حکمرانی فرهنگی
حکمرانی فرهنگی
خواندن ۱۹ دقیقه·۲ سال پیش

فرآیند‌های ارزیابی در حوزه فرهنگ از طنز‌های تلخ جمهوری اسلامی است

دکتر عبدالکریم خیامی
دکتر عبدالکریم خیامی


مسئله ساختار فرهنگی کشور و عملکرد مطلوب اگرچه که مورد بحث و تبادل نظر کارشناسان قرار دارد اما به نظر می‌رسد مفهوم بازسازی ساختار فرهنگی کشور هنوز برای سیاست‌گذاران و تصمیم گیران روشن نیست و ابهاماتی دارد. این پرونده تلاش دارد با توسعه ادبیات مفهومی مرتبط با موضوع و شناخت وضعیت کنونی و ارزیابی نسبی آن، زمینه‌ای را برای تحقق این امر فراهم سازد.

دکتر عبدالکریم خیامی، دانش‌آموخته دکتری در رشته فرهنگ و ارتباطات و مدرس دانشگاه‌های امام صادق (ع)، سوره، خبر، رئیس پیشین مرکز نظارت و ارزیابی صداوسیما و مرکز سیمای استان‌ها، عضو شورای هماهنگی اقتصادی سازمان صداوسیما، مدیر و مؤسس رادیو تجارت میهمان این گفتگو بوده است. بر اساس پیشینه کاری خیامی در سازمان صداوسیما، سعی کردیم بازسازی فرهنگ و رسانه را مورد ارزیابی قرار دهیم و مؤلفه‌های این بازسازی را بر اساس رسانه مطرح کنیم. مشروح این گفتگو از منظر شما می‌گذرد:

ترکیب فرهنگ و رسانه، ترکیب خیلی کهنی در علوم ارتباطات و رسانه نیست؛ بلکه مربوط به همین چند دهه اخیر است که قائلین این ترکیب روز به روز افزایش پیدا کرده اند، به طوری که امروزه گفته می‌شود فرهنگ و رسانه دو سویه یک سکه هستند. چون در هر ارتباطی و بافتی که به سر می‌برید، زمینه‌های فکری، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن و گیرنده پیام شما هر دو موثراند. شما بر اساس همان زمینه‌ها کد گذاری می‌کنید و پیام را آماده می‌کنید، فعالیت رسانه‌ای خود را انجام می‌دهید، رمزها، تصاویر، رنگ‌ها و واژه‌های خود را در این محتوای رسانه‌ای انتخاب می‌کنید و کسی که محتوای رسانه‌ای شما را می‌گیرد هم بر اساس زیست بومی که در آن زندگی می‌کند، آن محتوا را می‌فهمد، قرائت و تفسیر می‌کند؛ بنابراین مطالعه هر نوع ارتباطی خصوصا ارتباطات جمعی و رسانه جمعی بدون توجه به این زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی، مطالعه ناقصی بوده و هست و چند سالی است که همان ترکیب فرهنگ و ارتباطات کنار هم بیان می‌شود؛ بنابراین فهم فرهنگ و رسانه بدون فهم آن دیگری، ناقص و کاریکاتوری است. رهبر انقلاب چند روز قبل از مراسم تنفیذ از ضعف رسانه‌های داخلی گله می‌کنند و چند روز بعد در ملاقات با هیات دولت، خواستار تحول در ساختار اداره فرهنگ و رسانه می‌شوند و معلوم می‌شود که این مساله مدتی است دغدغه شخصی ایشان بوده است و احتمالا زمینه‌های این تحول را در کشور دیده اند که می‌شود کاری در این خصوص انجام داد.

