ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
خواندن ۱۱ دقیقه·۴ سال پیش

تا ظلم هست، مبارزه هست!

مروی بر جنبش‌های چپ در ایالات متحده‌ی آمریکا

شهریار جاویدی دانشجوی دوره‌ی کارشناسی ارشد رشته‌ی علوم کامپیوتر دانشگاه فدرال پلی‌تکنیک زوریخ

خشت اول چون نهد معمار کج

«سرکوب‌گران تنها زمانی می‌توانند ظلم کنند که یک ارتش پایدار داشته باشند، رسانه‌ها را به بردگی کشیده باشند و مردم را خلع‌سلاح کرده باشند.» این نقل قولی از جیمز مدیسون، چهارمین رئیس جمهور ایالات متحده‌ی آمریکا است. وی که یکی از نویسندگان قانون اساسی ایالات متحده بود،‌ بر این باور بود که قدرت باید در دست ثروتمندان باشد چرا که آن‌ها، بامسئولیت‌ترین گروهِ انسان‌ها هستند. بر همین اساس قانون اساسی بیش‌ترین قدرت را در دستان سنا، که البته آن روزها منتخب مردم نبودند، قرار داد. در بحث‌هایی که در نوشتن قانون اساسی رخ می‌داد، مدیسون گفته بود که «دغدغه‌ی اصلی باید مصون نگاه داشتن اقلیت مرف‍هان در برابر اکثریت مردم باشد.» استدلال او بر این پایه بود که اگر هر کسی حق رأی داشته باشد، نیازمندان ائتلاف خواهند کرد تا املاک ثروتمندان را بگیرند. البته این بحث تازه‌ای نبود. دوهزارسال قبل‌تر، ارسطو به این مشکل اشاره کرده بود، البته با راه حلی متفاوت: تشکیل یک دولت رفاه به منظور کاهش نابرابری‌ها. اما قانون‌گذاران ایالات متحده راه دیگری را انتخاب کردند و آن کاهش دموکراسی بود؛ بنابراین‌ قانون اساسی بر این پایه نوشته شد که دموکراسی را کنترل کند. تاریخ سیصدسال گذشته‌ی آمریکا صحنه‌ی برخورد دو نیرو بوده است: فشار از پائین برای افزایش آزادی‌ها و کاهش نابرابری‌ها و بسیج ثروتمندان برای کنترل آن.

قرن ‌نوزدهم

به موازات این تفکرات آریستوکراتیک، توماس پین، یکی از پدران بنیان‌گذار ایالات متحده، در کتاب «حقوق انسان» شرح می‌دهد که با گرفتن مالیات بیشتر از ثروتمندان می‌توان با شکاف اجتماعی مقابله کرد. البته در جامعه‌ی قرن هجده ایالات متحده که خبرگان و تحصیل‌کردگان عمدتاً از اقشار ثروتمند بودند، تفکرات پین مجال همه‌گیری پیدا نکرد و مبارزات برابری‌خواهانه در قالب سندیکاها و اتحادیه‌ها و به شکل بسیار محدودی ادامه یافت. با ظهور مارکس و انگلس در اواسط سده‌ی نوزدهم، جنبش‌های کارگری در سراسر دنیا از نو شروع به سازمان‌دهی کردند. خواسته‌های آن‌ها محدود به کاهش ساعات کار به هشت‌ساعت و افزایش حقوق بود. در چهارم می ۱۸۸۶، در شیکاگو اولین برخورد جدی بین معترضان و پلیس شکل گرفت و به تبع آن‌ فشار و سرکوب افزایش یافت و تعداد زیادی از فعالان کارگری بازداشت و هفت‌نفر اعدام شدند. علی‌رغم هزینه‌ی بالایی که این مبارزه‌ی صنفی با خود به همراه داشت، خواسته‌های کارگران محقق شد و سرمایه‌داران عقب نشستند.

تاریخ سیصدسال گذشته‌ی آمریکا صحنه‌ی برخورد دو نیرو بوده است: فشار از پائین برای افزایش آزادی‌ها و کاهش نابرابری‌ها و بسیج ثروتمندان برای کنترل آن.

وحشت سرخ اول

با گسترش تفکرات چپ‌گرایانه در جامعه‌ی آمریکا و سازمان‌دهی مناسب، حزب سوسیالیست آمریکا روزبه‌روز قدرتمندتر می‌شد و سرمایه‌داران هراس عمیقی از آن پیدا کرده بودند. آرای این حزب از ۰.۶۳٪ در سال ۱۹۰۰ به ۵.۹۹٪ در سال ۱۹۱۲ رسید؛ اما نعمتی آسمانی برای سرمایه‌داران در شرف نزول بود: جنگ جهانی اول! به راستی که جنگ برای این غارتگران نعمت بود. با ترویج عقائد ملی‌گرایانه و لزوم اتحاد در برابر دشمن، اولین موج «وحشت سرخ» به راه افتاد: سه‌هزار فعال چپ بازداشت،‌ ۱۶۵نفر اعدام و ۵۰۰نفر تبعید شدند. حزب سوسیالیست آمریکا اما دست‌وپاشکسته به حیات خود ادامه داد. رکود بزرگ اما، در ابتدای دهه‌ی سی میلادی، ناکارآمدی سیستم کاپیتالیستی ایالات متحده را نشان داد. فرانکلین دی روزولت از حرب دموکرات، که گرایش به سوسیال دموکراسی داشت، به عنوان سی‌و‌هفتمین رئیس‌جمهور انتخاب شد و با لغوکردن سرکوب‌های پلیسی و ایجاد یک دولت رفاه توانست امید را به جامعه‌ی آمریکا بازگرداند و رکود را بشکند. با آغاز اصلاحات روزولت،‌ جریان‌های چپ بار دیگر مجال تنفس پیدا کردند. حزب سوسیالیست آمریکا عضوگیری‌اش را دوباره از سر گرفت و ۲۵۰۰نیروی داوطلب را برای دفاع از جمهوری نوپای اسپانیا گسیل داشت: لشکر هفدهمبریگاد انترناسیونال که به لشکر آبراهام لینکولن شهرت یافت.

وحشت سرخ دوم

طوفان دیگری اما در راه بود: «وحشت سرخ دوم». سناتور جمهوری‌خواه مک کارتی، یک بازه‌ی پاکسازی عقیدتی هفت‌ساله را ترتیب داد. در طی این دوران ده‌ها‌ هزار نفر بازداشت و صدها نفر نیز تبعید شدند. در این دوران چپ‌گرایی به معنی وطن‌فروشی و جاسوسی برای شوروی تلقی می‌شد. هیچ کس از این سرکوب در امان نماند: از معلمان مدارس گرفته تا هنرمندان، همگی در معرض بازداشت و زندان‌های طولانی مدت بودند. اثرات این تصفیه شدید بود، به طوری که اعضای حزب کمونیست به یک‌ششم تقلیل یافت و عضویت در سندیکاها از ۳۵٪ به تنها ۱۲٪ رسید. گویی رویای چپ به یک خواب ابدی فرو رفته بود.

جنبش‌های دهه‌ی شصت

اتفاقاتی در دهه‌ی شصت، همه‌ی محاسبات محافظه‌کاران را به هم زد و آن گسترش جنبش‌های استقلال‌طلبانه در میان خلق‌های آمریکای لاتین،‌ آفریقا و آسیا‌ بود. ماشین کشتارگر جنگ افروزی ایالات متحده در ویتنام زمین‌گیر شده بود. جنبش‌ حقوق شهروندی به رهبری دکتر لوتر کینگ و مالکوم ایکس، جنبش‌های دانشجویی ۱۹۶۸،‌ مخالفت‌های داخلی با جنگ‌طلبی‌های آمریکا و غیره و ذلک شرایط را برای سیاستمداران آمریکایی سخت و سخت‌تر کرد؛ علی‌رغم عقب‌نشینی دولت‌، نظام سرمایه‌داری درس‌هایش را گرفت:
۱- دانشگاه مانند بمب خوشه‌ای است، و به همین خاطر باید شرایط را برای ورود دانشجویان از اقشار متوسط و پایین دشوار کرد. در یک روند معنی‎دار، از اوائل دهه‌ی هفتادمیلادی دانشگاه‌ها «پولی» شدند.
۲- برای از درون تهی‌کردن این جنبش‌ها، باید دانشجویان را به ابتذال کشید. نام این ابتذال جدید «نئولیبرالیسم» بود.

