cyfco
cyfco
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

تجربیات کوچینگی، به کدام مقصد حرکت می‌کنی؟ به مسیرت آگاه هستی؟


منظر و دیدگاه ذهنی ما، دنیای بیرونی را به شکلی به ما نشان می‌دهد که آن را به همان شکل باور می‌کنیم. ذهن ما این گونه کار می‌کند و تمام نتایج زندگی ما به همین شکل خلق و ایجاد شده است. ما نمی‌توانیم طبیعت را تغییر دهیم و درک این محدودیت، رمز موفقیت ذهن‌های بزرگ است زیرا نحوه کار با طبیعت و مهم‌تر از همه، خودشان را یاد می‌گیرند.

حسام (نام مستعار) مدیری ارشد، خوش‌مشرب و با تجربه‌ای نزدیک به سی سال مدیریت بود. او به خوبی ارتباط می‌گرفت، علاقه زیادی به یادگیری داشت، او خود را جنگاور نمی‌دانست و متوجه شدیم از فرار کردن، منفعت ذهنی و واقعی هم برده است. قدرت نه گفتن بالایی نداشت و این مساله در ارتباط با مدیران بالادست و سایر تعاملات به حسام ضربه می‌زد و در جلسه اول با درک این مساله، اقدامی برای خودش تعریف کرد (تقویت مهارت خودابرازی).

حسام در جلسه دوم با انرژی بالایی حاضر شد و سرعت یادگیری و اقدامش برای من تحسین‌برانگیز بود. به من گفت وظیفه اول من در قبال خودم و زندگی خودم است، پس اولویتی دارم که براساس آن راحت‌تر نه می‌گویم. او سوال قشنگی از خودش پرسید: وقتی من بار را برمی‌دارم، چرا بار خودم را بر شانه خودم نگذارم؟ او ابراز کرد که رویاهاش زنگار گرفته و وقتی طی جلسه این زنگار زدوده شد، او تصویر را شفاف‌تر دید: رویایی در کار و رویایی در زندگی شخصی.

او تصمیم گرفت از اطرافیانش بازخورد بگیرد و بار دیگری را بر شانه خودش نگذارد، باری که حتی کسی از او درخواست نکرده که بردارد!

تعهد مراجعان به انجام اقدام‌ها نشانی از تمایل آنها برای تغییر و کوچ‌پذیری بالایشان دارد. در جلسه بعدی، حسام با دیدگاه وسیع‌تری از خودش از منظر دیگران وارد جلسه شد: دیگران او را فردی قابل اعتماد، رازدار، مهربان، شوخ و بذله‌گو، بدون کینه و یک هم‌بازی خوب می‌دانستند که دارای این نقاط ضعف هم هست: در مقولات مهم چندان جدی نیست، بدقول است، بی‌موقع قاطی می‌کند، بی‌خیالی می‌کند و تنبل است.

او همچنین فهرستی 36 تایی از آرزوهایش نوشته بود که حدود بیست درصد آنها برآورده شده بودند. او دریافت و دید بازتری برای حرکت، اقدام و به جلو رفتن داشت و ابراز کرد که از آمادگی تدافعی وارد آمادگی تهاجمی می‌شود. حسام دیگر نمی‌خواست آچار فرانسه باشد و تمایل داشت نقش پررنگ‌تری در کل زندگی خود داشته باشد.

آگاهی، ذهن ما را از اجبار رها می‌کند و به ما فرصت انتخابی می‌دهد که با آن در صلح باشیم. این مسیر، کارآمدی ما را بالا برده و هیجانات منفی و استرس را در زندگی ما کاهش می‌دهد.

جلسه بعد، جلسه‌ای سرشار از بینش و دیدگاه‌های جالب بود، حسام به خودش گفت "هیچ کس هیچ چیز از تو نمی‌خواد، عادی باش..." برای حسام رسیدن به مقصدی که برایش معنا و مفهوم داشته باشد مهم بود و دوباره به خودش یادآوری کرد که اگر مقصدت تهران باشه و پیاده در مسیر قزوین به تهران باشی، بالاخره می‌رسی اما اگر سوار مازراتی تو مسیر رشت باشی، هر چقدر سریع‌تر هم بروی، دور می‌شی و نمی‌رسی..."

او برای خود فهرست مهارت‌هایی که برای رشد در کار و زندگی دارد را تعیین کرد و برای مهم‌ترین آنها اقدام‌هایی تعریف کرد. شکل راهبری و تیم‌سازی او نیاز به تغییراتی داشتند. او می‌گفت من زیادی خاکی هستم و این زیادی خاکی بودن، برای من کارامد نبوده است، تمایل دارم در آن تجدید نظر کنم.

او در جلسه بعدی خوشحال بود و می‌گفت شیوه مدیریتم را تغییر داده‌ام و اقتدارم را بیشتر زندگی می‌کنم، اقتدار شخصیتی در زمینه شغلی و زندگی، حسام بر کار و حرفی که از دید خودش درست بود، می‌ایستاد، وسط کار رهایش نمی‌کرد.

او لذتی آگاهانه از زندگی و مسوولیت داشتن را تجربه می‌کرد و وقتی درک می‌کرد مسیری اشتباه است، دیگر ادامه نمی‌داد. برای خودش سه‌گانه‌ای از اقتدار، مهربانی و لطافت تعریف کرده بود که راهبری نوینش را هدایت می‌کرد.

جلسات کوچینگ سبب تقویت تفکر در مراجع می‌شوند و به همین سبب بخش مهمی از جلسه، در زمان بین جلسات و با اقدام و یا تفکر جدید مراجع اتفاق می‌افتد. آگاهی سبب حرکت و انگیزه می‌شود و ما را از تنبلی خارج می‌کند، سختی کشیدن وقتی معنایی را دنبال می‌کنیم، موجه و مطلوب جلوه می‌کند.

در جلسه بعدی، حسام گفت می‌خواهم بیشتر کار کنم، تنبلی نداشته باشم. او با مکالمه مستقیم و راحت ظرفیت‌های جدید در اقدام‌های مطلوب برای خودش باز کرده بود و گفت "آگاهی باعث می‌شود هدفمند کار کنی، قبلاً آگاهی نداشتم و دل‌مشغولی زیادی داشتم، تمایل دارم کارهایی که نکردم را انجام دهم" و فهرستی برای خودش تهیه کرد.

از تغییر سبک راهبری خود و اقتدارش راضی بود متوجه شده بود که هدفمندتر از گذشته زندگی می‌کند. او اجباری را تجربه نمی‌کرد و از مسیر نیز لذت می‌برد. اعتقاد حسام این است که "آگاهی در کنارش لذت هم هست، و وقتی آگاهم، در مسیری که می‌خواستم پیش برود، پیش می‌رود." برای کارهایش از خودش می‌پرسد: چرا می‌خوام انجام بدم؟ اگر انجام ندهم چی می‌شه؟

حسام می‌داند که تمایل دارد بهتر شود و از دید حسام جدید، کمک گرفتن خودش هنر است، هنری که در کنار تقویت نه گفتن، تصمیمات آگاهانه و اقدام با تداوم در مسیر مهارت‌های جدید، حسام را از اجبار و تنبلی رها کرده و او را مشغول کارهایی کرده که مطلوب و برای او کارآمد است.

پیاده رفتن به سمت مسیر مطلوب، بهتر از حرکت سریع در مسیر نامطلوب است، آیا شما به خودتان و مسیرتان آگاه هستید؟

افشین محمد – کوچ زندگی، کوچ مدیران اجرایی

سبک رهبریسبک مدیریتابراز وجود موثرمهارت نه گفتنخودآگاهی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید