانم دکتر در کار انتخاب کردند انسان را خوشحال میکند و این در کتاب به صورت ضمنی دیده میشود. حتی به مسئله بغرنج دانش و قدرت هم توجهی داشتند یعنی صورتهای مختلف قدرت و فرماسیونهای قدرت، کردار گفتمانی که دانش را تولید میکند. دانش یک قدرت و صورتی از قدرت است. یک کردار گفتمانی پشت دانش وجود دارد؛ در نتیجه این مسئله انتظار میرفت که در این تحقیق و در این کتاب مخصوصاً با توجه به عزیمتی که خانم دکتر دارند و میخواهند از رویکرد نظریه انتقادی بهره بگیرند، بیشتر مورد توجه باشد.
فراستخواه تشریح کرد: در تحقیقاتی از این دست که امثال خانم دکتر و دیگر همکاران و اساتید و محققان انجام میدهند باید توجه شود که دانش یعنی دانش پیمایش، دانش برآمده از این پیمایش و دانشی که این پیمایش را برنامه ریزی میکند و این پیمایش را در میاندازد و کلی دادهها و اطلاعاتی که در این پیمایشها به جریان میافتد، صرفاً یک پروسه معرفت شناختی متدولوژیکال، فنی و تکنیکال و از جنس اندازه گیری محض و گزارش نیست. بلکه خصلت گفتمانی دارد. پیمایش به شکل اجتماعی ساخته میشود و یک ساخت اجتماعی است؛ یعنی اینطور نیست که در یک دفتر پیمایش و تحلیل میکنیم و بعد میگوییم مردم چه فکری میکنند. بلکه قدری مرتبط با بافت اجتماعی و قدرت و حتی صورتی از قدرت است. در یک شرایط اجتماعی و سیاسی ساخته میشود. پاسخگویان هم در یک شرایط اجتماعی و سیاسی جواب میدهند. اساساً ما با پاسخ گویان بازی میکنیم و پاسخ گویان هم با ما بازی میکنند. اینکه پاسخ گویان به پرسشگران ما چه جوابی میدهند یک نوع بازی است و فکر نکنیم تنها حقایق ردوبدل میشود؛ یعنی افراط نکنیم و اغراق در دانش پیمایش نکنیم. بعد بررسی کنیم کجاها محدودیتها داریم و از کجا ناشی میشود و اینها را حلاجی کنیم و قدری نقادی کنیم. لازمه اش این است که خانم دکتر نتیجه گرفتند باید فضای پیمایش چند صدایی باشد و شفاف شود که این نیاز به بررسی بیشتر دارد.
استاد دانشگاه تهران با اشاره به اینکه مشکل اصلی پیمایش در ایران یک مشکل نهادی است، نه یک مشکل فنی و متدولوژی و تئوریک، گفت: مسئله صرفاً تکنیکال تئوریک و معرفت شناختی و یا روش شناختی از نوع نمونه گیری و اندازه گیری نیست، بلکه مشکل اصلی پیمایش در ایران در این چند دهه مشکل نهادی و ساختاری بوده است. حقیقت این است که مشکل ما این بود که دولت فاعل بزرگ پیمایش شده و این فاعل بزرگ دولتی چه بسا صلاحیت این کار را ندارد و مشروعیت لازم برای این کار را هم ندارد. ولی چون پول، قدرت، تقدس، ایدئولوژی، بروکراسی و منابع دارد این کار را برعهده میگیرد و پیمایش هم یک عادت واره و ریختاری ذهنی برای ما میشود. یکی از مسائلی که بعنوان دانش آموز در این چند سال به ذهنم رسیده و با دانشمندان و اساتید در میان گذاشتم، مسئله کنشگران مرزی است که در ایران کمتر دیده شده است. در ایران یک کنشگرانی هستند که از درون جامعه به درون نظام بیرونی دولت و دیوان سالاری چکه میکنند و به دلیل تخصص و توانائی و صلاحیتهای دیگر و دلسوزی به جامعه و مردم احساس دین و مسئولیت اجتماعی به جامعه میکنند یا به دلایل مختلف که جای بحث آن اینجا نیست، به دولت نزدیک میشوند و این ابتکارات پیمایش را در میاندازند. تصور میکنم آن چیزی که در این کتاب قدری جا دارد بیشتر بحث شود، نقش کنشگران مرزی است که فکر این مطالعات را در انداختند و در این جهت زحمت کشیدند و کار کردند. چون بسیاری از مشکلات ما از آنجا ناشی میشود که دولت با پارادایم تنظیم دولت و تنظیم تربیت ملت میخواهد پیمایش داشته باشد و دست او ارادههایی باشد تا برنامه ریزی اجتماعی کند. در حالی که در دنیا بنگاههای مختلف حامی وجود دارد و اینکه دکان در دست دولت است دلیل نمیشود دولت فاعل و متصدی این کار شود، سیاستها را مشخص کند و تابعی از تغییرات دولت شود، یک روز دفتر طرحهای ملی ایجاد شود و یک روز این دفتر منحل شود، یک روز این پارادایم حاکم بر دولت شود و روز دیگر، سیاست این پیمایشها را تحت تاثیر قرار دهد.