رویای سی‌ساله

دهه‌ی هفتاد میلادی، ایالات متحده تبدیل به «سرزمین رویاها» شده بود. هرکسی می‌توانست با سخت‌کوشی، برای خودش خانه‌ای دست‌وپا کند، ماشین بخرد، فرزندانش را به مدرسه بفرستد و با کمترین هزینه از امکانات درمانی استفاده کند. همه در تکاپو برای ساختن رویاهایشان در این سرزمین بودند و توجه چندانی به سیاست نداشتند. دراین دوره اما، بلای خانمان‌سوز نئولیبرالیسم در حال تهی‌کردن بنیان‌های اجتماعی از درون بود. اقتصاد آمریکا که بر پایه‌ی تولید بنا شده بود، در حال گذار به یک اقتصاد بر پایه‌ی شرکت‌های خدماتی و مالی بود. سهم تولیدات از چهل‌و‌هشت درصد به حدود یازده درصد رسید. شرکت‌های بیمه و خدماتی و بانک‌ها در حال رشد بودند. طبقه‌ی کارگر در آمریکا خودش را در رقابت با طبقه‌ی کارگر در سایر کشورها می‌دید. هالیوود که به‌دست سرمایه‌داران قبضه شده بود، تصویر مطلوب آن‌ها از یک زندگی آمریکایی را تبلیغ می‌کرد: مک‌دونالد، کوکاکولا و دولت قهرمانی که به داد مردمان ستم‌کشیده‌ی زمین می‌رسید، نه به خاطر نفت و نه به خاطر رقابت با شوروی، بلکه برای به ارمغان‌آوردن آزادی، در امور بقیه کشورها دخالت می‌کرد. مدیران شرکت‌ها که فارغ‌التحصیلان رشته‌های مهندسی بودند، با مدیرانی که تجارت خوانده بودند و کلک‌های لازم را برای قالب‌کردن اجناس و محصولات خود بلد بودند، جایگزین شدند. بانک‌ها شروع به سرمایه‌گذاری در پروژه‌های عظیم رفاهی کردند؛ اما هیچ گربه‌ای برای رضای خدا موش شکار نمی‌کند! این پروژه‌های که علی‌الظاهر عام‌المنفعه بودند، تبدیل به اهرم‌های فشار بانک‌ها بر دولت و دولت‌های فدرال شدند. ماهیت نظام سرمایه‌داری همین است: پول قدرت می‌آورد و قدرت پول را زیاد می‌کند. در حالی که شهروندان ایالات متحده به ساختن رویاهایشان مشغول بودند، ثروتمندان در احزاب دموکرات و جمهوری‌خواه نفوذ کردند و قانون را در راستای منافع خودشان تصویب می‌کردند. کسی هم اگر صدایش در می‌آمد، ابلهی بود که نه از سرمایه‌داری‌شدن چین، نه از فروپاشی دیوار برلین و نه از فروپاشی اتحاد امپریالیستی شوروی درس نگرفته بود.

دراین دوره اما، بلای خانمان‌سوز نئولیبرالیسم در حال تهی‌کردن بنیان‌های اجتماعی از درون بود. اقتصاد آمریکا که بر پایه‌ی تولید بنا شده بود، در حال گذار به یک اقتصاد بر پایه‌ی شرکت‌های خدماتی و مالی بود.

بحران اقتصادی ۲۰۰۸

میلیون‌ها نفر در یک شب بیکار شدند. بانک‌ها سندهای رهنی را به اجرا گذاشتند و میلیون‌ها خانوار بی‌خانمان شدند. این بحران کشور را به یک نقطه‌ی شکست نزدیک کرد. مردم خشمگین به خیابان‌ها آمدند و فریاد می‌زدند «ما نودونُهدرصدیم!» برای خیلی‌ها این‌گونه به نظر می‌رسید که بازار آزاد کار نمی‌کند. متأثر از بهار عربی، خلق خشمگین دست به سازمان‌دهی اعتراضاتی در خیابان زوکوتی زدند. شعار آن‌ها واضح بود: «وال‌ استریت را نابود می‌کنیم، قبل از آن‌که دنیا را نابود کند!» تظاهراتی پراکنده و بدون سازمان‌دهی راه به جایی نبرد و حتی اسناد محرمانه‌ای که سازمان آزادی اطلاعات افشا کرد، نشان می‌داد که اف‎بی‎آی این جنبش را در رده‌ی تروریسم داخلی قرار داده بود. فریاد خلق خاموش‌شدنی نیست: سال ۲۰۱۶ بود که برنارد ساندرز کاندیدای ریاست جمهوری شد. جنبش سوسیالیستی آمریکا از نو متولد شد. ساندرز در همان سال‌های بی‌خیالی عمومی بارها هشدار داده بود که ساختاری که اقتصادش در دستان عده‌ای معدود باشد، نمی‌تواند دموکراتیک باشد. اما بین هم‎حزبی‌هایش و حتی مردم کوچه‎وبازار حرف‌هایش خریدار نداشت؛ اما دوسال زمان نیاز بود که محبوبیت تفکرات چپ درون حزب دموکرات به حدود شصت درصد برسد. حزب سوسیالیست‌های دموکراتیک آمریکا شروع به سازمان‌دهی مجدد کرد. آلکساندریا اوکازیو کورترز در کمال ناباوری به عنوان چهاردهمین نماینده‌ی مجتمع نیویورک انتخاب شد.

