ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
خواندن ۹ دقیقه·۷ سال پیش

امنیت روان، کلید حل معما

حسین مهرآیین/ روان‌شناس و مولاناپژوه، فارغ‌التحصیل دانشگاه مینه‌سوتا

حسین بهروان/ دانشجوی مقطع کارشناسی مهندسی نفت دانشگاه صنعتی شریف

طبق وعده‌ی پیشین در این فرصت به ریشه‌ای‌ترین و بنیادی‌ترین مقوله‌ی امنیت خواهیم پرداخت: «امنیت روان»

برخلاف احساس امنیت، ناامنی وضع یا حالتی است که درآن آسایش خاطر و امنیت شخصی، دست‌خوش تهدید است. ناامنی، احساس بی‌یار و یاوری، بی‌چارگی، عدم محافظت و ناشایستگی در مقابل اضطراب‌های گوناگون است، که شخص به علت عدم توانایی در تصمیم‌گیری و شک و تردید از لحاظ هدف‌ها، ایده‌آل‌ها، استعدادهای شخصی، و روابط با افراد دیگر با آن مواجه می‌گردد. امنیت عاطفی، نیز حالتی را گویند که در آن شخص از ارضای نیازهای عاطفی خود، به‌ویژه ارضای نیاز خود به محبوب‌بودن، احساس اطمینان کند. امنیت حالتی است که در آن قدرت یا پیروزی بدون مبارزه، حاصل می‌شود. هم‌چنین، امنیت حالتی است که در آن نیازها و تمایلات تضمین شده‌است. احساس امنیت به محبت و عطوفت، مقبولیت و ثبات روابط وابسته است. شخص پیوسته می‌بایست بین اشتیاق به سلامت و ایمنی از یک سو و اشتیاق به رشد از سوی دیگر، میان استقلال و وابستگی، میان بازپس‌گرایی و فراگرایی، یکی را انتخاب کند. امنیت، ارضای نیازهای بالاتر را امکان‌پذیر می‌سازد و شخص را به ظاهرشدن و فراگیری مهارت‌ها و تسلط بر‌می‌انگیزد. هنگامی‌که ایمنی آدمی در معرض خطر قرارگیرد، شخص به ارکان اساسی‌تری بازگشت می‌نماید و این بدان معنا است که در انتخاب میان امنیت و رشد، امنیت غالب است؛ لذا نیاز به آن بر نیاز به رشد، غلبه می‌کند.

آبراهام مزلو -Abraham Maslow- تأکید می‌کند که هر یک از نیازهای عاطفی، شناختی و بیانی یک ارزش به شمار می‌روند. این نکته همان‌قدر که درمورد عشق حقیقت دارد، درباره‌ی علاقه به امنیت نیز صادق است. احساس ناامنی استعداد فرد را در رو به روشدن و حل کردن مشکلات و خطرات نیز محدود می نماید. نابهنجاری‌های روانی و رفتاری در انسان هنگامی شروع می‌شود که احساس ناامنی بر وجود او حاکم گردد. این احساس، به شیوه‌های مختلف بر مناسبات آنها، سایرین و نحوه‌ی زندگی آن‌ها تأثیر می‌گذارد. احساس ناامنی می‌تواند فرد درگیر را زیر فشار قرار دهد و مسائل و مشکلاتی را برای او ایجاد کند و حتی پیامدهای سویی هم در بهداشت روانی فردی و ارتباطات اجتماعی او به بار آورد. احساس ناامنی می تواند از جنبه‌های مختلف زندگی، شغلی، تحصیلی، خانوادگی و اجتماعی نمود پیدا کند و با متغیرهای سن، جنس، دین، تأهل، شغل، رشته‌ی تحصیلی، شدت یا حدّت یابد.

احساس امنیت روانی برای سلامت جسمی و روحی انسان لازم و ضروری است، احساس عدم امنیت دائم شخص را در حال بسیج قوا و به‌هم‌ریختگی سوخت‌وساز بدن قرار می‌دهد و اگر ادامه یابد موجود را به سوی بیماری‌های جسمی و روانی سوق خواهد داد؛ زیرا ساختمان بدن انسان، قدرت تحمل تنش دائمی را ندارد. تأثیری که احساس ناامنی بر انسان دارد، ایجاد حالت تنش و برانگیختگی و عدم تعادل است. نگرانی، ترس، وحشت و اضطراب، تنش و عصبیت، جملگی از پیامدهای ناامنی روانی هستند. فردی که نیازهای ایمنی او ارضا شده‌باشد؛ همواره احساس دوستی و عشق، تعلق، آسودگی و راحتی، پذیرش خود و دیگران، عزت نفس، قدرت، دلگرمی، ثبات هیجانی، خوشنودی، علاقه‌ی اجتماعی، مهربانی، همدلی و فقدان تمایلات روان‌رنجوری و روان‌پریشی را دارد.

مزلو نیازهای انسان را در اصطلاحاتی از سلسله مراتب نیازها مطرح می‌کند. این نیازها بر اساس یک سلسله مراتب قرار دارند به این ترتیب که تا نیازهای پایین‌تر ارضا نشود، به نیازهای بالاتر نمی‌رسد. مزلو توجه‌کرده که این نیازها درنتیجه‌ی کمبودها در زندگی شخص به وجود می‌آیند و رفتارها در تلاش برای پر کردن این نیازها هستند.

زمانی که نیازهای فیزیولوژیک و جسمانی به طور نسبی ارضا شدند یک دسته از نیازهای تازه پدیدار می‌گردند که می‌توان آن‌ها را به عنوان نیازهای ایمنی طبقه‌بندی نمود. «امنیت، ثبات، وابستگی، اتکاء، حمایت، رهایی از ترس و اضطراب و آشفتگی، نیاز به سازمان، نظم، قانون، محدودیت و اطمینان به نیروی پشتیبان یا داشتن حامی مقتدر». این نیازها نیز می‌توانند مانند نیازهای جسمانی، ارگانیسم را یکسره به زیرسلطه کشند. آن‌ها می‌توانند به عنوان سازمانگرانِ تقریباً منحصر به فرد، همه قابلیت‌های ارگانیسم را به خدمت خود فراخوانند. در این صورت می‌توان ارگانیسم را به صورت ماشینی تصورکرد که کارش جست‌و‌جوی ایمنی است. از طرف دیگر می توان گفت که تاثیرگذارنده‌ها، هوش و دیگر قابلیت‌ها، ابزارهای اصلی این جست‌وجو هستند. این نیاز مسلط نه‌تنها تعیین‌کننده‌ی فلسفه و دیدگاه زمان حال فرد یا شخص است، بلکه ارزش‌ها و فلسفه‌ی آینده او را نیز تعیین می‌کند. درواقع هر چیزی کم‌تر از ایمنی می نماید. در چنین شرایطی به شرط آن‌که به قدر کافی مدام و سخت باشد، می‌توان گفت که انسان تنها به خاطر ایمنی زندگی می‌کند.

هنگامی که نیازهای ایمنی ارضا شوند، ارگانیسم در جستجوی محبت، استقلال، و احترام به خود و غیره آزاد می‌شود. ارضای نیازهای ایمنی، یک احساس ذهنی به‌ دنبال‌ دارد که به موجب آن انسان می‌پندارد خوابش با آرامش توأم شده‌است. احساس جسارت و شجاعت بیشتری می‌کند. به هر تقدیر ترس، وحشت و اضطراب، تنش، عصبیت و از کوره در رفتن‌ها، همگی پیامدهای ناکام ماندن ازنیازهای ایمنی‌اند. مشاهدات کلینیکی به روشنی نشان می‌دهد که اثرات متناظر ارضای نیازهای ایمنی، فقدان اضطراب، فقدان عصبیت، آرامش، اطمینان به خود، امنیت و غیره است. روشن است که یک تفاوت منش میان فردی که احساس ایمنی می‌کند و آن که عمرش را به گونه‌ای می‌گذراند که پنداری جاسوسی در سرزمین دشمنان است، وجود دارد. حاصل ارضای نیازهای ایمنی، احساس آسودگی و تمدد اعصاب است. با این همه ارضای نیازهای ایمنی هیچ‌گاه موجد وجد تجربیات اوج، دیوانگی شاد ناشی از عشق کام‌یافته یا پیامدهایی چون وقار، فهمیدن و نجابت نمی‌گردد.

با مشاهده‌ی اطفال و کودکان که ارضای نیازهای ایمنی در آنان بسیار ساده‌تر و مشهودتر از بزرگسالان است، می‌توان به طور کارآمدی به درک نیازهای ایمنی در بزرگسالان دست یافت. یکی از آشکارترین واکنش‌های کودکان در برابر تهدید و خطر این است که آنان به هیچ وجه مانع از این واکنش نمی‌شوند. در حالی که به بزرگسالان آموخته‌شده‌است که به هر قیمتی مانع از آن شوند. بنابراین حتی زمانی که بزرگسالان احساس می‌کنند، امنیت آن‌ها در معرض تهدید قراردارد. این احساس را نمی‌توان در ظاهر آن‌ها دید. همچنین می‌توان در اطفال واکنش‌های بسیار مستقیم‌تر نسبت به انواع گوناگون بیماری‌های جسمی مشاهده‌کرد. به نظر می‌رسد گاهی اوقات این بیماری‌ها به گونه‌ای بی‌واسطه و به خودی خود تهدیدکننده باشند و باعث شوند که کودک احساس ناامنی کند. مثلاً، استفراغ، قولنج و دیگر دردهای شدید، ظاهراً کودک را وادار می‌کنند که دنیا را به گونه‌ای دیگر ببیند. کودکی که با خوردن غذای نامناسب بیمار شده‌است ممکن است به مدت یک یا دو روز چنان دچار ترس و کابوس شود و چنان نیاز به حمایت و قوت قلب پیدا کند که هرگز قبل از بیماری‌اش در او دیده نشده‌است. تحقیقات در مورد اثرات روان‌شناختی جراحی بر کودکان تا حد زیادی این مطلب را ثابت کرده‌است. نشانه‌ی دیگر نیاز کودک به ایمنی این است که او انواع فعالیت‌های عادی و یکنواختی را ترجیح می‌دهد که آرامش او را برهم‌نزند، زیرا او خواستار دنیایی است قابل پیش‌بینی، قانون‌مند و منظم. مثلاً بی‌عدالتی، بی‌انصافی و ناسازگاری در والدین باعث می‌شود کودک احساس نگرانی و ناامنی کند. این نگرش ممکن است نه به علت بی‌عدالتی یا تحمل دردهای خاص باشد، بلکه به این علت است که طرز رفتار تهدید به شمار می‌آید و سبب می‌گردد دنیا برای کودک غیرقابل اعتماد، ناایمن و غیرقابل‌پیش‌بینی به‌نظرآید.

روبه‌روکردن کودک با موقعیت‌ها یا محرک‌های عجیب، ناآشنا و جدیدی که نتواند بر آن‌ها غلبه‌کند اکثر اوقات موجب واکنش احساس خطر یا وحشت می‌شود، درست مانند این که مثلاً برای مدتی کوتاه گم‌شده یا حتی از والدینش جدا شده‌باشد و یا با چهره‌های جدید، موقعیت‌ها یا وظایف جدید، اشیای عجیب یا ناآشنا، یا غیر قابل کنترل، بیماری و یا مرگ مواجه‌شده‌باشد. این مشاهدات و نظایر آن را می‌توان تعمیم داد و اظهار داشت که کودک، و به وضوح کمتری، بزرگسال عموماً دنیایی امن، منظم، قابل‌پیش‌بینی، قانونی وسازمان‌یافته را ترجیح می‌دهند، که بتواند روی آن حساب کند و در آن وقایع غیر منتظره، غیرقابل‌کنترل، گیج‌کننده یا وقایع خطرناک دیگر رخ ندهد، در هر حال والدین یا حامیان نیرومندی داشته باشد که او را در مقابل آسیب‌ها محافظت‌کنند. کودکانی که در خانواده‌های پر از مهر و محبت و دور از تهدید رشد می‌یابند در حالت عادی از خود واکنش نشان نمی‌دهند. در چنین کودکانی، واکنش‌های احساس خطر اکثراً نسبت به موقعیت‌ها و اشیایی بروز می‌کند که بزرگسالان نیز آنها را خطرناک می‌دانند.

جامعه خوب، باثبات، آرام و تحت اداره‌ی صحیح، معمولاً به حد کافی موجبات امنیت خاطر اعضایش را در مقابل حیوانات وحشی(!)، تغییرات شدید درجه حرارت، تهاجمات جنایی، قتل، آشوب، ظلم و نظایر آن فراهم می‌آورد. بنابراین، به یک مفهوم بسیار واقعی عضو آن جامعه دارای هیچ‌گونه نیازهای ایمنی به مفهوم محرک‌های فعال نیست. درست مثل این که یک آدم سیر، احساس گرسنگی نمی‌کند.

ایمنی هم خود را در معرض خطر نمی‌بیند. اگر خواسته باشیم این نیازها را مستقیماً و به صورت آشکار ببینیم می‌بایست به محرومان اجتماعی و اقتصادی نظر کرد، یا این که پدیده‌های هرج‌ومرج اجتماعی، انقلاب یا ازهم‌پاشیدگی مراجع قدرت را مورد مشاهده قرارداد. درحد فاصل بین این دو وضع افراط و تفریط، می‌توان تجلی نیازهای ایمنی را فقط در پدیده‌هایی از قبیل تمایلات عمومی به شغل دائمی و حمایت، تمایل به داشتن حساب پس انداز و انواع گوناگون بیمه (پزشکی، بیکاری، ازکار افتادگی و...) مشاهده‌کرد.

مزلو گرایش به داشتن دین یا فلسفه‌ای جهانی که جهان و مردم آن را به شکل کلیتی معنی‌دار، منسجم و رضایت‌بخش سازمان می‌دهد را تا حدودی مربوط به انگیزه‌ی امنیت‌طلبی می‌داند. در این‌جا هم‌چنین می‌توان به طور کلی علم و فلسفه را نیز تا حدودی جزء انگیزه‌ی نیازهای ایمنی به‌شمارآورد. در غیر این صورت، نیاز به ایمنی، به عنوان محرک اصلی و فعال ارگانیزم، تنها در موارد واقعا ضروری مانند جنگ، شیوع بیماری، فجایع طبیعی، رواج جنایات، ازهم‌پاشیدگی نظام اجتماعی، روان پریشی، آسیب مغزی، ازهم‌پاشیدگی مراجع قدرت و اوضاع به شدت نامساعد دیده می‌شود.

برخی از بزرگسالان از بسیاری جهات شبیه کودک در جستجوی ایمنی‌اند. واکنش آنان اغلب نسبت به خطرهای مجهول و روان‌شناختی در دنیایی است که آن را دشمن خو و تهدیدآور می یابند. فرد ناایمن چنان رفتار می‌کند که گویی یک فاجعه‌ی عظیم در شرف وقوع است. به عبارتی دیگر، گویی او همواره به حالتی اضطراری واکنش نشان می‌دهد. نیازهای ایمنی او اغلب در جست‌وجوی خویش برای یک حامی، یا یک شخص نیرومند که بتواند به او متکی باشد و شاید یک پیشوا خلاصه می‌شود. به نظر کارن هورنای-Karen Horney- افراد گرفتار به عدم امنیت روانی، وسواسی- اجباری با عصبانیت تلاش می‌کنند تا دنیا را چنان باثبات و منظم سازند که خطرات غیر منتظره،غیرقابل‌کنترل یا ناآشنا هرگز پدیدار نگردند. آنان با انواع قوانین، احکام و آداب، دیواری گرداگرد خود می‌کشند؛ چنان‌که بتوانند هر امر محتمل‌الوقوعی را پیش‌بینی و خنثی کنند. آنان برای حفظ تعادل خود از هرچیز ناآشنا و غریبی دوری می‌جویند. هرگاه در صحنه‌‌ی اجتماع، قانون، نظم و امنیت مورد تهدید جدی قرارگیرد، نیازهای ایمنی به نیازهای مبرم و اصلی بدل می‌شوند. می‌توان انتظار داشت که در اکثر انسان‌ها، ترس از آشوب و پوچ‌گرایی به واپس‌گرایی از نیازهای متعالی و توجه به نیازهای ایمنی که غلبه بیشتری دارند منجرگردد. یک واکنش مشترک و تقریباً قابل انتظار، پذیرش راحت‌تر یک حکومت نظامی یا دیکتاتوری است!

این روند برای همه‌ی انسان‌ها از جمله انسان‌های سالم صادق است. زیرا آنان نیز با بازگشتی واقع‌گرایانه به سطح نیازهای ایمنی، به خطر واکنش ‌نشان‌خواهند‌داد. به نظر می‌رسد این نکته بیش از همه در مورد افرادی صادق است که نزدیک خط ایمنی زندگی می‌کنند. آنان به‌خصوص از تهدیدات نسبت به حاکمیت، قانون و نمایندگان قانون دچار اضطراب می‌شوند. مزلو اعتقاد دارد که رفتار افراد روان‌آزرده ناشی از عدم ارضای نیازهای ایمنی است. افراد ناایمن نامتعادلند. شخصی که دائما احساس ناامنی، ترس وخطر از درون و بیرون خود می‌کند، نمی‌تواند انسان سالمی باشد و با پرخاشگری و اضطراب واکنش نشان‌می‌دهد و در دنیای ذهنی خود مدام در حال دفع‌کردن خطرات احتمالی است. احساس عدم امنیت دائم، شخص را در حال بسیج مداوم قوا و تلاطم و به‌هم‌ریختگی متابولیسم بدن قرار می‌دهد و اگر ادامه یابد، شخص را به سوی بیماری‌های جسمی و روانی سوق خواهد داد.

احساس عدم امنیت در ارتباط با دیگران به سه شکل ممکن است بروز نماید:

۱.اشتیاق فراوان به محبّت

۲.عدم قدرت نسبت به پذیرش عواطف

۳.عدم احترام به شخصیت دیگران

برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام دوهفته‌نامه‌ی دانشجویی «داد» کلیک کنید.

امنیت رواندیکتاتوریانقلاباستقلالدین
نخستین گام، آگاهیست.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید