شاید شما اسم کوچینگ به گوشتان خورده باشد، شاید هم نه. کوچینگ یک روش کارآمد کار با انسانهاست. مثل هر واژه دیگری چندین تعریف برای کوچینگ وجود دارد و میتوان مقالات متعددی در این باب نوشت.
اما اینجا من دوست دارم با حفظ محرمانگی، داستان جلساتی که با برخی مراجعانم را داشتم برای شما تعریف کنم تا با هم تجربه متفاوتی در منظری جدید داشته باشیم و ببینیم که انسانها چطور از این راه، استفاده میکنند و بهره میبرند.
یکی از مشتریان سازمانی کیفکو، به یکی از دوستانش پیشنهاد داده بود که به خاطر مسالهای که موفق نشده تا کنون به تنهایی حلش کند، با من جلسه داشته باشد.
بنابراین من به عنوان کوچ، از پیشینه و سابقه مراجع کاملاً بیخبر بودم. مراجع من مردی حدوداً سی ساله بود که اسمش را حسن میگذاریم.
حسن سالها درگیر این مساله بود که مهاجرت بکند یا نه و چون نتوانسته بود تصمیم بگیرد، شرایط زندگی و کار برایش به تدریج سختتر و سختتر شده بود.
احتمالاً همه ما چنین تجربیاتی داشتهایم، مسالهای که مانند استخوان لای زخم میماند، نه حل میشود، نه تمام میشود و مانند یک موجود زنده سمج و پرآزار هر روز و هر لحظه خودش را وقت و بیوقت به ما نشان میدهد و به ما دهنکجی میکند.
پدر حسن نظامی بود و خودش هم مشغول به کار بود. در کارش شرایط نسبتاً خوبی داشت و پیشنهادی هم برای شراکت دریافت کرده بود که شرایط را پیچیدهتر میکرد.
همچنین یکی از خواهرانش، دارای مشکل خاصی بود که از دید حسن به او وابستگی شدیدی داشت و این مساله هم به شدت او را مردد میکرد که در ایران بماند و یا مهاجرت کند.
گفتگوی کوچینگی از ابتدا متمرکز بر خروجی مورد نظر مراجع است، بنابراین من از حسن خواستم که بگوید که چه چیزی از جلسهاش انتظار دارد و او گفت میخواهد تصمیمی که سالها نتوانسته بگیرد را در این جلسه و حداکثر دو جلسه بگیرد.
دقت کنید، مسالهای که سالها حل نشده و با توجه به نگاه و تجربه حسن از زندگی خودش، لاینحل است یا دست کم هر تصمیمی بار عاطفی و روانی برابر و سنگینی دارد: ماندن برای خودش مقدور نیست، رفتن مشکلات خودش را دارد و به خواهرش آسیب میزند، اینجا شرایط شراکت و پیشرفت شغلی خوبی وجود دارد و آنجا باید از صفر شروع و کرد و ...
من پرسیدم: خارج رفتن برای تو چه معنایی دارد؟
کمی سکوت کرد و توضیحاتی داد تا به واژه "استقلال" رسید...
در این لحظه جلسه چرخش واضح و روشنگری داشت. ناگهان صورت مساله از رفتن یا ماندن به وابستگی و استقلال تبدیل شد، وابستگی مردی که میخواهد از خانواده مستقل باشد، متوجه شد که در واقع اوست که به خواهرش وابسته است، اوست که تمایل استقلالش ارضا نشده باقی مانده و تمایل دارد روی پای خودش بایستد و این محدوده راحتی که دارد خارج شود.
در واقع بعد از این آگاهی بزرگ، شرایط شفاف شد و حسن تصمیمش را گرفت. حتی به جلسه دومی هم نیاز نبود اما جلسه دوم هم به اصرار او برگزار شد تا مطئن شود از لحاظ هیجانی و احساسی با این تصمیم در صلح است و میخواهد اقدام کند و هرچه را متوقف کرده به حرکت اندازد.
بعدها به من خبر داد که مهاجرت کرده و در دانشگاهی مشغول به تحصیل است.
شاید بدون جلسه کوچینگ هم حسن بالاخره به تصمیم میرسید، این امر دور از ذهن یا نشدنی نیست اما مساله این است که ما برای کاهش تنش درون وجودمان، علیرغم آزاری که میبینیم، تصمیم نمیگیریم و به وخامت شرایط اضافه میکنیم.
منفعت این جلسه برای حسن پیشخرید سالهای بیشتری از عمرش بود که در این برزخ رفتن یا ماندن ممکن بود به هدر برود...
شما کجا گیر کردهاید؟
تمایل دارید از وضعیت موجود، خارج شوید؟
نویسنده:افشین محمد،کوچ زندگی،کوچ مدیران اجرایی