ترامپ

به‎قدرت‎رسیدن ترامپ سرفصلی بود برای قدرت‌گرفتن جریان‌های راست افراطی. پایگاه اجتماعی سرمایه‌داری چون ترامپ همان کم‌سوادهایی بودند که با پولی‌شدن دانشگاه‌ها از تحصیل باز مانده بودند. با این وجود بسیاری از میانه‌روها مجاب به گردش به چپ شدند. در انتخابات مقدماتی حزب دموکرات، برنی ساندرز شروعی طوفانی داشت. بهاری که دیری نپایید و با لابی‌گری هم حزبی‌هایش، مجبور به کناره‌گیری شد؛ اما بذر عدالت‌طلبی که صدها سال پیش به‌دست آمریکایی‌ها کاشته شده بود و از خون و عرق جبین کارگران آبیاری شده بود، ریشه‌هایی عمیق در بین تحصیل‌کردگان و کارگران شهری ایالات متحده دوانیده بود. مالیات بیشتر بر سرمایه‌داران، پایان‌دادن به جنگ‌طلبی‌های ایالات متحده، دولت رفاه، بیمه‌ی عمومی، حذف وام‌های دانشجویی، برابری‌های اجتماعی برای زنان، سیاه پوستان و دگرباشان جنسی محور خواسته‌های این نهضت است.

مردم خشمگین به خیابان‌ها آمدند و فریاد می‌زدند «ما نودونُه درصدیم!» برای خیلی‌ها این‌گونه به نظر می‌رسید که بازار آزاد کار نمی‌کند.

آنتی‌فا

جنبش آنتی فاشیستی (آنتی‌فا) ائتلافی از تمام نیروهای ضدسرمایه‌داری و ضدتبعیض است. ائلاف آنتی‌فا در آمریکا همان سوسیالیست‌ها و آنارشیست‌های اروپایی هستند که در دهه‌های بیست و سی میلادی در برابر نفوذ و گسترش فاشیسم دست به مقاومت زدند. در دهه‌ی اول قرن بیست‌ویکم، این گروه تقریباً خاموش بود. اما با ظهور ترامپ و خشونت سیستماتیک راست افراطی، بسیاری از فعالان و مبارزان به این جمع‌بندی رسیدند که دیگر رویکردهای مسالمت‌آمیز راه به جایی نمی‌برد و باید در مقابل نئونازی‌ها و پلیس به خشونت متقابل روی آورد. آنتی‌فا در طی چهارسال گذشته در آمریکا به عمل روی آورده است و محوریت اصلی فعالیت‌های آن‌ها برهم‌زدن راهپیمایی‌های راست‌ها، شناسایی نئونازی‌ها و علنی‌کردن نام آن‌هاست. آن چه به سرمایه‌داران مجال می‌داد، فقدان پراتیک و عمل‌گرایی بین نیروهای مترقی بود. حال با پا به میدان گذاشتن آنتی‌فا، خواب از چشم‌های آن‌ها گریخته است. بیهوده نیست که تهدید می‌کنند «آنتی‌فا را تروریستی اعلام خواهیم کرد.»

جمع بندی

متأسفانه قانون اساسی ایالات متحده به گونه‌ای نوشته شد که تنها ثروتمندان در کانون توجه باشند. همان گونه که مارکس پیش‌بینی کرده بود، تضادهای نظام کاپیتالیستی از یک مقطع زمانی به بعد دیگر قابل سرپوشانی نیست. قانون‌گذاران ایالات متحده یا بایستی به یک نظام سوسیال دموکراتیک،‌ مانند الگوی نوردیک، تن دهند و بقای خود را به مدت بیشتری تضمین کنند و یا شاهد فروپاشی امپراطوری در حال احتضار دلار باشند.

برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام دوهفته‌نامه‌ی دانشجویی «داد» کلیک کنید.


جنبش چپتاریخ آمریکاآنتی‌فابحران 2008
نخستین گام، آگاهیست.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید