صادق امانی/ دانشجوی دورهی کارشناسی رشتهی مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف
در اقتصاد، ارزش هر کالا، به میزان عرضه و تقاضا وابسته است؛ و در روزگار کنونی ما که هجوم رسانهها و اطلاعات، تقاضای بیحدی را برای «توجه» ما ایجاد کرده است، این کالا ارزشی از جنس طلا و نفت یافته؛ و با این حال هنوز از نظر بسیاری از مخاطبان، خوار تلقی میشود. اگر صادق امانی(نگارندهی این متن) –با کمترین سواد رسانهای- توانست با انتخاب تیتری پنج کلمهای، «توجه» خواننده را به خود جلب کند و او را مجاب کند که جملهی اول این متن را بخواند -ولو اینکه ادامهی متن را ناخوانده رها کند- پس به خود اجازه میدهد تا ادامهی نوشته را به پدیدهای بپردازد که روزانه بخش زیادی از توجه ما را به خود اختصاص میدهد؛ تکنولوژی.
در ابتدای راه کمی به «سازندگان بیآزار دنیای فناوری» بپردازیم. کسانی که صدای انساندوستیشان گوش جهانیان را کر کرده است. نخستین بهرهجویی از شیوهی کسب درآمد آنان –یعنی «اقتصاد مبتنی بر توجه»- را میتوان از سالهای 1830 دانست. زمانی که «بنجامین دِی»،روزنامههای یک پِنی، با عنوان «نیویورکسان» را منتشر کرد. او در یک سخنرانی اینگونه بیان کرد که: «آدمها را جمع میکنید اما علاقهای به جمعکردن پولشان ندارید، چون میتوانید آنها را در اختیار افراد دیگری بگذارید که به این توجه نیاز دارند.» منبع تمامنشدنی اقتصاد مبتنی بر توجه، چیزی نیست جز توجه بشر؛ و اگر روزی نیویورکسان غارت این منبع بزرگ را به بهایی ناچیز شروع کرد –و روزنامههای زرد و رادیو و تلویزیون در ادامه از این روش پیروی کردند- امروز دیگر «سیلیکونولی»این راه را پرقدرت ادامه میدهد.
فناوری مخدر روزگار ماست. مخدری که تنها به اندازهی یک کلیک تا آن فاصله داریم.
مردم کشور ما در سال 1396، میانگین، شصتوچهار دقیقه از روز را در شبکههای اجتماعی سپری میکردند؛ همچنین زمان گوشدادن به موسیقی در کشور صدوچهلونه دقیقه در روز بود. در آمار نرمافزار moment، نرمافزاری برای اندازهگیری ساعات استفادهی کاربر از تلفنهمراه،کاربران میانگین بیستوسه درصد زمان بیداریشان را در تلفنهایهمراه خود میگذرانند.
رابطهی روزانه ما با فناوری، برای همگان چنان عادی و طبیعی شدهاست که حتی اندیشهی گسستن و یا کاستن از وابستگیمان به تلفنهمراه برایمان هراسانگیز است، با این حال بسیاری از ما دستکم یکبار به این فکر افتادهایم که زمان استفادهمان از فناوری را کاهش دهیم و برای کارهای دیگرمان در زندگی، زمانی را آزاد کنیم. برای بسیاری از ما چککردن اینستاگرام و تلگرام به یک تیک عصبی مبدل شدهاست. باید بپذیریم که این نوع استفاده از فناوری نوعی اعتیاد رفتاریست و این اعتیاد، همسویی فوقالعادهای با منافع سازندگان فناوری دارد؛ البته که اگر ما را به ترک اینستاگرام مجبور کنند، احتمال اینکه از علائم ترکاعتیاد رنج ببریم یا به خاطر دسترسی به آن، شبانه از خانه فرار کنیم و به کافینت برویم و خود را به اینترنت برسانیم کم است اما از سوی دیگر، فاصلهی ما با این نرمافزارها به اندازهی یک کلیک آهسته به صفحهنمایش است. آدام آلتر، استاد دانشگاه نیویورک، در کتابش به نام مقاومتناپذیراز دو دلیل اصلی برای وابستگی ما به فناوری یاد میکند. تقویت مثبت متناوب و میل به کسب تأیید اجتماعی.
مایکل زایلر آزمایش شناختهشدهای را برای سنجش میزان گرایش به سویانواع پاداشها انجام داده است. یافتههای آن را میتوان اینگونه بیان کرد که پاداشهای غیرمنتظره، بسیار جذابتر از پاداشهای برنامهریزیشده هستند. در نگاه آلتر این دقیقاً همان رفتاریست که ما با فشردن دکمهیلایکْ در طرف مقابل (شخص بهاشتراکگذارنده) القا میکنیم. با هربار پستگذاشتن در شبکههای اجتماعی، ما این قمار را به جان میخریم که آیا لایک (یا بازتوییت) خواهد شد یا بدون بازخورد رها میشود. این پدیده، یکی از پاداشهای غیرمنتظرهایست که چککردن تلفن همراه را برای ما خوشایند کرده است.
