ویرگول
ورودثبت نام
cyfco
cyfco
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

تجربیات کوچینگی، چالش زندگی با ارزش‌های فردی

چالش زندگی با ارزش‌های فردی
چالش زندگی با ارزش‌های فردی

همه ما مجموعه‌ای از ارزش‌های فردی داریم که به گونه‌ای درون ما شکل گرفته‌اند و ما به آنها تعلق داریم و در زندگی و خصوصاً بزنگاه‌های تصمیم‌گیری و انتخاب براساس آنها عمل می‌کنیم. اگر بخواهیم به ریشه شکل‌گیری این ارزش‌ها نگاه کنیم، سخن به درازا می‌کشد گرچه نکته ظریفی اینجا هست که آیا این ارزش‌ها واقعاً ارزش‌های ما هستند یا نه! ذهن برای پایبندی به ارزشی که برای خودش نیست، چالش مضاعف و گاه خسته‌کننده و ناکارآمدی را در پیش رو دارد.

حال با این فرض بزرگ و قابل تامل پیش خواهیم رفت که ارزشی که مراجع در جلسه کوچینگ مطرح می‌کند، ارزشی درونی و شخصی است که مراجع به آن آگاه و به آن پایبند است و آن ارزش را انتخاب کرده است. از همین جا چالش بزرگ بعدی شروع می‌شود و آن تعبیر و تفسیرهایی از کارها و اقدام‌هایی است که ذهن به یک ارزش نسبت می‌دهد و این گونه به تله می‌افتد.

مراجع من زنی مقتدر، کاردان و قابل اتکا به نام رکسانا (نام مستعار) است که درون سازمان، کار او را قبول دارند اما در زمینه ارتباط با مدیر بالادست و نیروهای زیردست و هم‌رده‌ها درگیر تعاملات ناکارآمد و چالشی است. رکسانا از این که سازمان قدرت و تسلط کاری او را نمی‌بیند شاکی است و بازخورد سازمان و مدیر مستقیم خود را قبول ندارد.

ریشه این تعارض در ارزش‌های رکسانا بود. رکسانا در میانه جلسات ارزش‌های خود را این گونه بیان کرد:

ارزش بزرگ من: جسور بودن، ترسو نبودن، در مقابل ظلم ایستادن، وارد بازی نشدن و شفاف بودن است.

ما در کوچینگ ارزش را کوچ نمی‌کنیم، گرچه ارزش‌های ما در طی فرایند کوچینگ یا در طول زمان تغییر می‌کنند و اصیل‌تر و خالص‌تر خواهند شد و گاه تغییرات شگرفی هم می‌کنند. خاطرم می‌آید در اولین جلسات کوچینگ خودم، استقلال را جز پنج ارزش اول خودم ثبت کرده بودم و چند سال بعد که باز هم درون جلسات کوچینگ بر روی ارزش‌های خودم کار می‌کردم، متوجه شدم ارزش استقلال تقریباً وجود پررنگی ندارد و وابستگی متقابل ارزش چشمگیرتری شده است.

کوچ کردن ارزش‌ها در نگاه اول مقاومت بزرگی در ذهن ایجاد می‌کند زیرا مستقیم با هویت تعریف شده ذهن درهم‌تنیده است و ذهن در برابر آن می‌ایستد.

من رکسانا را بابت اقدام‌هایی که بابت ارزش‌هایش می‌کرد به چالش کشیدم. از او پرسیدم آیا نوع رفتار او سبب شده دیگران قدر او را بیشتر بدانند؟ یا بفهمند که کارایی او چقدر بالاست؟ یا چقدر خالصانه در حال کار کردن است؟

این سوال‌ها دریچه جدیدی از وجود رکسانا را برایش باز کرد، او متوجه شد که اقدام‌هایی که به واسطه ارزش‌هایش انجام می‌دهد، به تقویت و رشد آن ارزش‌ها در سازمان، در پرسنل زیردستش، در محیط کاری‌اش نشده است. دیدن این مساله گرچه خوشایند نبود و حتی می‌توان گفت که دردناک بود اما به رکسانا کمک کرد که بتواند منظری از اقدام‌های متفاوت را باز کند و درک کند.

تا پیش از این، رکسانا اقدام‌های خود را به ارزش‌هایش نسبت می‌داد و دیگران را متهم به نادانی و دورویی می‌کرد و این مساله هم به روابط او و هم به خودش آسیب می‌زد و انرژی و امید او را می‌کشت. با روشن شدن این منظر رکسانا به نقطه جذابی رسید، و گفت:

شفافیت و صداقت به معنای ابراز و بیان همه چیز به همه کس نیست، حتی به معنای جسارت هم نیست.

تا پیش از این نقطه، او ابراز هر مساله‌ای به هر کس به هر نحوی را صداقت و جسارت می‌دانست و آن را به ارزش اصلی خود ربط می‌داد اما اکنون این اقدام، ارتباط خود با ارزش را از دست داد، چون کمکی به رشد ارزش او نکرده بود و در شکل دادن به محیطی ارزش‌مدار (یعنی صادقانه و شفاف) ناکارآمد بود. رکسانا می‌توانست اقدامی متفاوت و در عین حال منطبق و هم‌سو با ارزش‌هایش بردارد.

شما چه اقدامی را ارزش‌مدار تعبیر و تفسیر می‌کنید؟

آیا این اقدام کارآمد و مفید بوده است؟


مانع شما برای عبور از این اقدام و برداشتن اقدامی هم‌سوتر با ارزش‌تان چیست؟

افشین محمد،کوچ زندگی،کوچ مدیران اجرایی


تجربیات کوچینگیجلسات کوچینگکوچینگکوچینگ فردی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید