cyfco
cyfco
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

تجربیات کوچینگی، سردرگمی و جوان موفق

 سردرگمی و جوان موفق
سردرگمی و جوان موفق

سردرگمی احساس یا شرایطی است که گاه به آن دچار می‌شویم و می‌توان گفت حالت خوشایندی نیست. حس نامطلوبی گریبان ما را می‌گیرد که راه کدام است و بیراهه کدام؟ من چه کسی هستم یا چه کاری باید انجام دهم؟ موقعیت فعلی چگونه پیش آمده است؟ چرا مانند قبل عمل نمی‌کنم یا احساساتم مانند چند سال پیش نیست؟

شرایط معمولاً با ترس بدتر هم می‌شود، ترس از این که شاید تا مدت‌ها در این حال بمانم و زندگی من با سردرگمی‌هایی که دارم به هدر رود. اگر شما انسانی موفقیت‌طلب باشید، دوباره حس ناکامی بیشتری خواهید داشت و این چرخه معیوب، با سرعت و شدت به ضرر شما و به نفع سردرگمی خواهید چرخید.

مراجع من جوانی موفق محسوب می‌شود، دست کم با استانداردهای فرهنگی ما شاید خیلی موفق باشد. پسری درس‌خوان و حرف‌گوش‌کن و بی حاشیه که تلاش خودمختارانه او سبب شده به مدال المپیاد برسد و این موفقیت بزرگ ناگهان شرایط را به ضرر او تغییر داده است. رسیدن به اهداف بزرگ در زندگی به خودی خود انرژی عظیمی را تخلیه می‌کنند و گاه ما را به پوچی موقتی می‌اندازند و همراه شدن این شرایط با فشار ذهنی یک انتخاب خودمختارانه تشدید می‌شود.

بیایید کمی مساله را بشکافیم؛ اگر شما در کنکور رتبه‌ای بیاورید، علاوه بر انتخاب شما، انتخاب بقیه هم بر رشته‌ای که قبول می‌شود، اثر می‌گذارد و این حس منکوب‌کننده انتخاب یک رشته نامربوط را کم می‌کند اما وقتی بتوانید هر انتخابی که می‌خواهید، انجام دهید، این فشار شدت غیرقابل وصفی می‌یابد. تلخی ماجرا این است که ما عموماً حسرت بودن در چنین لحظه‌ای را داریم و برای آنهایی که خوش‌شانس باشند و چنین لحظه‌ای را تجربه کنند، اوضاع خیلی لذت‌بخش نیست.

ورود به چنین انتخابی، با چنین شرایطی به شکلی ناخودآگاه انتظاری فراتر از حد را ایجاد می‌کند که حالا همه چیز عالی است، پس حال من هم باید عالی باشد. انتظار دیگران هم به این انتظار شخصی دامن می‌زند و اگر حال شما عالی نباشد، دیگران هم سردرگم می‌شوند و باز شما زیر سوال می‌روید. شاید به نظر قدردان نرسید یا درک نشوید. به هر حال گیجی مضاعفی را تجربه خواهید کرد.

البته از دید من هنوز به نکته مهم دیگری اشاره نشده است: تاثیر سن. تئوری‌هایی وجود دارد که نشان‌دهنده فعال شدن احساسات و شرایطی در سنین خاص است که قصد ندارم به آن بپردازم، بیشتر تمایل دارم شما را به خاطرات خودتان ببرم. آیا نوجوانی خود را به یاد دارید؟ و سپس جوانی را؟ اگر میانسال باشید، شرایط سی سالگی و چهل سالگی را به خاطر بیاورید. چطور میزان و شکل هیجانات و افکار شما در طی این دهه‌ها تغییر کرده و شما را به چالش‌های عجیب و متفاوت کشانده است؟ علایق و سلیقه شما چه تغییراتی کرده؟ خواسته‌هایتان چطور؟

و تغییر مهم دیگر در هنگام ورود به دانشگاه افزایش قابل توجه سطح خودمختاری و آزادی شما در زندگی است؛ گویی وارد مرحله جدیدی از بازی زندگی شده‌اید که بخش‌های جدید و متفاوتی از بازی وارد دسترس شده‌اند و در عین هیجان‌انگیز و مطلوب بودن، شما را گیج و سردرگم کرده‌اند. شاید دقیقاً این محدوده را نشناسید یا به دنیای قبلی عادت کرده باشید. شاید از خودتان انتظار داشته باشید که به شکلی متفاوت و ماهرانه رفتار کنید و با سرعت بیشتری به اهداف زندگی خود دست پیدا کنید. البته اگر بدانید چه می‌خواهید!

مراجع من دو سوال کلیدی و جالب از خودش پرسید: حتی نمی‌دونم چه مسیری می‌خوام؟ و چطوری برم توی اون مسیر؟

اگر دقت کنید، این سوال‌ها عمق این سردرگمی و گیجی را نشان می‌دهد که چگونه وارد مسیری شوم که نمی‌دانم آن مسیر چیست و کدام است؟ نکته دیگری که این دو سوال نشان می‌دهند این است که گویی مسیری وجود دارد که احتمالاً مطلوب است یا شاید از طرف جامعه انتظار می‌رود که شما آن را انتخاب کنید. گرچه شاید ورود به آن و تجربه آن، به اندازه انتظار برای خودتان دلنشین نبوده و این مساله، تصویر رویایی موفقیت و ورود به دانشگاه را تبدیل به کابوسی بی‌پایان کرده است.

بیشتر جلسه را من ساکت بودم و با دقت گوش می‌کردم، به یاد دوران جوانی و موفقیت و دانشجویی خودم هم افتادم. جلوی من جوانی نشسته بود که در واقع در حال مکالمه با خودش بود و نمی‌توانست با خودش به جایی برسد یا به شکلی از چنبره سردرگمی گیج‌کننده خود خارج شود.

متوجه شدم که فشار زیادی را تحمل می‌کند و انتظار زیادی از خودش دارد و از دست خودش هم به شدت شاکی است. در کلامش هیچ همدلی و شفقتی نسبت به خود دیده نمی‌شد، پس به او بازخورد دادم که به چه دلیل این همه انتظار ایجاد شده است؟ و آیا این همه انتظار و زور زدن‌های پرفشار او را به چیزی که تمایل داشته رسانده یا خیر؟

همدلی و شفقت با خود، درمان موثر و به شدت کارآمدی است، می‌تواند ما را به خود واقعی و شرایط واقعی‌مان وصل کند. حد انتظار ما را تعدیل کند و این درک را در ما افزایش دهد که برای یادگیری شرایط جدید، روش جدید نیاز داریم که از مسیر سردرگمی و گیجی و انتظار و توقع و فشار رد نمی‌شود؛ خصوصا حالا که وارد مرحله جدید و توانمندی جدیدی شده‌ایم.

همدلی مهارتی رهایی‌بخش و کمک‌کننده است، تصویر ناکارآمدی ما را شفاف و در عین حال قابل پذیرش می‌کند و این اتفاق در جلسه من افتاد. جوان موفق، در انتهای جلسه، آرام‌تر و در عین حال آگاه‌تر بود. بینش جدیدی نسبت به خود داشت و این بینش، می‌تواند امکان و راه جدیدی را نشان دهد.

آیا شما هم درگیر سردرگمی و توقع از خود هستید؟

آیا در شرایطی که ترسیده و کلافه هستید، خود را تنبیه می‌کنید و به خود سخت می‌گیرید؟

اگر فرد دیگری در این شرایط بود، می‌توانستید با او همدلی کنید؟

با خودتان چطور؟

افشین محمد،کوچ زندگی،کوچ مدیران اجرایی

تجربیات کوچینگیهمدلی با خودسردرگمیتصمیم‌گیریموفقیت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید