سوال بسیار عمیق و رایجی است. بسیاری از زوجها پس از گذشت سالها زندگی مشترک، به این نقطه میرسند و احساس میکنند که "عشق" اولیه از رابطه آنها رخت بربسته است. درک این احساس پیچیده است و نیاز به بررسی چندین جنبه دارد.
تفاوت بین "عشق هیجانی" و "عشق آگاهانه"
یکی از کلیدیترین مفاهیم در این زمینه، تفاوت بین این دو نوع عشق است:
1. عشق هیجانی (Passionate Love): این همان احساس تپش قلب، شور و هیجان، و وابستگی شدید عاطفی در ابتدای رابطه است. این عشق معمولاً بر پایه هورمونها و کشش اولیه است و به طور طبیعی با گذشت زمان (معمولاً پس از ۶ ماه تا ۲ سال) کمرنگ میشود.
2. عشق آگاهانه (Companionate Love): این عشق، عمیقتر و بادوامتر است. این عشق بر پایه دوستی، احترام، اعتماد، تعهد و شراکت بنا شده است. این احساسی است که میگوید: "من تو را با تمام خوبیها و بدیهایت میشناسم و انتخاب میکنم که در کنار تو بمانم و برای رابطهمان بجنگم."
بسیاری از زوجها، fading of passionate love (محو شدن عشق هیجانی) را با "پایان عشق" اشتباه میگیرند. در واقع، رابطه در حال انتقال از یک فاز به فاز دیگر است.
چرا این احساس به وجود میآید؟
دلایل متعددی میتواند داشته باشد:
· روتین و یکنواختی: زندگی روزمره، شغل، فرزندان و مسئولیتها، فضای کمی برای نوآوری و تفریح مشترک باقی میگذارد.
· عدم ارتباط موثر: گفتگوها محدود به مسائل روزمره و logistic میشود و دیگر از احساسات عمیق، ترسها و آرزوها با هم صحبت نمیکنند.
· جمع شدن resentment (رنجش): مشکلات حلنشده، حرفهای نزده و رفتارهای آزاردهنده، مانند دیواری بین زوجها فاصله میاندازد.
· غفلت از رابطه: زوجها آنقدر درگیر زندگی فردی میشوند که رابطه را فراموش میکنند و برایش وقت و انرژی نمیگذارند.
· تغییرات فردی: هر یک از طرفین در طول زمان تغییر میکنند و ممکن است مسیرهای رشدشان از هم فاصله گرفته باشد.
آیا این رابطه قابل نجات است؟
پاسخ کوتاه: در بسیاری از موارد، بله.
اما این بستگی به یک عامل کلیدی دارد: تمایل و اراده هر دو طرف برای سرمایهگذاری مجدد روی رابطه.
نقش مشاور و مسیر پیش رو
یک مشاور خوب به زوجها کمک میکند تا:
1. تشخیص دهند که چه چیزی را از دست دادهاند: آیا واقعاً عشق از بین رفته، یا فقط شکل آن تغییر کرده است؟
2. کشف ریشههای فاصله عاطفی: مشاور به آنها کمک میکند تا الگوهای مخرب ارتباطی، رنجشهای انباشته شده و موانع صمیمیت را شناسایی کنند.
3. یادگیری مهارتهای جدید: مهارتهایی مانند ارتباط موثر، حل تعارض، گوش دادن فعال و همدلی را تمرین میکنند.
4. بازتعریف رابطه: آنها را راهنمایی میکند تا بر اساس ارزشها و اهداف مشترک جدیدی که دارند، تعهد خود را تجدید کنند.
5. احیای صمیمیت و شور: راهکارهای عملی برای شکستن روتین و بازگرداندن هیجان و نزدیکی عاطفی و فیزیکی ارائه میدهد.
سوالاتی برای تفکر زوجها:
اگر شما در چنین موقعیتی هستید، این سوالات را از خود و همسرتان بپرسید:
· "آیا ما هنوز هم برای یکدیگر احترام قائلیم؟"
· "آیا میتوانیم بدون ترس از قضاوت، حرف دلمان را به هم بزنیم؟"
· "آیا در مواقع سخت، میتوانیم روی حمایت یکدیگر حساب کنیم؟"
· "چه چیزهای مشترکی (مثل ارزشها، خاطرات، اهداف) هنوز ما را به هم پیوند میدهد؟"
· "اگر "عشق هیجانی" اولیه را نداریم، آیا مایلیم با هم کار کنیم تا نوع عمیقتر و پایدارتری از عشق را بسازیم؟"
جمعبندی نهایی
گفتن "ما عاشق هم نیستیم" همیشه به معنای پایان راه نیست. اغلب، این یک زنگ هشدار است که نشان میدهد رابطه نیاز به توجه، مراقبت و سرمایهگذاری دوباره دارد. بسیاری از زوجهایی که از این مرحله عبور میکنند، به رابطهای بسیار قویتر، صادقانهتر و رضایتبخشتر از قبل دست مییابند.
تصمیمگیری برای ماندن یا رفتن، بسیار شخصی است. اما اگر پایههای رابطه (مانند احترام، اعتماد و دوستی) هنوز پابرجاست، سرمایهگذاری برای نجات آن، اغلب ارزش تتلاش را دارد.