تقریبا 100 سال پیش دکتر جان واتسون در یک اظهار نظر جالب توجه گفت: بچه ای را به من بدهید و من از آن یک دکتر، یک وکیل، یک دزد و یا یک گدا به وجود می آورم و در حدود 50 سال بعد دکتر اسکینر گزارش داد که بچه خودش را (در سنین بین 1 تا 2 سالگی) در یک "جعبه اسکینر" بزرگ کرد تا بهتر بتواند محیط اطراف او را کنترل کند. قبل از این اظهار نظرها، در واقع اولین کسی که در این عرصه پای گذاشت ایوان پاولف بود که با شرطی کردن سگها نسبت به صدای زنگ برای غذا خوردن، جریانی را به وجود آورد که بعدها با استفاده از همین روش واتسون، مردم آمریکا را برای خرید برخی محصولات خاص در فروشگاه ها با استفاده از تبلیغاتی که بر پایه شرطی سازی انجام می شد، ترغیب کرد. لازم به ذکر است که امروزه در بسیاری از برنامه های رادیویی و تلویزیونی نیز از همین شیوه شرطی سازی برای خرید بسیاری محصولات استفاده می شود.
به صورت کلی می توان گفت که مثالهای بالا نشان می دهد که منظور از روانشناسی بر پایه کنترل بیرونی چیست و این شیوه چگونه کار می کند. نکته مهم روانشناسی کنترل بیرونی این است که در بسیاری از مثالهایی که زده شد رضایت فردی که آزمون روی او صورت می گیرد مطرح نیست. او حتی از اینکه این آزمایشات و تحقیقات قرار است رویش صورت گیرد خبری ندارد. و این موضوعی است که در روانشناسی کنترل بیرونی بسیار پر رنگ به نظر می رسد. بر پایه همین نوع روانشناسی است که در عصر حاضر، هر روز شاهد حجم گسترده ای از هدایت جهت دار افکار عمومی از طریق تبلیغات هستیم.
روانشناسی کنترل درونی: راهبردی دیگر برای کمک به افراد
دقیقا بر عکس روانشناسی کنترل بیرونی در روانشناسی کنترل درونی، افراد زمانی بهترین نتیجه را به وجود خواهند آورد که از تمامی امکانات و گزینه های خود آگاه بوده و بر اساس این گزینه ها به بهترین شیوه فکر کرده و به بهترین شیوه عمل خواهند کرد. شناخته شده ترین رویکرد مبتنی بر روانشناسی کنترل درونی، "تئوری انتخاب" است که دکتر ویلیام گلسر در سال 1998 آن را معرفی کرد. ویلیام گلسر پیش از این در سال 1965 رویکرد درمانی "واقعیت درمانی" را به وجود آورده بود که یکی از بهترین شیوه هایی است که بر پایه تاکید بر مفاهیم اصلی تئوری انتخاب، پیاده سازی شده است. اثربخشی این رویکرد درمانی در پژوهش های بسیاری برای کمک به طیف وسیعی از مشکلات در محیط های مختلف بررسی شده و نمونه هایی از آنها در کتاب ارزشمند واقعیت درمانی در قرن 21 توسط رابرت ووبلدینگ جمع آوری شده است.
افرادی دارای مرکز درونی، معتقدند که خودشان مسئول موفقیت خود هستند.آنهائی که دارای مرکز کنترل بیرونی هستند. عوامل خارجی مثل نیروهای ماوراءطبیعی، شانس یاسرنوشت را مسئول وضیعت زندگی خود می دانند.
مرکز کنترل درونی اغلب با مصمم بودن و پشتکار همراه فرض می شود، گرچه همیشه نمی توان گفت برخورداری از مرکز کنترل بالا خوب است. مثلاً دریک مسابقه ورزشی اگر ورزشکار دارای مرکز کنترل بیرونی، شکست بخورد خواهد گفت مسابقه خیلی سخت بود، امکانات نبود یا داور اشتباه کرد. درحالی که فرد دارای مرکز کنترل درونی بسیار قوی ممکن است بگوید «من اصلاً استعداد ندارم و دیگر تلاش نمی کنم» و دچار افسردگی و یا استرس درهنگام مسابقات گردد.
معمولا هر چه سن افزایش می یابد ، مرکز کنترل بیشتر درونی می شود، این امر نتیجه افزایش توانایی تاثیرگذاری بر وقایع زندگی است و درک این نکته که بسیاری از رویدادها حاصل اعمال خود ما هستند
اگر شما مدیری دارای مرکز کنترل درونی بسیار قوی هستید، اطمینان حاصل کنید که به حد کافی به احساسات انسان های اطراف خود توجه می کنید و با آنها همدلی دارید در غیر اینصورت فردی خود خواه به نظر خواهید رسید که دیگران تمایلی به کار کردن با شما ندارند. همچنین به مدیریت صحیح ریسک ها توجه کنید. به هر حال وقایع تصادفی رخ می دهد و در حالی که برخی از آنها را می توانید با سخت کوشی مدیریت کنید، برخی دیگر را نمی توانید.