نیما امینی/ دانشجوی مقطع کارشناسی رشتهی مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف
در سه دههی اخیر به شدت شاهد آزادسازی جریانهای مالی و تجاری در دنیا بودهایم. به عنوان نمونه حجم مبادلات در بازار جهانی ارز از پانزده میلیارد دلار روزانه در سال 1973، به رقم متوسط نهصد میلیارد دلار روزانه در سال 1992 و هزار میلیارد دلار روزانه در سال 2001 رسید. همچنین در زمینهی آزادسازی تجاری، صادرات جهانی از رقم شصتویک میلیارد دلار در سال 1950 به رقم 315 میلیارد دلار در سال 1970 و رقم 3447 میلیارد دلار در سال 1990 رسید. همچنین سهم صادرات جهانی در تولید ناخالص ملی از تقریبا شش درصد در سال 1950 به دوازده درصد در سال 1973 و شانزده درصد در سال 1992 رسید. در دههی 1990 شاهد افزایش نسبی سرمایهگذاری مستقیم خارجی در کشورهای در حال توسعه بودیم، به طوری که از هفده درصد رقم کل سرمایهگذاری خارجی در سالهای 1981 تا 1990، به متوسط بیستودو درصد در سالهای 1991 تا 1995 رسید. اینها همه نمودهایی از انجام فرآیند جهانیسازی به واسطهی تجارت آزاد بود. بنابراین هدف از این نوع جهانیشدن عبارت است از استقرار نوعی اقتصاد آزاد جهانی و بدون مرز.
اما توجیه علمی و نظری تجارت آزاد چیست؟ فرض کنید یک کارگر در هر ساعت چهار کیلو سیب یا دو کیلو پرتقال جمع میکند. در این صورت اگر این کارگر مشغول جمعآوری سیب باشد، هزینهی فرصت جمعآوری هر یک کیلو پرتقال برابر دو کیلو سیب است. هر تولیدکنندهای که هنگام تولید یک کالا هزینهی فرصت کمتری داشته باشد، در تولید آن کالا مزیت نسبی دارد. فرض کنید کشور الف در هر سال سیودو واحد سیب و هشت واحد پرتقال تولید میکند. کشور ب هم در هر سال چهلوهشت واحد سیب و بیستوچهار واحد پرتقال تولید میکند. فرض کنید دو کشور مبادله ندارند و به طور مستقل عمل میکنند. کشور الف شانزده واحد سیب و هشت واحد پرتقال مصرف میکند و کشور ب بیستوچهار واحد سیب و دوازده واحد پرتقال مصرف میکند. اکنون فرض کنید دو کشور با هم مبادله کنند. کشور الف سیودو واحد سیب تولید کند و کشور ب دوازده واحد سیب و هجده واحد پرتقال تولید کند. فرض کنید در مبادله بین این دو کشور، کشور الف پانزده واحد سیب به کشور ب میدهد و کشور ب پنج واحد پرتقال به کشور الف بدهد. اکنون کشور الف هفده واحد سیب و پنج واحد پرتقال دارد. کشور ب هم بیستوهفت واحد سیب و سیزده واحد پرتقال دارد. اکنون هر کشور در حالت مبادله، سیب و پرتقال بیشتری نسبت به حالت بدون مبادله دارد. بنابراین مشاهده میشود که این معامله باعث شد وضعیت دو کشور بهبود یابد. این نظریهی پایهای مدافعان تجارت آزاد است، پس مدافعان تجارت آزاد معتقدند که کشورها باید در تولید کالایی که مزیت نسبی دارند تخصص یابند و مبادله باعث بهبود وضعیت کشورها میشود. مدافعان تجارت آزاد معتقدند که کشورها نباید هراسی از گسترش تجارت با کشورهای دیگر داشته باشند. در حقیقت ایمان به مزیتهای خود به خودی و متقابل تجارت آزاد شالودهی اصلی تفکر مدافعان تجارت آزاد است.
کشوری که در تولید یک محصول تخصص مییابد و کاراییاش را افزایش میدهد، موجب کاهش قیمت محصولش میگردد. این خطر در مورد محصولات معدنی و کشاورزی بسیار بحرانیتر است.
اگر نگوییم که این نظریه اشتباه است، قطعا فرضهای غیر واقعی زیادی دارد. در این الگو فرض میشود که کشورها تمام منابعشان را به قصد تولید استفاده میکنند، همچنین بعد از استقرار بازار هر کس به کاری مشغول میشود. اما در واقعیت چون تولید رقابتی نیست، بیکاری حاد گریبانگیر اقتصاد میشود که اگر این بیکاری گسترش یابد، باعث بروز بحرانهای اقتصادی و اجتماعی میشود. این نظریه فرض میکند که سرمایه متحرک نیست و از کشوری به کشور دیگر انتقال نمییابد، اما در دنیای واقعی سرمایه متحرک است و اگر کشوری در روند جهانیشدن سرمایهی خود را از دست بدهد، رشد اقتصادی آن کم میشود و با رکود روبهرو میشود. اگر روند جهانیسازی کشورها را به سمت تخصصیابی در صنایعی مانند کشاورزی، معدنی و صنایع کمفناورانه سوق دهد، باعث میشود دورنمای توسعه ی کشور صدمه ببیند و کشور به رکود دچار شود. همچنین کشوری که در تولید یک محصول تخصص مییابد و کاراییاش را افزایش میدهد، موجب کاهش قیمت محصولش میگردد. این خطر در مورد محصولات معدنی و کشاورزی بسیار بحرانیتر است. همچنین این نظریه دربارهی نحوهی توزیع سود تجارت آزاد در کشورهم چیزی بیان نمیکند. فرض کنید کشوری با مزدهای نسبتا بالا مانند آلمان با کشوری با مزدهای نسبتا پایین مانند ایران مبادله کند. در این صورت حتما مزدها در آلمان پایین میآید. یعنی حتی اگر قبول کنیم که ممکن است وضعیت اقتصادی آلمان بهتر شود، وضعیت اقتصادی گروه کثیری در داخل آلمان بدتر میشود. استدلالهای بالا لزوما به معنای آن نیست که تجارت آزاد زیانآور است. نکته اینجاست که این بازی به هر حال برنده و بازنده دارد. به عنوان مثال ممکن است در کشوری بر اثر ناکامی در رقابت بینالمللی، وضعیت شاخصهای رشد اقتصادی، نابرابری اجتماعی و بیکاری بدتر شود.
اما فرآیند آزادسازی در عمل چه تاثیری بر کشورها گذاشته است؟ در ادامه به وضعیت آرژانتین رجوع میکنیم. آرژانتین با بدهی سنگین، از دوران استبداد نظامی بیرون آمد و در سال 1992 «کارلوس منم» به قدرت رسید. منم دروازههای کشور را به روی تجارت آزاد و جریان سرمایههای خارجی گشود، شرکتهای دولتی را خصوصی کرد و برای چراغ سبز نشاندادن به سرمایهگذاران، نرخ ارز را تثبیت کرد. جریان سرمایه به آرژانتین سرازیر شد و رونق اقتصادی اتفاق افتاد تا این که اقتصاد آرژانتین دچار بحران شد. در ظرف چند هفته نظام بانکی آرژانتین هجده درصد از سپردههایش را از دست داد. اقتصادی که با نرخ هشت درصد از 1990 تا 1994 رشد کرده بود، دچار کسادی شدیدی شد. تولید ناخالص ظرف یکونیم سال تا 1996، هشت درصد کاهش یافت و میزان بهرهای که دولت میپرداخت پنجاه درصد افزایش یافت. بیکاری به هجده درصد صعود کرد. بدهی آرژانتین حین سالهای 1995 تا 2001 دو برابر شد. در سال 2001 نظام بانکی آرژانتین بیش از چهارده میلیارد دلار از سپردههایش را از دست داد. در سال 2002 سقوط ارزش پول ملی آرژانتین باعث شد، ارزش سپردههایش به یکسوم ارزش قبلی کاهش یابد.
بررسی مثالهای دیگری از فرآیند جهانیسازی در مکزیک، سوئد و کرهیجنوبی به ما نشان میدهد که مسیر جهانیسازی تا چه اندازه میتواند خطرناک باشد. پس لازم است با احتیاط و برنامهریزی همهجانبه و استراتژیک، همراه با آگاهی از مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، جهانیسازی را بررسی کرد.
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام دوهفتهنامهی دانشجویی «داد» کلیک کنید.