جایگزین کردن جریان غنی ارتباط فردی با یک بیت اطلاعات (لایک) همانند استفاده از ماشین کمباین برای دروکردن باغچهمان است.
گرایش به سوی پاداشهای غیرمنتظره و کسب تأیید اجتماعی به خودیِ خود، مشکلآفرین نیست اما آنگاه گرفتاری به بار میآورد که ما را از پرداختن به کارهایی که به راستی خوشایند ماست بازدارد. پژوهشهایکلانی در این زمینه انجام شده، یکی از شناختهشدهترین آنها را برایان پرایمارک از دانشگاه پیتسبورگ به همراه تیمش انجام داده است. آنها بایک نمونه آماری از میان جوانان بین نوزده تا بیستودو سال در سطح ملی، حس انزوا و تنهایی را اندازهگیری کردند. همچنین دربارهی حضور دریازده شبکهی اجتماعی نیز پرسوجو کردند. پژوهشگران دریافتند کهکسانی که در چارک بالای استفاده از شبکههای اجتماعی قرار دارند، سه برابر بیشتر از کسانی که در پایینترین چارک قرار دارند احساس تنهایی میکنند. به عبارت دیگر، یافتهها نشان داد که هرچه افراد، زمان بیشتری در شبکههای اجتماعی بگذرانند احتمال اینکه احساس تنهایی داشته باشند بیشتر است؛ این یافته از عوامل گوناگون مانند سن، جنس،درآمد، وضعیت رابطهی احساسی و پایهی تحصیلی مستقل بود.
پژوهش دیگری را که یافتههایش با یافتههای پژوهش پیشین، همخوانی ندارد را «فِنِه دِترز» از دانشگاه برلین و «ماتیاس مهل» از دانشگاه آریزونا انجام دادهاند. آنها در یک بازهی یکهفتهای از افرادی خواستند که نسبت به روال همیشگیشان، بیشتر در شبکههای اجتماعی پست به اشتراک بگذارند. در حالی که به بقیه، راهبرد خاصی ارائه نشد. در پایان گزارش شد که گروه اول در طول هفته احساس تنهایی کمتری را تجربه کرده بودند که گویا ریشه در احساس تعامل بیشتر با دوستانشان داشته است.
دو بررسی بالا و دیگر پژوهشهایی که انپیآر و فیسبوک در این زمینه انجام دادهاند، در ظاهر با یکدیگر ناسازگار هستند؛ آنها نشان میدهندکه رسانههای اجتماعی هم باعث میشوند ما حس ارتباط را تجربه کنیم، هم انزوا؛ هم شاد باشیم و هم غمگین. بنابراین باید عامل تأثیرگذار دیگری هم وجود داشته باشد؛ عاملی که با استفادهی بیشتر از شبکههای اجتماعی افزایش پیدا کرده است و اثرات منفی بیشتری بر روی ما میگذارد و نتایج مثبت کوتاهمدت را بیاثر میکند. هالی شاکیا ،یکی دیگر از پژوهشگران این زمینه، میگوید که عامل احتمالی این پدیده، افزایش حضور در شبکههای اجتماعی و به تبع آن جایگزینشدن ارتباطات آفلاین با آنلاین است. پس شبکههای اجتماعی بهطور مستقیم شادی ما را کاهشنمیدهند؛ بلکه مشکل زمانی نمایان میشود که ارتباطات آفلاینمان کاهش مییابد تا ارتباط آنلاینی جایگزین آن شود.
خستگی طاقتفرسا اصطلاحی است که وضعیت کنونی ما با فناوری را بهخوبی بیان میکند.
این تصور که معاشرت و ارتباط در دنیای واقعی ارزشمندتر از ارتباطآنلاین است، دور از ذهن نیست. مغز ما در دورهای تکامل یافته که فقط همان ارتباطات آفلاین و رودررو وجود داشته است. این نوع تعاملاتهمواره با کوهی از پردازش داده، از جنس نشانههای آنالوگ مانند زبان بدن، حالات صورت و لحن صحبت همراه بوده است؛ و ارتباط با پهنای باند کم که توسط بسیاری از ابزارهای ارتباطی دیجیتال انجام میشود درواقع بسیاری از گنجایش پردازش مغز ما را بلااستفاده میکند.
در رابطه با فلسفهی وجودی لایک و امکانات فراوانی که برای الگوریتمهای یادگیری شرکتها و صاحبان آنها برای پردازش دادهها فراهم آورده،حرفها بسیار است ولی قصد نداریم در این نوشته دربارهی موهبت «لایک» برای شبکههای اجتماعی صحبت کنیم؛ در عوض به جملهای از کال نیوپورت استاد علوم کامپیوتر دانشگاه جرجتاون بسنده میشود.«لایککردن، راهیست برای فرستان کمترین میزان دادههای غیربدیهی در یک ارتباط، که تنها یک بیت، یعنی حداقل داده ممکن، را دربارهی وضعیت فرستنده (فردی که روی آیکون لایک در یک پست کلیک میکند) به گیرنده(فردی که پست را منتشر کرده) میدهد». جایگزینکردن جریانی غنی، با تنها یک بیت برای مغز ما -که برای پردازش سِیلی از دادهها تکامل یافتهاست- نهایت کجدهنی به آن است. مانند آن است که از ماشین کمباین برای دروکردن باغچهمان استفاده کنیم.
یکی دیگر از ارزشمندترین ویژگیهایی که با پدیدارشدن ابزارهای دیجیتال در زندگی از دست دادهایم خلوتمان است. خلوت در اینجا، زمانیهایی است که ذهن ما از دادههای گسیلشده از ذهن دیگران رها و آزاد میشود. برکسی پوشیده نیست ذهن ما به این خلوت برای دستهبندی و پردازش دادهها، به طور ویژه در زمان یادگیری، نیاز دارد و با ظهور هدفونها بخش هنگفتی از خلوت و تنهایی ما توسط فناوری از میان رفت؛با این حال، هنوز هم زمانهایی پیدا میشد که شرایط محیطی مجبورمان میکرد هدفونها را از گوشمان خارج کنیم و کمی با خود خلوت کنیم. در این موقعیت، تلفنهای هوشمند نیاز به تکنیکی جدید داشتند تا که این زمانهای خلوتِ باقیمانده را از ما بگیرند و با پیدایش «نگاههای کوتاهِ سریع» به این امر فایق آمدند. دیگر حتی خردهزمانهایی که میتوانستیم در تنهایی به تحلیل شرایط زندگی و کاستن از ابهام آن اختصاص دهیم،از بین رفت و فناوری همهی زمانهای خلوتمان را از ما ربود.
آدام آلتر از دو دلیل اصلی برای وابستگی ما به فناوری نام یاد میکند: تقویت مثبت متناوب و میل به کسب تأیید اجتماعی
«خستگی طاقتفرسا» اصطلاحی است که وضعیت کنونی بسیاری از ما با فناوری را به خوبی بیان میکند؛ نه به این معنا که یکیکِ کارهای ما در این فضا طاقتفرساست بلکه انباشت آنهاست که این خستگی را پدید آورده است. شمار کمی از کاربران شبکههای اجتماعی را میشناسم که واقعاً خواهان گذراندن زمان زیادی در حالت آنلاین باشند اما این ابزارها، روشهای ویژهی خودشان را برای وابستهکردن به اینترنت دارند. اگر از بسیاری از ما بپرسند که چرا از برنامههای دیجیتال استفاده میکنیم دلایلی کاملاً قانعکننده برای آن داریم؛ ولی گرفتاری، زمانی پدیدار میشود که این فناوریها، زمانهایی خیلی بیشتر از آنچه که در آغاز راه از آنها انتظار داشتیم، را از ما میگیرند.
در پایان به آغازم بازمیگردم؛ فناوری، مخدر روزگار ماست. مخدری که تنها به اندازهی یک کلیک تا آن راه داریم؛ در روزگاری که مهندسان بیشمار در پی فروختن هرچه بیشتر توجه ما به سرمایهداران هستند دیگر نوشتههایی همچون «چگونه اعتیادم به گوشی هوشمند را ترک کردم؛ شما هم میتوانید» شوخیهایی برای خنداندن همان سازندگان بیآزار این فناوریها هستند. برای فایقآمدن بر ساقیهای دنیای دیجیتال، ابزاری بیش از چند راهکارِ فرمایشی با عنوان مشابه شما هم میتوانید،نیازمندیم؛ شاید به نوعی فلسفه.
مینیمالیسم دیجیتال، نوشتهی کال نویپورت یکی از کتابهاییست که با موضوع فناوری عرضه شده است. با آنکه موضوع و حرفهای کتاب جدید نیست با این حال انباشتی گرانمایه از پژوهشها و تجربههای افراد گوناگون در زمینهی راهکارهای اصلاح زندگی دیجیتال است و برای کسانی که قصد بازنگری در این زمینه از زندگیشان را دارند، میتواند نقطه آغازی مناسب باشد.
«آدمها به فیسبوک ملحق شدند تا با دوستهایشان در سراسر جهان در ارتباط باشند، اما نتیجه این شد که دیگر نمیتوانستند بدون چشمبرداشتن از صفحهی گوشیشان، با دوستی که آن طرف میز-درست روبهروشان-نشسته بود، مکالمهای چنددقیقهای برقرار کنند.»
پاورقیها:
1) نتایج آمارگیری از فرهنگ رفتاری خانوار، سال 1396، مرکز آمار ایران.
2) اعتیاد رفتاری شرایطی است که فرد رفتاری را تکرار میکند و پاداشی که از آن میگیرد انگیزهی قویای برای تکرار مداوم آن رفتار، بدون توجه به عواقب مضرش، ایجاد خواهد کرد.
3) Irresistible
4) مینیمالیسم دیجیتال
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام دوهفتهنامهی دانشجویی «داد» کلیک کنید.