فراستخواه با اشاره به اینکه اینجا جای خالی نهادهای واسط را میبینیم، تصریح کرد: به نظرم به عنوان خواننده صدای این نهادهای واسط را در میان جامعه و دانشگاهها و حرفه ایها و دولت بیشتر کنیم که پژوهشکده ها، انجمنهای علمی، نهادهای حامی، نهادهای وقفی و ... توجه کنند. در ایران امپراتوری سنجش داریم یعنی سنجش و آموزش کشور امپراتوری دارد که کنکور است. ۵۰ سال است که این سازمان سنجش آموزش کشور یک امپراتوری سنجش در دست دولت بوده است. کلی بلایا و بدبختی برای ما ایجاد کرده است. داستان من حذف کنکور، اثبات کنکور، اجرای آن و ... نیست، میخواهم بگویم امپراتوری سنجش داریم. یک امپراتوری پیمایش هم درست نشود تا پیمایشها دست جامعه و دانشگاهها و نهادهای علمی و اجتماعی باشد. دولت هم یکی از نهادهای اجتماعی است که بعنوان حامی مطرح میشود. دولت ملی که مشروعیتی برای جامعه داشته باشد، یکی از بازیگران مهم ملی است، اما نباید بازیگر بزرگ باشد. در ایران عملاً اینطور شده است. یک امپراتوری شمارش نداشته باشیم که شمردیم و نتیجه این شد و یک امپراتوری گزارش هم نباشد. باید از این امپراتوریهای سنجش و پیمایش و آمار و اندازه گیری و گزارش فاصله بگیریم و به متن جامعه بیاییم، زندگی علمی جامعه را ببینیم؛ مخصوصاً قابلیتها و پویاییهایی که در جامعه ایرانی بوجود آمده را ببینیم. من مطمئناً با این نکته موافقم که اینطور نیست که اصحاب علم به پیمایشها بی مهری میکنند بلکه اعتماد ندارند. دانشمندان مستقلی که نمیتوانند دوروبر دولت بپلکند و انسانهای مستقلتر و بی نیازتری هستند و دیدگاههای انتقادی تری دارند، واقعاً صدای اینها شنیده نمیشود و در این بازی پیمایش شرکت داده نمیشوند. اینها ابتکاراتی دارند و این سرمایه اجتماعی پیمایشها از اینجا لنگ میشود و اعتمادها کم میشود.
استاد دانشگاه تهران در پایان اظهارات خود گفت: به جای دادههای سرد پیمایش که به صورت پوزیتیویستی هم بیشتر تعریف شدند، به دادههای گرم تکوینی در جامعه نیاز داریم. باید یک نوع روایت نیرومندتری از این داستان و نقادی و شالوده گشایی را انجام داد که چطور باید دانش اینکه مردم چه فکر میکنند، چه مصرف میکنند، چه نیاز دارند، اضطراب و استرس مردم چیست، عواطف و انتظارات آنها چیست، رضایت و نارضایتی مردم چیست. این نکته هم مهم است که فکر میکنم از ساخت دانش عقب مانده ایم. اساساً دانش ساخت پیچیده و توزیع شده پیدا کرده است. یک دانش انبوه به نام پیمایش اساساً با پارادایم دانشی امروز قابل توجیه نیست. یک دانش توزیع شده فرایندی تکوینی تراکمی لازم داریم که باید همراه با مشارکت جامعه باشد. سیاست هم اینطور شده است. ما از پارادایم برنامه ریزی دولتی بر اساس پیمایشهای دولتی استفاده کردیم یعنی در بهترین حالت بزرگانی گفته اند که ما پیمایش کنیم و برنامه ریزی کنیم (البته نه پیمایش درستی کردند و نه برنامه ریزی درستی کردند)، اما اگر در بهترین حالت همین کار را هم میکردند بازهم دوره این کارها دیگر گذشته است. الان علم سیاست و علم خط مشی با رویکردهای شبکه تعریف میشود. باید پلتفرم ملی داشته باشیم که کنشگران ملی به جستجوی رضایت بخشی برسند. ما از رویکرد مهندسی فرهنگی و مهندسی اجتماعی به جایی نمیرسیم. سه یا چهار دهه است که به اشتباه فکر کردیم میشود جامعه را با مهندسی فرهنگی پیش ببریم و برای آن چند پیمایش اجتماعی لازم داریم. البته حتی از آن پیمایشها هم درست استفاده نکردیم و حتی اطلاعات آن را محرمانه کردیم و از دست مردم گرفتیم. الان برخی از گزارشها را نمیتوانیم بدست بیاوریم اگر قبلاً نداشتیم. در بهترین حالت با اینها نمیشود کاری از پیش برد و باید گذاشت دانش به شکل اجتماعی ساخته شود.