نکته دیگر بحث تعریف فرهنگ است که در هر تحول و تغییری، یکی از مشکلات و گرفتاری‌های ما این است که درگیر اشتراک لفظی هستیم و بسیاری از نخبگان، مسئولین و عموم مردم و بازیگران این صحنه تعاریف مختلفی از فرهنگ و کار فرهنگی دارند و این تفاوت هم در دو راستاست؛ هم به لحاظ تاریخی ما دچار تطورات مفهوم فرهنگ و رسانه شدیم، که ما به آن تطورات طولی می‌گوییم و هم در زمان حال تعریف‌های مختلفی از فرهنگ داریم. برای همین است که نقدها، صحبت‌ها و گلایه‌هایی که دراین خصوص داریم، خیلی وقت‌ها مستقر، مستقل و جامع نیست. بلکه گلایه هایمان ناآرام و بخش بخش است و مفاهمه در این باره کمتر صورت می‌گیرد؛ خصوصا در زمانه‌ای زیست می‌کنیم که ده‌ها دستگاه فرهنگی داریم. شاید اول انقلاب، ذینفعان و بازیگران صحنه آنقدر زیاد نبودند و تصمیم گیری راحت‌تر بود. الان ما با انفجاری از دستگاه‌های دولتی مواجه ایم که در اصل اشکالی ندارد، ولی شیوه‌ای که ما الان در اداره آن‌ها داریم، اشکال ایجاد کرده است.

مثلا برخی وقتی از کار فرهنگی سخن می‌گویند، احساس می‌کنند که عینیات و محصولات فرهنگی باید گسترش پیدا کند و کار فرهنگی را با مثلا گسترش کتابخانه ها، افزایش کتاب‌ها و فیلم‌ها یکی می‌دانند و هرآنچه که به صورت محصول عینی قابل مشاهده باشد.اگرچه که بحث و تبادل‌نظر پیرامون مسئله کارآمدی «ساختار فرهنگی و رسانه‌ای» کشور از یک دهه گذشته آغازشده اما با توجه به شرایط امروز جامعه به یک دغدغه اساسی کارشناسان و صاحب‌نظران مبدل شده است. برای آغاز بحث شاید بهتر باشد که با بررسی نقش رسانه در فرهنگ و پیوند بنیادین مقوله فرهنگ و رسانه به وضع موجود و گره‌های موجود بپردازیم.

خیامی: به گمانم ناچاریم چند گام عقب‌تر به این موضوع بپردازیم، چون رسانه هم تقسیم بندی‌ها و دسته بندی‌های خودشان را دارند. شما وقتی از رسانه صحبت می‌کنید، آیا مفهوم کلامی و انتزاعی آن مورد نظر است؟ رسانه‌های حاکمیت و یا رسانه‌های منتسب به آن را مد نظر دارید؟ رسانه‌های غیر رسمی، رسانه‌های جهانی، صنعتی، نوین و یا سنتی و قطعا حکم یکسانی را نیز نمی‌توانیم برای آن‌ها صادر کنیم.

آن چندگام عقب‌تر هم اصطلاح فرهنگ است که موضوع اصلی شماست. چون نظام رسانه‌ای ما تحت تاثیر نظام فکری-فرهنگی و حاکمیتی ماست و چه بسا بخشی از اشکالات و خلا‌های جدی ما در طول دهه‌ها همین جداکردن‌ها و تفکیک‌ها بوده است و چون جدا و منفک از هم درباره این دو فکر می‌کردیم، جدا هم سیاست گذاری و اداره کردیم. اتفاقا جزء عبارات ممتاز رهبر معظم انقلاب در دیدار با هیات دولت که به مساله بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی و رسانه‌ای کشور اشاره داشتند، استفاده از ترکیب فرهنگ و رسانه است.مطالعه هر نوع ارتباطی خصوصا ارتباطات جمعی و رسانه جمعی بدون توجه به زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی، مطالعه ناقصی بوده و هست و چند سالی است که همان ترکیب فرهنگ و ارتباطات کنار هم بیان می‌شود؛ بنابراین فهم فرهنگ و رسانه بدون فهم آن دیگری، ناقص و کاریکاتوری است

اگر امکان دارد درباره گزاره کار محصول محور فرهنگی بیشتر توضیح دهید، چون معمولاً فرهنگ را بر اساس محصول می‌بینیم و وقتی ساختار وزارت ارشاد را مورد بازبینی قرار می‌دهیم، معاونت‌ها را بر اساس محصول، یعنی سینما، هنرهای نمایشی، مطبوعات و... تقسیم‌بندی می‌کنیم، اما باز در عمل تعریف دیگری از فرهنگ ارائه می‌دهیم.

سال هاست که یک نظریه فرهنگی مورد قبول و اجماع نسبی وجود ندارد؛ البته برخلاف دهه ۶۰ که ما در کار فرهنگی پر اشکال بودیم، خیلی جلوتریم و شاید به خاطر همان اشکال‌های عدیده، جبران آن زمان زیادی از ما بگیرد. این البته از فرمایشات رهبری است و حرف بنده نیست. الان به لحاظ ادبیات نظری بسیار جلوتریم؛ و در یک پله پایین تر، بسیاری از دستگاه‌های  فرهنگی ما الگوی نظری هم ندارند و این لااقل تجربه زیستی بنده در ارتباط با ۶ مورد از این دستگاه هاست. چون تحول نیاز به یک مبنای فکری دارد.

نکته بعدی در ارتباط با مردم و فرهنگ است؛ من معتقدم که ویترین‌های پوشاک مغازه‌های ما، انبار گمرکات کشور، چینش بوفه‌ها و رستوران‌ها در شهرها، مبلمان شهری شهرها، معماری خانه ها، فرآیند صدور مجوز کسب و کار‌ها را در نظر بگیرید؛ تاثیر این‌ها بر فرهنگ عمومی حتما بیشتر از تاثیر بسیاری از ارگان ها، نهاد‌ها و سازمان‌های فرهنگی جمهوری اسلامی ایران است. معمولا این عبارت بر روی کاغذ مخالفانی ندارد و احتمالا وقتی بخواهیم تحولی در فرهنگ ایجاد کنیم، باید همه از سازمان تبلیغات اسلامی، وزارت ارشاد و شورای عالی انقلاب فرهنگی و... پای کار بیایند.

اگر دستگاه‌هایی که رسمی اسمشان فرهنگ است، روی دستگاه‌هایی که رسمی کارشان فرهنگ است اثر نگذارند، راه همین است که تا الان آمدیم.خیامی: این البته مربوط به جمهوری اسلامی نیست و از اوایل قرن ۱۴ و دوره قاجار کلید خورده است. موضوع تغییر معنی فرهنگ از یک چیزی که من آن را تعریف خواهم کرد به صناعات فرهنگ و محصولات عینی فرهنگی.

برخی تعریفشان از کار فرهنگی بازسازی دستگاه‌های فرهنگی است و عده‌ای از مهندسی فرهنگی همین تلقی را داشتند که دستگاه‌های مختلف فرهنگی مربوط به کدام ارگان هاست و حالا این‌ها را بازچینی کنیم. یعنی عمدتا در این تعریف ذهن‌ها به سمت ارگان‌ها و نهاد‌های فرهنگی می‌رود.کار فرهنگی یعنی تولید و ارتقاء معنا در زندگی جاری، ملموس و روزمره عامه مردم که منجر به یک ارتقایی در بینش، گرایش و رفتار می‌شود
یک تلقی سومی هم وجود دارد که منکر آن دو مورد اول نیست که آن هم ناظر به فرهنگ عمومی جامعه است.

برداشت من از کار فرهنگی این است؛ تولید و ارتقاء معنا در زندگی جاری، ملموس و روزمره عامه مردم که منجر به یک ارتقایی در بینش، گرایش و رفتار می‌شود. یعنی حوزه شناختی، گرایش و اندیشه و حوزه رفتار مردم در جهت الهی رخ بدهد که این هم یک معنایی از کار فرهنگی است.

در همین سخنرانی رهبری، ایشان می‌فرمایند بسیاری از اشتباهات و اشکالات ما در جا‌های مختلف ناشی از فرهنگ و فکر اشتباه است و مصادیق این اشتباهات را تجملات، تشریفات و سبک زندگی عنوان می‌کنند که همگی از جنس رفتار است و یا باور و عقیده.

پس در نگاه اول باید تعریف ما از کار فرهنگی مشخص شود، چون هنوز مفهوم مشوشی در جمهوری اسلامی دارد و نیاز به گفت و گوی نخبگانی است. به عنوان مثال بنده عرض کنم که توسعه ساختار‌های فرهنگی، الزاما توسعه کار فرهنگی نیست. افزایش محصولات فرهنگی، الزاما به معنای افزایش اثرگذاری فرهنگی نیست. افزایش اسناد، قوانین، سیاست‌ها و سیاست نامه‌های فرهنگی نیز الزاما به معنای اثرگذاری فرهنگی نیست. افزایش بهره مندی از ابزارها، فناوری‌ها و تکنولوژی‌های در خدمت فرهنگ نیز الزاما به معنای کار فرهنگی نیست. یعنی شما اگر امروز صد پیام رسان داخلی تولید کردید به معنای تاثیر گذاری بیشتر نیست. افزایش مناسک و آیین‌های فرهنگی نیز الزاما به معنای ارتقای بینش و رفتار فرهنگی جامعه نیست. این‌ها حرف‌هایی است که ما بعد از ۴۰ سال به صورت شفاف باید بگوییم. ۱۳ وزارتخانه فقط معاونت فرهنگی دارند و همه این کار‌ها در این سال‌ها بار‌ها انجام شده است.

باید به عبارتی واژه سفتن درباره فرهنگ و کار فرهنگی رخ دهد. در «در سفتن» زنگار‌ها زده می‌شود، برش داده می‌شود تا همه آن «در» واقعی را ببینند. این گام اول را باید جدی بگیریم.ویترین‌های پوشاک مغازه‌ها، انبار گمرک، چینش بوفه‌ها و رستوران‌ها در شهرها، مبلمان شهری شهرها، معماری خانه ها، فرآیند صدور مجوز کسب و کار‌ها را در نظر بگیرید؛ تاثیر این‌ها بر فرهنگ عمومی حتما بیشتراز تاثیر بسیاری از ارگان ها، نهاد‌ها و سازمان‌های فرهنگی جمهوری اسلامی ایران است

نکته بعدی موضوع مشارکت مردم در فرهنگ و ساختن معنا است و یکی از مسائل جدی در کار فرهنگی و یا ساختار اداره فرهنگ این است که پارادایم حاکم بر اندیشه مسئولین نظام هنوز پارایدام انتقالی است؛ «انتقالی بدین معنا که ما یک چیزی داریم، آنرا بسته بندی می‌کنیم و به سمت جامعه می‌فرستیم، جامعه تاثیر می‌پذیرد و اصلاح می‌شود.» میخ‌های تابوت این پارادایم ده‌ها سال است که زده شده است. اگر هم باشد دست کم با شیوه مکانیکی انتقالی نیست و با شیوه دیگری انجام می‌شود. ما هنوز در موضوع فرهنگ و رسانه یک نگاه مکانیکی انتقالی و زنجیره‌ای داریم به نحوی که مردم گویی یک سرزمین پذیرایی هستند که ما فقط از بالا مطالب خود را به جامعه ارسال می‌کنیم.

