وقتی به عنوان رهیار (کوچ) با انسانهای زیادی مشغول کار هستید، متوجه الگوهای تکراری و ناکارآمد ذهن میشوید که چگونه مانع ما برای حرکت به سمت خواستهها و آرزوها و تمایلاتمان میشوند. حتی گاه ما به این موانع و آنچه در زندگیمان جاری است، آگاه هستیم و آن را میبینیم اما گویی توان یا امکان اقدام مخالف را پیدا نمیکنیم.
مراجع من زنی میانسال است که چند وقتی وارد دنیای خویشفرمایی شده اما اقدامهای برنامهریزی شدهاش را انجام نمیدهد و بنا به گفته خودش، "نتیجه دلخواهش را نگرفته است".
در جلسه اول گفت زیاد فکر میکند و ایدهآلگرایی زیاد و ناکارآمدی دارد که اجازه اقدام را از او گرفته و به دلیل ذهن تحلیلگری که دارد، گرفتار بازی ذهن میشود.
در واقع در کل روز و هفته، ذهن او در حال کار است اما اقدام متناسب و خروجی خاصی وجود ندارد. او طی جلسات اول برای خودش اقدامها و تعهداتی تعیین میکرد اما در جلسه بعد، مشخص میشد که به تعهد خود عمل نکرده است.
تکرار این الگو سبب شد حس کنم جلسات نتیجهای برای مراجع نداشته و وقتی با هم روی این اتفاق کار کردیم، این آگاهی شفاف شد که نادیا (اسم مستعار) به شکلی ناخودآگاه خودش را گول میزند و مشغول ایدهها و فکر و تحلیل نگاه میدارد و البته به شکلی مغزی از این کار لذت میبرد، پس اقدامی هم نمیکند.
شرایط این جلسات وقتی تغییر کرد که نادیا در فاصله بین جلسات به باورش نسبت به پول نگاه کرد و چندین صفحه از نوع و شکل مراودات مادر و پدرش را به خاطر آورد و باورهایی که او به دنیا یک دختر در آن زمان به عنوان ارزش برای خود برداشته بود. این مساله دردناک بود اما دیدن یک باور محدودکننده عمیق، میتواند سرآغاز گشایشی عظیم باشد.
نادیا در یکی از جلسات گفت: من برچسبهای زیادی به خودم میزنم که عملگرا نیستم و تمامکننده نیستم و به نظرم داشتن روشی برای خودم که به جای برچسب زدن از ارتباطات وسیعم استفاده کنم و کسب و کارم را گسترش دهم، به من کمک میکند.
پرسیدم: چه چیزی در ذهنت داری؟
گفت: میخواهم از مجموعه سوالات همراه خودم کمک بگیرم.
سوالات همراه نادیا اینها بودند:
چه چیز مثبتی برای من در این مکالمه وجود دارد؟
احساس من چیست؟
امروز میخواهم برای خودم چه قدمی بردارم؟
چگونه خودم را گول نزنم؟
این مجموعه سوال همراه به نادیا برای اقدام کمککننده بود اما همچنان موانع ذهنی دیگری وجود داشت، مثلاً ترس از مطرح شدن و موفقیت یکی از عوامل توقف او بود.
کم کم نادیا با نگاه کردن به مدل ذهنی خودش فهمید که برای او "یک صبح بیبرنامه یک صبح مرده است" و او نیاز دارد به برنامهای که قدمهای کوچکی به سمت مطلوبش دارد داشته باشد. همچنین توجه به عادتهای ناکارآمد مهم است، نادیا عادت ندارد چیزی را در لحظه اجرایی کند چون باید تحقیق کند و باید کاملش کند و به تجربه دیده که هیچ وقت کامل نمیشود چون همیشه چیزی برای افزودن و بهبود هست پس عادت جدیدی برای خودش خلق کرد: هرچه به ذهنم میسد همان لحظه اجرایی کنم. همچنین به این کشف رسید که برای رسیدن به یک ایده بزرگ نیازمند کشتن ایده کوچک نیست و پرورش ایدهها و اجرایی کردن ایده است که خواسته اصلی اوست.
ما تمرینهایی برای راحت شدن ذهن در پول گرفتن کردیم و آگاهیهای جدید نادیا به سرعتدهی کارها منجر شد، سایت وارد فاز جدیدی شد، شبکههای اجتماعی کمکم فعالتر شدند و ایده چاپ کتاب جدیتر شد.
مسیر جلسات بالا و پایین زیادی داشت و گاه به شدت عمیق و چالشی میشد و در یکی از جلسات نادیا گفت من مانند کرمی هستم که پیلهاش را بزرگتر و رنگیتر میکند، تمام مدت مشغول این خانه تنگ و تاریخ مصرف گذشتهام اما پروانه نمیشوم که پرواز کنم.
در طول جلسات اقدامهای کوچکی انجام شد و نادیا گفت آنچه به دست آورده این است که به دنبال میانبر نباشد و عادتهای جدیدی را که آغاز کرده باید تثبیت کند، همچنین با این مساله به صلح رسیده که حامی ندارد و میتواند روی پای خودش بایستد.
به عنوان یک خویشفرما، نادیا موفق شد کتابش را حدود یک سال بعد از جلسات چاپ کند و روش ابداعی خودش را با اعتماد به نفس بیشتری به بازار معرفی کند.
بازخوردی که از او گرفتم این بود که گویی این جلسات نیاز به زمان متناسبی برای جا افتادن داشت و من از دیدن رشد کسب و کار نادیا لذت میبرم.
شما خودتان را مشغول چه کارهایی میکنید که برای شما صرفاً منفعت ذهنی دارد؟
آیا از پروانه شدن میترسید؟
چه چیزی عامل حرکت شما برای خروج از پیلهتان است؟
افشین محمد،کوچ زندگی،کوچ مدیران اجرایی