عبدالعلی رضایی: اساس کار پیمایش این است که وضع موجود را نشان دهد
در بخش پایانی این نشست عبدالعلی رضایی گفت: در مورد جزئیات کتاب نکاتی دارم که بیان میکنم، ولی نفس کار ارزشمند است. نقش آدمهایی که توانستند موضوع پیمایش را در مجموعه ملاحظات این دستگاههای برنامه ریز و سیاست گذار ببرند، مطرح است. قبل از انقلاب دکتر تهرانیان و دکتر اسدی در آن سالهای دهه ۵۰ که شروع کردند، اگر گزارشها را دیده باشید که دادههای سال ۵۳ جمع آوری شده منتشر کردند، ملاحظهای بوده و آن هم این بود که بیشتر آقای تهرانیان و آدمهایی همچون دکتر اسدی بدان توجه داشتند. دستگاههای قدرت شاید خیلی به اینها توجه نداشتند. این نقش کنشگران مرزی چنانچه دکتر فراستخواه بیان کردند مهم بوده است. آنها چیزی در جامعه میدیدند که فرایند نوسازی، اصلاحات ساختار اجتماعی با سرعت از دهه ۴۰ اتفاق افتاده و با تغییراتی که در جامعه روستایی و شهرها و الگوهای مسکن و اشتغال و ... داشته میگفتند سرعت این تحولات را به نحوی میدیدند که ممکن است باعث واکنش بخشهای بزرگی از جامعه شود که یا از نتایج منافع این تغییرات بی بهره یا کم بهره اند یا از نظر فرهنگی فرصت تطبیق یافتن و سازگار شدن با این تغییرات را پیدا نمیکنند و بنابراین واکنش نشان میدهند. این اساتید به دنبال این بودند که این نکته را از طریق پیمایشها نشان دهند که چنین شکافهایی وجود دارد و این ممکن است به ناآرامی اجتماعی و مشکلات در سطح سیاسی منجر شود. در منظومه گفتمانی و سیاست گذاری این مسائل را میدیدند. آنجا این دغدغه درباره نوسازی سریع و شکاف بین جامعه سنتی و تحولات اجتماعی و اقتصادی باعث شد سراغ این کار بروند؛ چون فقط یک پیمایش نیست و کارهای دیگری دکتر تهرانیان انجام دادند که در همایش شیراز نتایج آن منعکس شده و اتفاقاً واکنش بخشهای زیادی از سازمان قدرت به یافتهها منفی است یعنی واکنشهایی از این قبیل است که پیمایش و تحقیقات اجتماعی و نظرسنجی کار غربی است و مربوط به جامعه غربی است و ربطی به جامعه ما ندارد و ملت ایران شاه دوست هستند!
وی ادامه داد: پس ملاحظات در زمانی که پیمایش انجام میشود مهم است. این یک مفهوم کلی تری است که شرایط امکان علم و اینکه چه شرایطی باشد تا ممکن شدن یک نوعی از دانش را فراهم میکند یعنی بستر و زمانهای که این کارها در آن انجام میشود. این نکتهای است که در این کتاب چندان بدان توجه نشده است. کتاب دستاوردهای زیادی دارد همانطور که بیان کردم این مسائل را بررسی کردند و پیشنهاداتی که در انتهای کتاب داده میشود کاملاً به جاست و در قسمت آخر عرائضم یک چیزهایی به پیشنهادات اضافه میکنم؛ ولی یکی از چیزهایی که در این کتاب کمتر بدان توجه شده دورهها و زمانهای است که این دغدغهها پیدا شده که از طریق کنشگران مرزی یا تعامل کنشگران مرزی با دستگاههای سیاستگذار و برنامه ریز و ... ایجاد شده و بستر و شرایط هم باید بررسی شود. من در آن مورد خاصی که خودم درگیر بودم و اولین پیمایشی بود که بعد از انقلاب در سطح وسیع انجام میشد و قبل از آن کاری نشده بود توضیح میدهم.
رضایی تصریح کرد: یک مجموعه بحثهایی در شورای فرهنگ عمومی در جریان بود که دکتر افروغ در جریان آن هستند که یک تغییراتی در فرهنگ و سبک زندگی و الگوهای رفتاری در جامعه مشاهده میشود و اینها از آن الگوهای ارزشی و هنجاری مورد قبول و یا مورد تائید نظام فاصله میگیرد و با فاصله گرفتن از جنگ و پایان جنگ و وارد شدن به دوره سازندگی و ... یک تغییراتی این چنینی دیده میشد که بحثهایی را برانگیخته بود. در همین کتاب نقل قولی از دکتر گودرزی کردند که بحث در شورای فرهنگ عمومی این بود که اسباب بازیهایی وارد شده که سمبلهای فرنگی هستند و باید با اینها مقابله کرد و ایشان گفت مسئله فراتر از اینهاست و باید فهمید از طریق بررسی سیستماتیک از نوع این پیمایش، نگرشها در چه وضعی است و در طول زمان چه تغییراتی میکند تا بتوانیم در وهله اول اظهارنظر کنیم که سمت و سوی تغییرات به کدام سمت است. سازماندهی این پیمایش کار مفصلی بود که برای اولین بار این چنین انجام میشد و در مرحله جمع آوری اطلاعات همه مجموعه کار میکردند. آن زمان ۲۸ مراکز استان کشور بودند. یک بسیج مفصل به نسبت زمانه خود بود و کار بسیار دشواری بود، گذشتن از این مراحل و دعواهای بروکراتیک که این ضروری است یا خیر و این پرسشنامهها تصویب میشود یا خیر و کسانی که اظهارنظر میکردند اغلب کسانی بودند که کار آنها اینها نبود و پژوهش اجتماعی نداشتند و... بهرحال در آن اوضاع این پیمایش انجام شد.
وی افزود: قطعاً پیمایش و اکثر تحقیقات اجتماعی و همه محصولات پژوهش اجتماعی در این میدان قابل ارزیابی است و بحث اصلی همین است که دغدغههای نظام قدرت چیست و چگونه به تولید دانش منجر میشود. در واقع اولویتهای تولید دانش در سطح پیمایشها که هیچ جای دنیا بخش خصوصی برای بدست آوردن منفعت این کار را انجام نمیدهد و تنها در حوزه تحقیقات بازاریابی است و آن هم در چهارچوب نهادی بزرگتر است که حامی دارد، به هر حال در بقیه جاها پیمایش جهانی ارزشها و پیمایش عمومی در همین میدان قدرت انجام میشود و تا حدودی دغدغههای قدرت و تعامل با نظام دانش را منعکس میکند. منتهی نکتهای که برای کنشگران مرزی مطرح بود، این است که آن چه باعث تعیین اولویتها میشود شرایط امکان تولید علم است و در این کتاب متاسفانه کم مورد توجه بوده است یعنی شرایط تولید چنین علمی و این نوع پیمایشها در زمانه خود چه بوده و اینکه این اولویتها ناشی از دغدغههای نظام قدرت است یا تعامل بین کنشگران و قدرت و تحت چه اوضاع و احوالی این دغدغهها و اولویتها ممکن است تغییر یابد. مثلاً اگر آن زمان در نیمه دهه ۷۰ دغدغهها این بود که بخشهایی از جامعه با این پروژه انقلاب اسلامی، رفتارهای هنجارشکنانه در مصرف فرهنگی همچون موسیقی و ... زاویه پیدا کرده اند، امروز پیمایشهای جدیدتر در سالهای اخیر تمرکز روی نارضایتی اجتماعی و آسیبهای اجتماعی دارند. بررسی شرایط امکانی که این دغدغهها را تولید میکند اهمیت دارد و نقش کنشگران مرزی و سنتزی که از این تعامل بین کنشگران مرزی و محققان دانشگاهی و جامعه شناسان و ... در میآید امر ثابتی نیست که فرمولی داشته باشد و بتوان به شکل مستقیم یک مسئله را تعریف کرد و تبدیل به پرسشنامه نمود و در نهایت نتایج پیمایش حاصل شود. به نظرم اینجا مسئله پیچیدهتر است. همین که این دغدغهها از ملاحظات دینی به ملاحظات سیاسی و نارضایتی میل کرده نشانه یک تغییراتی در روابط دولت و جامعه است که در جای خود اهمیت دارد.
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه اگر پیمایشها در همین حد که چرا آن ملاحظات آرمانی کمرنگ شده و ملاحظات سیاسی اولویت پیدا کرده، نقش داشته باشند به نظرم نقش مثبتی است، تصریح کرد: اساس کار پیمایش تولید علم رهایی بخش نیست یا مطابق با توصیههای نظری انتقادی رفتار کردن نیست. من ممکن است به شخصه در دیدگاه جامعه شناسانه به همین نظریه انتقادی و رئالیست انتقادی اعتقاد داشته باشم، اما اساس کار پیمایش این است که وضع موجود را نشان دهد و این وضع یک تصویرهایی فراهم میکند ولو ناقص یا سطحی باشد. وقتی اینها در طول زمان در کنار هم قرار میگیرد یک روندهایی را نشان میدهد و این روندها سطحی نیست. کار پیمایش این است که وضع موجود را نشان دهد. دولت ممکن است برای مقاصد کنترلی از این نتایج به نفع خود استفاده کند، نیروهای اجتماعی، روشنفکران و مصلحان میتوانند با عزیمت از همین تصویر که نتایج پیمایشها عرضه میکند، به فکر ارائه چشم اندازهای متفاوت باشند؛ بنابراین از پیمایش در همین حدی که خود ادعا میکند باید انتظار داشت. دنبال تولید دادههای متناسب با علم انتقادی یا نظریه انتقادی نباید بود و این کار خود تحقیقات دیگر و پژوهشهای دیگری را میطلبد. به نظرم اگر پیمایشها در این کتاب دسته بندی میشدند و بررسی و نقد آنها در دسته بندیهای موضوعی انجام میشد یعنی پیمایشهایی که درباره سرمایه اجتماعی است یک جا، پیمایشهای کلی ارزشها و نگرشها یک جا، آن چه مربوط به فرهنگ سیاسی و پیمایشهای سیاسی و نارضایتی اجتماعی است در یک جا و آن چه مربوط به دینداری و مسائل مربوط به آن در یک جا انجام میگرفت، شاید به نتایجی میرسیدیم که کاربردیتر است و برای کسی که میخواهد در مرحله بعد کار کند دستورالعملهای مشخصی فراهم میکرد، در اینجا به اصطلاح سیب و گلابی و پرتقال با هم در یک سبد ریخته شده و درباره همه با سنجههای مشابهی حرف زده شده است.
رضایی در پایان اظهارات خود با انتقاد به اینکه در مورد یافتههای این پژوهشها نظر مشخصی داده نشده، گفت: وقتی میگوییم ما میخواهیم ببینیم پیمایشها چقدر در پیش بینی موفق بوده اند یا یافتهها چقدر مربوط یا نامربوط بوده است باید به سراغ اعداد و ارقام یافتههای این پیمایشها برویم و آنها را مقایسه کنیم و ببینیم آیا چیزهایی که بیان کردند سراسر بی ربط بوده یا برخی چیزهای بیان شده مربوط بوده و امروز این روندها را مشاهده میکنیم. یک امر جالبی در یکی از پیوستهای کتاب است که در مورد پیمایش ها، ارزشها و نگرشها بیان شده است و کل این متن تکرار همان چیزهایی است که در بخشهای قبلی کتاب بیان شده است بعلاوه یک اظهارنظر که بیان میکند به نظر میرسد پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان، تصویری قرین و واقعی از جامعه ایران ارائه نکرده است، معنای ضمنی چنین مسئلهای این است که یا دادهها به درستی گردآوری نشده است و یا پژوهشگران نتوانسته اند در جامعه بر مبنای یافتههای مذکور نظریهای ارائه کنند. هیچ شاهدی در مورد اینکه کجا نتوانستند، چه تصویری باید ارائه میشد که نکردند، اساساً درباره چه چیزی حرف میزنیم، در این نوشتهای که به عنوان ضمیمه آمده نیست و بقیه هم توصیف این است که پیمایش چیست؛ بنابراین این هم یکی از اشکالاتی است که بر مبنای یافتههای پیمایشها باید درباره آن اظهارنظر کرد. برخی از یافتههای پیمایشها اتفاقاً به شکل سریهای طولی به ما روندهایی در جامعه نشان میدهند که بسیار مربوط و قابل تامل هستند.