این فرهنگ از دوره قاجار آرام آرام دولتی، حاکمیتی و از سایر ساحت‌ها منفک می‌شود. البته این نظامات غربی نیز در آن بی اثر نبودند. کم کم فرهنگ بوراکراتیک می‌شود و ما با مدیران و مسئولانی در حوزه فرهنگ روبرو می‌شویم و هر چه به جلو آمدیم، حرکات جوششی را به سکنات کوششی تبدیل کردیم، عقلانیت انقلابی مردمی را به عقلانیت سازمانی اداری تبدیل کردیم و مردم گرایی را با فرقه گرایی اشتباه گرفتیم. (این‌ها همه اشکالاتی است که در کار‌های فرهنگی انجام دادیم.) مردم را گزینشی مشارکت می‌دهیم. مردمی که در اقتصاد به اندازه کافی مشارکت نکرده است، در سیاست هم به اندازه کافی مشارکت نخواهد داشت. یعنی شما اگر سیاست‌های اقتصاد مقاومتی را که نوعی سیاست‌های اقتصاد مردمی است، به درستی پیاده نکنید، او نیز به درستی پای صندوق‌های رای حاضر نخواهد شد؛ در فرهنگ هم حضوری نخواهد داشت. در حفظ امنیت هم با شما همیاری نخواهد کرد. مردم را در همه حوزه‌ها و با هم باید مشارکت داد. به عنوان مثال آنقدر در دادن جواز کسب، مردم را اذیت می‌کنیم تا بعد از دو سال یا جواز کسب به او نمی‌دهیم و یا دیگرسرمایه او بی ارزش شده است؛ این‌ها همه حرف‌های روی زمینی است که معمولا در زیر حرف‌های تئوریک له می‌شود.منظور شما این است که ما الان باید ساختار را بر این اساس بچینیم یا مدیریت را؟ الان اینجا یک دوگانه‌ای شکل گرفته است. ما با مساله‌ای متفاوت در فرهنگ عمومی سایر کشور‌ها روبه‌رو هستیم، مثل هالیوود که به ظاهرهیچ دستور عمل ساخت فیلمی وجود ندارد، ولی محال است که تولیدات آن‌ها در چارچوب فرهنگی آمریکا نباشد. ما نیاز به یک ساختار مشخصی داریم یا نیاز به یک بحث مدیریتی؟

خیامی: الان مقداری زود است که من به سراغ این دعوا‌های جامعه شناختی شوم و این دوگانه را من در آخر بحثم جواب خواهم داد. عرض من این است که ما هرکاری در این تحول انجام می‌دهیم، در نهایت آثار آن را در بافت شهری و ویترین مغازه‌ها باید مشاهده کنیم و آنجا هدف غایی ماست. به عبارتی اگر دستگاه‌های فرهنگی ما توانستند بر صنعت، تجارت، نظامات مالی تاثیر گذار باشند، فرهنگ ما متحول خواهد شد.ما هنوز در موضوع فرهنگ و رسانه یک نگاه مکانیکی انتقالی و زنجیره‌ای داریم به نحوی که مردم گویی یک سرزمین پذیرایی هستند که ما فقط از بالا مطالب خود را به جامعه ارسال می‌کنیم

یا در برخی از کار‌های فرهنگی هدف را یکی از ساحات اصلاح فرهنگی می‌دانیم. مثلا برخی فقط در حوزه اعتقادات و باور‌ها فعالیت دارند و به سایر حوزه ها، چون گرایش، میل و رفتار کاری ندارند و در مقطعی مثل دهه ۶۰ فقط به حوزه رفتار توجه داشتیم. آستین‌ها پایین باشند، جوراب سفید نپوشید، شلوار لی ممنوع و ... اگر بخواهیم ساختار فرهنگی را  اصلاح کنیم، باید دید جامعی داشته باشیم و بدانیم که در یک مقولاتی البته رفتار انگیزشی نیاز است بدین نحو که با اصلاح رفتار، کم کم در سایر حوزه‌ها نیز اصلاح صورت می‌گیرد.

ما یک سری تندروی‌ها و کندروی‌هایی در امور فرهنگی داشتیم؛ انقلاب در گام جدید خود حالا تجربه این افراط و تفریط‌ها را دارد. رهبری در خصوص اصلاح کار فرهنگی اصطلاح «باغبانی» را به کار می‌برند؛ خب در باغبانی شما هم آب و کود می‌دهید و هم در جایی هرس می‌کنید. ما یک وقت‌هایی از تمام امور باغبانی در حوزه فرهنگ فقط چمن زنی، آن هم با دستگاهش را یاد گرفته ایم. میلیون‌ها انواع گل و گیاه دیگر را که نمی‌شود فقط با دستگاه چمن زنی هرس کرد.گویا به نظر می‌رسد از این نگاه گزینشی هم عبور کرده ایم و فرهنگ مردم را فقط با سازمان‌ها اداره می‌کنیم. مثلا جشن ۲۲ بهمن را که در گذشته مردمی و در محله‌ها برگزار می‌شد را با سازماندهی و تهیه بنر‌ها و پوستر‌های سازمانی اداره می‌کنیم.

خیامی: بله؛ عرض کردم که ما حرکات جوششی را که از درون و از پایین به بالا است را تبدیل به سکنات کوششی کردیم؛ حرکاتی که همه سازمان یافته و از قبل برنامه ریزی شده است. در خاطره‌ای یکی نقل می‌کرد که به سید حسن نصرالله گفتیم که برای سالگرد تاسیس حزب الله مانند ۲۲ بهمن راهپیمایی کنید، فلان کار را انجام بدهید که او در جواب گفته بود، ما تجربه بد جمهوری اسلامی را در این خصوص تکرار نمی‌کنیم و ترجیح می‌دهیم مردم خودشان پای کار بیایند.شما اگر سیاست‌های اقتصاد مقاومتی را که نوعی سیاست‌های اقتصاد مردمی است، به درستی پیاده نکنید، او نیز به درستی پای صندوق‌های رای حاضر نخواهد شد؛ در فرهنگ هم حضوری نخواهد داشت

دوم اینکه شورا‌های عالی ما باید به سمت نهاد‌های تنظیم گری حرکت کنند. دوره اینکه با شورای عالی بشود فرهنگ را راهبری کرد، گذشته است. اصل بر فعالیت فرهنگی همه است و این شور‌اها باید به سمت تنظیم گری بروند نه حتی نوشتن قانون و سیاست. نکته بعد اینکه باید گفتگو‌های نخبگانی را وسعت دهیم. در حال حاضر دایره این افراد کوچک شده و نیاز به استفاده از افراد صاحب ایده بیشتری است.

در بازنگری و طراحی ساختار‌های فرهنگی یا موازی کاری داریم که این موازی کاری دستگاه‌های فرهنگی کم خطرترین آسیب این حوزه است؛ در یک پله بالاتر خنثی سازی داریم و در گامی بعدتر گا‌ها دستگاه‌ها به تخریب هم می‌پردازند. ما ساختار‌هایی داریم که کارکرد آن‌ها دیگر تمام شده است و برعکس کارکرد‌هایی داریم که ساختار و متولی ندارند. در بازآرایی گا‌ها شما هرس می‌کنید و گاهی بذر جدیدی می‌کارید. خصوصا موسسات و نهاد‌هایی که مبتنی با فرد تاسیس کرده ایم.

رهبری عقیده دارد که در خصوص آموزش و پرورش، تا دستگاه تعلیم و تربیت درست نشود، هیچ تحولی انجام نخواهد شد. در نظام آموزش و پروش ما هم معلم‌ها محور هستند و در حال حاضر معلمین «کریم» نیستند. مفهوم کرامت، مفهوم رفیعی دارد که بخشی از این کرامت، وظیفه حاکمیت است و بخشی توسط خود معلمین باید مهیا شود. اگر حاکمیت یک زیست کریمانه برای معلمین ایجاد کند، می‌تواند امیدوار باشد که در ۱۰-۱۵ سال دیگر آرام آرام جوانه‌های جدیدی در فرهنگ عمومی ببیند.

فرآیند‌های ارزیابی و ارزشیابی عملکرد در حوزه فرهنگ یک شوخی بی مزه و از طنز‌های تلخ جمهوری اسلامی است و در نگاهی دیگر یک اهانت به متخصصین این حوزه است. ما باید این ارزیابی‌ها را با همان تعریفی که از کار فرهنگی عرض کردم، در حوزه اثر ببریم.

این رویکرد تمدن اسلامی به سیاست ترجمه نشده است. ما باید در ساختار جدید اداره فرهنگمان رویکرد احیای تمدن اسلامی داشته باشیم. من مسئول سازمان تبلیغات، من رئیس صدا و سیما، من وزیر ارشاد در حوزه مسئولیتی خودم چه مولفه‌هایی را وقتی رعایت کردم، به سمت احیای تمدن اسلامی رفته ام؟ در این حوزه هنوز سیاست گذاری هم انجام نشده، جه برسد به حوزه اجرا. ما باید سرمایه گذاری کنیم روی فرآیند ترجمه داشتن رهیافت تمدن اسلامی به مولفه‌های سیاست گذاری و بعد‌ها اجرای این سیاست ها.پس از تعیین همه این مولفه‌های اصلاح ساختار فرهنگی؛ از مشخص کردن تعریف کار فرهنگی تا نظریه مشترک و مشارکت و حضور مردم در امر فرهنگی، به نظرتان گره اصلی کار کجاست تا این تحول آغاز شود؟

خیامی: اگر مفهوم فرهنگ را از این تشویش درآوردید و معنی فرهنگ، کار فرهنگی و ساختار را به درستی مشخص کردید، حضور مردم و مشارکت آن‌ها را درک کردید، الگوی نظری مشخصی پیدا کردید، ترکیب فرهنگ و رسانه را جدا از هم ندیدید و ... حالا در عمل ممکن است دست به تصمیماتی بزنید. نکته اول این است که نگاه انبوه مدیران کشور نسبت به فرهنگ باید تغییر پیدا کند و اول از همه این تغییر باید از مدیران اقتصادی و امنیتی شروع شود. در کشور چند عرصه وجود دارد؛ سیاست، امنیت، تجارت، رسانه، مناسک. فرهنگ در زیر سایه این‌ها قرار دارد. ما فرهنگ و کار فرهنگی را باید از زیر سایه این‌ها درآوریم. خیلی شفاف نخبگان و تصمیم سازان جامعه باید موضوع را تعیین کنند.اگر بخواهیم ساختار فرهنگی را اصلاح کنیم، باید دید جامع داشته باشیم و بدانیم که در یک مقولاتی رفتار انگیزشی نیاز است بدین نحو که با اصلاح رفتار، کم کم در سایر حوزه‌ها نیز اصلاح صورت می‌گیرد

آقای وزیری که فکر می‌کند یک کمیته‌هایی پشت در‌های بسته تشکیل دهد و از هر سازمان و ارگان نمایندگانی در این کمیته‌ها حاضر شوند تا درباره تحول ساختار فرهنگی فکر کنند، از ابتدا خشت را کج گذاشته است؛ چون دارد حاکمیتی، دستگاهی و مهندسی فکر می‌کند و بسیاری از افردی که در بیرون از این اتاق نشسته اند، حتما نخبه‌تر از این افراد داخل اتاق هستند.برای اینکه این ساختار فرهنگی موجود، باعث نشود که یک بازسازی فرهنگی نامطلوب رخ دهد، چکار باید کرد؟

خیامی: رهبری در این خصوص نکاتی فرمایش کرده اند که معیار‌های آن استخراج شده است؛ یکی اینکه یک دست هدایت گری باید بالای کار باشد. یعنی فرآیند‌های کلان این بازسازی باید با راهبری خود حضرت آقا جلو برود. دوم، متولیان تحول فرهنگی نخبگان و خبرگان هستند و قبل از اینکه این نخبگان به راه حلی برسند و شما دست به تغییر و تحول بزنید، حتما دچار آسیب خواهید شد. شاید نیاز باشد که هزاران نخبه و خبره در حوزه و دانشگاه یکی دو سال بر روی این موضوع کار و گفتگو کنند. سوم، میدان دادن و سرمایه گذاری بر روی جوان نخبه، متخصص، مومن، انقلابی، با اعتماد به نفس هم در ساحت فکر و هم در ساحت اجراست و باید آن‌ها را پیدا کنیم. چون مجری این تحول همین جوان‌ها هستند و بزرگتر‌هایی که مجرب این حوزه‌ها هستند، راهنمایان جوانان باشند و البته جایگاه ارشد باید به دست همین بزرگتر‌ها باقی بماند. در واقع چارچوب عوامل انسانی این تحول بدین صورت است.شورا‌های عالی ما باید به سمت نهاد‌های تنظیم گری حرکت کنند. دوره اینکه با شورای عالی بشود فرهنگ را راهبری کرد، گذشته است

قدری این داستان تنظیم گری را بیشتر باز می‌کنید؟ و این تنظیم گری توسط چه کسانی و یا چه سازمان‌هایی باید انجام شود؟

خیامی: شورای عالی انقلاب فرهنگی قطعا با این ساختار فعلی نمی‌تواند این تنظیم گری را انجام دهد. نهاد تنظیم گر، مقررات گذاری می‌کند، ضمانت اجرایی دارد، آموزش می‌دهد، تسهیل و حمایت می‌کند، حل اختلاف می‌کند، زمینه انجام فعالیت شما را فراهم می‌کند و به رشد فعالیت‌ها کمک می‌کند، البته نظارت هم می‌کند، اعتبار هم می‌دهد و می‌تواند مجوز‌ها را هم باطل کند. نهاد تنظیم گر به تعبیر ایرانی اسلامی آن، کار باغبانی را انجام می‌دهد. شما زمانی که می‌خواهید بخش‌های بیشتری از جامعه در موضوعی مشارکت کنند، دست به تنظیم گری می‌زنید؛ مانند بازار.

ما در عرصه فرهنگ، باید یک گام، دولتی شدن را به عقب بکشیم و از تصدی گری خارج کنیم. این تنظیم گری یک تعریف غربی و تجربه جهانی دارد که از برخی جهات آن می‌شود استفاده کرد. ما نیاز به یک مدل بومی همگرا و یکپارچه داریم. زیرساخت دیجیتال باعث شده که حوزه‌هایی که تا پیش از این مستقل از هم بودند، یک حوزه مشترک پیدا کنند و در هم تنیده شوند. اما ساختار اداره فرهنگ شما هنوز مجزا می‌بیند و می‌فهمد و جزیره‌ای اداره می‌شود. ارشاد، صدا و سیما و وزارت ارتباطات هرکدام سهم خواهی خود را دارند و این‌ها ذینفعانی هستند که در برابر این اصلاح مقاومت می‌کنند.

گا‌هی بحث تحول و خروجی آن در فرهنگ، عینی نیست، در ابتدا متولی خاصی پیدا نمی‌کند، ولی پای بودجه که به میان می‌آید، همه دستگاه‌های فرهنگی در صف مقدم قرار می‌گیرند. آیا می‌توان متولی خاصی برای موضوع فرهنگ پیدا کرد و بر اساس مولفه‌ها و شاخصه‌هایی آن را سنجید؟

خیامی: پیش‌تر خدمتتان عرض کردم که ارزیابی عملکرد‌ها در جمهوری اسلامی بیشتر شبیه یک شوخی است. البته برخی از معیار‌ها و ملاک‌ها در عرصه ارتقا فرهنگ قابل احصاست و می‌شود آن‌ها را اندازه گرفت که توسط بسیاری از نهاد‌های افکارسنجی انجام می‌شود. منتها در تقسیم کار این درهم تنیدگی بیشتر شده و حال آنکه ما تقسیم کارمان کهنه است. بعضی کار‌ها چندین متولی دارند و برخی بدون متولی رها شده اند. در گام اول و در بازآرایی این ساختار‌های فرهنگی، این پیرایش باید انجام شود. دوم اینکه موضوعات مشخص است که توسط چه سازمانی انجام خواهد شد که بخش زیادی از آن توسط حرکات جوششی مردمی انجام خواهد شد. یعنی دستگاهی موفق‌تر است که بتواند بخش زیادتری از مردم را به صحنه مشارکت بیاورد. پس کم کم شاخصه‌ها و مولفه‌های شما نیز تغیر خواهد کرد و در ادامه مشخص است که کدام دستگاه‌ها عهده دار کدام موضوعات شدند و رشد و افت کار نیز کاملا رصد خواهد شد و بر اساس همان بودجه تخصیص داده می‌شود.

اثرسنجی فرهنگیحکمرانی فرهنگیراهبری فرهنگینواوری فرهنگی
?پژوهش در حوزه حکمرانی فرهنگی ?بررسی ۴۰ پرونده در مسائل فرهنگی ?شبکه سازی نخبگان فرهنگی ? رصد راهبردهای فرهنگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید