ویرگول
ورودثبت نام
ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»نخستین گام، آگاهیست.
ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
خواندن ۱۲ دقیقه·۳ سال پیش

تیره‌بختی و نابرابری

بررسی پیامدهای نابرابری در جامعه

سجاد بهرامی پاکرو، کارشناسی، مهندسی دریا، دانشگاه صنعتی شریف



یکی از عوامل تیره‌بختی انسان نابرابری است. نابرابری می‌تواند باعث فقر، تبهکاری، درگیری در مشاغل پست، استثمار، فقدان ارزش نفس و فشار روانی شود. نابرابری در قدرت و مهار نشدن آن باعث بوجود آمدن نهادهایی می‌شود که به منافع بی‌قدرتان هیچ توجهی نمی‌کنند. این نهادها اراده‌ی خود را به خاطر منافعشان، به قشر فرو دست تحمیل می‌کنند. همچنین این نهادهایی که در اثر نابرابری بوجود آمده‌اند، نابرابری را در جامعه تثبیت می‌کنند. براثر نابرابری نهادهایی که پدید می‌آیند معمولا بیشتر در خدمت قدرتمندانی هستند که آن‌ها را بوجود آورده‌اند، همچنان بر آن‌ها کنترل دارند و آن‌ها را اداره می‌کنند. کمتر نهادی در جامعه به این منظور به‌وجود آمده است که مسائل تیره‌بختی بشری را حل کند، مگر زمانی که تیره‌بختی بر زندگی کسانی که قدرتمندند تاثیر بگذارد. نمونه‌ی این مسئله را ما در آبان ماه سال 1398 می‌توانیم ببینیم؛ قدرتمندانی که بدون توجه به منافع حیاتی کوتاه مدت افراد فرو دست، تصمیم گرفتند بنزین را گران کنند چون جیبشان خالی بود و رگبار خون بستند چون حیاتشان در خطر بود. در این مقاله سعی شده پیامدهای نابرابری در جامعه بررسی شود و برای این منظور به سراغ کتاب «ده پرسش از دیدگاه جامعه‌شناسی» جوئل شارون ترجمه‌ی منوچهر صبوری رفته شده که به زبانی شیوا و سلیس در پرسش هشتم خود به دلایل تیره‌بختی انسان‌ها پرداخته که یکی از این دلایل «نابرابری» است. مقاله‌ی پیش رو اقتباسی از بخش یاد شده‌ی کتاب است.

کمتر نهادی در جامعه به این منظور به‌وجود آمده است که مسائل تیره‌بختی بشری را حل کند، مگر زمانی که تیره‌بختی بر زندگی کسانی که قدرتمندند تاثیر بگذارد.

در ابتدا تیره‌بختی را معنا کنیم. تیره‌بختی به چه معناست؟ جای شگفتی است که تعریف تیره‌بختی دشوار است. «بدبختی» و «رنج» به آن نزدیک هستند، اما بدبختی شدت کمتری دارد، و هر دو واژه بر حالتی موقتی‌تر دلالت می‌کنند. هر کسی گاهی احساس بدبختی می‌کند؛ هر کسی گاهی رنج می‌برد. شاید تیره‌بختی را بهتر بتوان به معنای حالتی از رنج و بدبختی پیوسته و طولانی درک کرد. یکی از عامل‌های تیره‌بختی جوامع انسانی نابرابری است. رقابت و مبارزه برای موفقیت همواره دو روی دارد، یک رو آن کسی که برنده می‌شود و در موقعیت بالا‌دستی قرار می‌گیرد و روی دیگر آن فردی که بازنده می‌شود و سرانجام وابسته، بی‌قدرت، یا استثمار می‌شوند. نابرابری همچنین ممکن است به کسانی که موفق شوند قربانیان بیشتری را استثمار و نابود کنند کمک کند تا موقعیتی مطمئن‌تر در جامعه بدست آورند. برای جامعه‌ای که بر اصل نابرابری بناگردیده است توجیهات بسیار وجود دارد. ما اغلب این را ( که در وعده‌ی پاداش‌های مادی بیان می‌شود) از رهبران سیاسی، رسانه‌های همگانی، استادان دانشگاه و خانواده می‌شنویم: «سخت کار کنید، شما هم می‌توانید بر بقیه پیشی بگیرید. شما هم می‌توانید موفقیت مادی داشته باشید. «رقابت بهترین استعدادهای انسان را ظاهر می‌سازد و بدون آن ما در مقام فرد یا جامعه موفق نخواهیم شد.» «وعده‌ی پاداش‌های کلان به کسانی که سخت کار می‌کنند و هوشمندانه رفتار می‌کنند برای بنای جامعه‌ی خوب اهمیت اساسی دارد.» «برای تشویق افراد به استفاده از فرصت‌ها و برای وارد کردن آن‌ها به پذیرفتن مشاغل دشوار و دارای مسئولیت، باید آن‌ها را به گرفتن پاداش‌های کلان امیدوار سازیم.» «مردم اخلاقاً حق دارند که هرچه می‌سازند را نگه‌دارند.» عملاً در هر جامعه‌ای که در آن نابرابری وجود دارد، فلسفه‌ای هم وجود دارد که می‌کوشد آن را توجیه کند.
بنابه تعریف، نابرابری به این معناست که در روابط اجتماعی، از گروه‌های دوتایی تا جوامع، برخی افراد در موقعیتی مساعدتر از دیگران هستند. در جایی که نابرابری وجود دارد برخی در پله‌های بالای نردبان اجتماعی خواهند بود و برخی در پایین. همه نمی‌توانند به بالا صعود کنند. یکی از دلایل اصلی وجود میلیونرها بیش از هر چیزی این است که بعضی افراد می‌توانند دیگران را وادار کنند با نرخی بسیار کمتر از آنچه آن‌ها (میلیونرها) دریافت می‌کنند برای آن‌ها کار کنند. برخی اندکی کمتر دریافت می‌کنند (طبقه‌ی متوسط بالا)؛ بیشتر افراد کاملا کمتر دریافت می‌کنند (طبقه‌ی کارگر)؛ و بسیاری تقریباً هیچ چیزی دریافت نمی‌کنند (فقرا).
هنگامی که نابرابری را با طبقه‌ی اجتماعی ارتباط می‌دهیم، به دو نکته باید توجه کنیم. نخست، در جامعه‌ی طبقاتی، براساس اینکه فرد چه منابع اقتصادی‌ای را انباشت می‌کند در موقعیتی ممتاز یا محروم قرار دارد. و دوم، فرد معمولاً امتیازات یا محرومیت‌ها را از طریق فرصت‌های آموزش، ارتباطات اجتماعی، یا وراثت مستقیم به فرزندان خود انتقال می‌دهد. در نتیجه با گذشت زمان نابرابری‌های زیادی در توزیع منابع در جامعه و میان جوامع جهان پدید می‌آید و دائمی می‌شوند. نابرابری اجتماعی به هفت طریق که در این مقاله به ‌آن اشاره خواهیم کرد با تیره‌بختی پیوند دارد: نابرابری اجتماعی موجب فقر می‌شود، به تبهکاری کمک می‌کند، بعضی‌ها را مجبوری می‌کند مشاغل بسیار بدی را انجام دهند، استثمارِ برخی را به وسیله‌‌ی برخی دیگر تسهیل می‌کند، باعث کاهش عزت نفس و از دست دادن امید می‌شود، به افزایش فشار روانی در سراسر جامعه کمک می‌کند و نهادهایی را به وجود می‌آورد که باعث ایجاد و حفظ تیره‌روزی می‌شوند.

پیامدهای نابرابری: فقر

فقر در ارتباط با انواع محرومیت‌هایی است که عمیقاً بر چگونگی گذران زندگی افراد تأثیر می‌گذارد: برای مثال، حمایت قانونی ناکافی، نداشتن کار مولد، بیکاری، نداشتن سلامتی جسمانی و روانی، فشار روانی، از هم گسیختگی خانواده، نداشتن فرصت‌های آموزشی و اعتیاد به مواد و الکل. نگریستن به فقرا از موقعیت‌های فرادستی و شکایت از اینکه «تقصیر خود آنهاست»، «ما باید از خودمان مراقبت کنیم» در دسترس‌ترین و آسان‌ترین جواب است. اینگونه نگرش‌ها به دائمی کردن نابرابری و توزیع نابرابر منابع کمک می‌کنند و توزیع مجدد منابع به صورت رویارویی عمده‌ای در می‌آید که اکثر افراد انگیزه‌ی پذیرش آن را ندارند. فقر بخشی از یک جامعه‌ی نابرابر است. فقر ناشی از نظامی است که برخی افراد به زیان دیگری پیروز می‌شوند، افرادی که در فرصت‌های نابرابر متولد می‌شوند و فرصت‌ها بر ضد آن‌ها تعیین و تثبیت گردیده‌اند، نظام اجتماعی که دگرگونی به سود بعضی است و دیگران را کنار می‌گذارد. این نظام ساختار یافته است و صرفاً نتیجه‌ی تلاش شخصی نیست.

نگریستن به فقرا از موقعیت‌های فرادستی و شکایت از اینکه «تقصیر خود آنهاست»، «ما باید از خودمان مراقبت کنیم» در دسترس‌ترین و آسان‌ترین جواب است.

پیامدهای نابرابری: تبهکاری

در جامعه‌ای که نابرابری زیاد است، افراد اجتماعی می‌شوند تا درباره‌ی خود و دیگران براساس موفقیت مادی قضاوت کنند. موفقیت مادی ارزشی است که بسیاری از مردم در آن اشتراک دارند. جامعه‌ی نابرابر به کسانی که به بالای نردبان اجتماعی صعود می‌کنند شأن و عظمت می‌بخشد ولی آن را از کسانی که در پایین نردبان اجتماعی باقی می‌مانند دریغ می‌کند.
طبقه تا اندازه‌ی زیادی مرتبه‌ای موروثی است. افراد در جامعه می‌آموزند که معنای موفقیت چیست و این انتخاب برای افرادی که در طبقه‌ی فرودست روشن‌تر می‌شود؛ یا موقعیت فروتر خود را بپذیرند یا بکوشند تا موقعیت فروتر خود را تغییر دهند و اگر می‌کوشند موقعیت خود را تغییر دهند، انتخاب دیگری وجود دارد. در نظامی که به سود دیگران است سخت بسیار تلاش کنید، و یا برای موفقیت از نظام مشروع و قانونی خارج شوید؛ قدرت گرفتن این فکر همانا سرآغاز سرپیجی و تبهکاری است که هر چه قدر نابرابری شدیدتر شود فرد برای بقا یا تغییر موقعیت خود بیشتر وسوسه می‌شود که راه دوم را انتخاب کند.‌ بسیاری از افراد فقیر موقعیتشان را می‌پذیرند و صرفاً برای بقا مبارزه می‌کنند. بسیاری فوق‌العاده سخت تلاش می‌کنند تا در نظام قانونی و مشروع موفق شوند. اما دیگران دلیلی نمی‌بینند که از قوانینی پیروی کنند که به نظر می‌رسد در این نظم رقابت‌آمیز به زیان آن‌ها عمل می‌کند، قوانینی که توسط کسانی به وجود آمده است که از آن نظام بیش از همه سود می‌برند. دزدی، تن‌فروشی، فروختن مواد مخدر غیرقانونی و جرائم خشن و تبهکاری به صورت انتخاب‌های جالبی در می‌آیند. بعضی از طریق تبهکاری بر فقر غلبه می‌کنند؛ اکثریت عظیم نمی‌کنند. کسانی که چنین فقیر باقی می‌مانند و به گونه‌ای فزاینده قربانی نظام‌های رفاهی، قضایی، پزشکی، و زندان می‌شوند که می‌کوشند بر زندگی آن‌ها نظارت کنند تا مطمئن شوند که آن‌ها تهدیدی برای بقیه افراد جامعه نیستند. با گذشت زمان تیره‌بختی آن‌ها شدیدتر می‌شود.
تبهکاری و قانون‌شکنی تنها مختص طبقه‌ی فرودست جامعه نیست بلکه تبهکاری و جرایم در تمامی سطوح آن به دلیل نابرابری گسترده و اشتیاق افراد برای بهبود مرتبه و موقعیت خود وجود دارد. این امر از آن رو وجود دارد که ثروتمندان می‌کوشند ثروتمند بمانند یا ثروتمندتر شوند. اما باز مجددا یک تبهکار ثروتمند با یک مجرم فرو دست در یک کاسه‌ی ترازو قرار نمی‌گیرند زیرا نظام قضایی برخورد خشن‌تری با فقرا می‌کند. ثروتمندان بیشتر می‌توانند از طریق پرداخت جریمه، استخدام وکلایی که حق‌الزحمه کلانی دریافت می‌کنند و متقاعد ساختن دادگاه‌ها به این که آن‌ها خطری برای جامعه نیستند، از زندانی شدن بگریزند.

اما دیگران دلیلی نمی‌بینند که از قوانینی پیروی کنند که به نظر می‌رسد در این نظم رقابت‌آمیز به زیان آن‌ها عمل می‌کند، قوانینی که توسط کسانی به وجود آمده است که از آن نظام بیش از همه سود می‌برند.

پیامدهای نابرابری: مشاغل بد

نابرابری کار خسته کننده، با دستمزد کم، خطرناک و بدون ایمنی برای بسیار ایجاد می‌کند. کاری که بسیاری افراد انجام می‌دهند پاداش‌های مادی اندکی ارائه می‌کند؛ و آن‌ها را در نوعی زندگی که تنها به زنده ماندن محدود می‌شود گرفتار می‌کند. تیره‌روزی تا اندازه‌ای، از آن‌رو وجود دارد که کار پست وجود دارد؛ کسانی که در این مورد حق انتخاب ندارند باید یا آن را بپذیرند یا بمیرند. مشاغل پست، مشاغل نامطمئن نیز هستند. کسانی که در پایین نردبان اجتماعیِ اشتغال قرار دارند مشاغل غیر ماهرانه دارند: یعنی مشاغلی که بیشتر احتمال دارد با ماشین، با کار در جوامع دیگر، یا صرفاً با کاگران دیگری که مایل هستند با دستمزد کمتری کار کنند جانشین شوند. در دوره‌های بحران، نخست مشاغل آن‌ها از دست می‌رود و آن‌ها کسانی هستند که بیش از همه ممکن است دچار بیکاری دراز مدت شوند.
کار بخش مهمی از زندگی یک انسان است. باید توجه کرد که کار پست کمک شایانی به زندگی پست می‌کند و در کنار فقر و تبهکاری، نتیجه‌ی جامعه‌ای نابرابر است. بهره‌ کشی و استثمار محصول دیگر آن است.

نابرابری کار خسته کننده، با دستمزد کم، خطرناک و بدون ایمنی برای بسیار ایجاد می‌کند.
ده پرسش از دیدگاه جامعه‌شناسی، جوئل شارون، ترجمه‌ی منوچهر صبوری، نشر نی
ده پرسش از دیدگاه جامعه‌شناسی، جوئل شارون، ترجمه‌ی منوچهر صبوری، نشر نی

پیامدهای نابرابری: استثمار

مارکس بر آن بود که نابرابری به شیوه‌ی دیگری هم تیره‌بختی ایجاد می‌کند: و آن اینکه همیشه می‌تواند به قدرت تبدیل شود. هرجایی که نابرابری باشد، فارغ از نوع نابرابری مانند نابرابری براساس جنسیت، نژاد، منابع اقتصادی و طبقه‌ی اجتماعی، قدرت نابرابر تقریبا اجتناب ناپذیر است. در جایی که قدرت نابرابر است، بهره‌کشی (استفاده‌ی سودجویانه از دیگران) آسان می‌شود، زیرا کسانی که دارای قدرت هستند در موقعیتی قرار دارند که چیزهایی را از کسانی که از آن بیمناک یا وابسته به آنان هستند بخواهند. مارکس بر بهره کشی اقتصادی تاکید می‌ورزد؛ با وجود این جامعه‌شناسان در تحلیلشان از نابرابری و قدرت از مارکس فراتر رفته‌اند. کار یگانه اساس قدرت، وابستگی و استثمار نیست. استثمار بی‌قدرتان تقریباً وضعیت هرجامعه‌ای را مشخص می‌کند. همچنین لازم به ذکر است تقریباً هر جامعه‌ای دارای نظام نابرابری برپایه‌ی جنسیت نیز بوده است. جایی که نابرابری جنسی زیاد است، بهره‌کشی جنسی عادی و مشروع تلقی می‌شود، نابودسازی کودکان به دلیل دختر بودن، رسمی پذیرفته شده است، عمل وحشیانه و بی‌رحمانه‌ی ختنه زنان الزامی شده است و آزار فیزیکی زنان به وسیله‌ی شوهران به صورت حقی شناخته شده در آمده است. نابرابری جنسی راه مشارکت برابر زنان در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را مسدود می‌سازد؛ و فرصت‌های آموزشی و حقوق قانونی‌ای را که مردان از آن‌ها بهره‌مندند از آنان دریغ می‌کند. مردان به زیان کسانی که قدرت کمتری دارند، امتیازاتی کسب می‌کنند.

هرجایی که نابرابری باشد، فارغ از نوع نابرابری مانند نابرابری براساس جنسیت، نژاد، منابع اقتصادی و طبقه‌ی اجتماعی، قدرت نابرابر تقریبا اجتناب ناپذیر است.

پیامدهای نابرابری: فقدان ارزش نفس

همچنان که افراد استثمار می‌شوند، در مشاغل پست کار می‌کنند، در فقر و بینوایی به زحمت به بقای خود ادامه می‌دهند و به تبهکاری دست می‌زنند و یا قربانی تبهکاری می‌شوند نگرش‌های آن‌ها درباره‌ی خودشان شکل می‌گیرد. افراد در موقعیت‌های پایین تأثیر می‌پذیرند و احترام به نفس آن‌ها آسیب می‌بیند. کسانی که به دیده‌ی تحقیر نگریسته می‌شوند به دشواری می‌توانند از خود انگاره‌های ضعیف بگریزند. کسانی که در نظر دیگران احترامی ندارند به دشواری می‌توانند در خود احترامی ببینند. خودانگاره‌های منفی باورها به تیره‌بختی کسانی که در گروه‌های مسلط هستند نیز کمک می‌کند زیرا بسیاری آنچه را که درباره‌ی خودشان به آن‌ها آموخته شده باور می‌کنند. تیره‌بختی تا اندازه‌ای، به این دلیل وجود دارد که افراد خود را خوار می‌شمارند تا اندازه‌ی زیادی آن‌ها به این دلیل خود را خوار می‌شمارند که دیگران آن‌ها را کم‌ارزش می‌دانند و نیز به این دلیل که آن‌ها می‌بینند که کسانی که شبیه آن‌ها هستند نیز همان‌گونه توصیف می‌شوند.
تیره‌روزی‌های بزرگ از فقدان ارزش نفسی ناشی می‌شوند: همچون بیماری روانی، اعتیاد و خودکشی. در هر یک از این مسائل این فقرا هستند که بیشترین زیان را متحمل می‌شوند اما همه‌ی کسانی که فکر می‌کنند نمی‌توانند انتظاراتشان را برآورده سازند آسیب‌پذیرند.

پیامدهای نابرابری: فشار روانی

جامعه‌ای که در آن رقابت، موفقیت مادی و اسراف بسیار مهم است، فشار روانی زیادی در تمام جمعیت ایجاد می‌کند. ما مجبور هستیم درگیر مسابقه‌ای تکراری و کسالت آور شویم. هرکس که بیشترین امتیاز را بدست آورد، برنده می‌شود. کسانی که عقب می‌مانند سزاوار تیره‌روزی‌ای که نصیبشان می‌شود، هستند. فرهنگ نابرابری همه را وا می‌دارد که بهتر از بقیه باشند. در این بازی برخی بیم دارند که تمامی دارایی‌هایشان را از دست بدهند و برخی امیدوارند که چیزی بیش از دیگران بدست آورند و وضعیت روحی خود را بهبود ببخشند. کسانی که در این بازی می‌بازند، هم بیم آن‌ها به تحقق می‌پیوندد و هم امیدشان از بین می‌رود و این نابودی تیره‌بختی را به ارمغان می‌آورد. مبارزه برای عقب نماندن یا بیشتر پیشرفت کردن وسوسه‌ی ارتکاب جرم و تبهکاری را با خود می‌آورد. این مسئله به نوبه‌ی خود می‌تواند هم تیره بختی بیشتر برای کسانی که مرتکب جرم و تبهکاری می‌شوند و هم برای قربانیان به همراه آورد.
در جامعه‌ای که صورت‌های مختلف و در برخی موارد بسیار تند نابرابری ترویج می‌شوند، گرچه به همراه خود سخت کوشی را دارد اما بهای آن برای بسیاری از مردم زندگی سرشار از فشار روانی است.

پیامدهای نابرابری: نهادهایی که تیره‌بختی را ایجاد و حفظ می‌کنند
نهادها _ شیوه‌ی گردش کارها در جامعه_ در طول زمان که جامعه توسعه می‌یابد ایجاد می‌شوند؛ آن‌ها از طریق رقابت افرادی که نهادها را در خدمت خود می‌خواهند ایجاد می‌شوند. نابرابری قدرت در این رقابت نقش خود را بازی می‌کند، بنابراین قدمتمندترها هستند که در ماهیت و چگونگی کارکرد نهادها نفوذ بیشتری دارند. البته، نهادهایی که پدید می‌آیند معمولا بیشتر در خدمت قدرتمندانی هستند که آن‌ها را بوجود آورده‌اند، همچنان بر آن‌ها کنترل دارند و آن‌ها را اداره می‌کنند. کمتر نهادی در جامعه به این منظور به‌وجود آمده است که مسائل تیره‌بختی بشری را حل کند، مگر زمانی که تیره‌بختی بر زندگی کسانی که قدرتمندند تاثیر بگذارد.

مراجع:
ده پرسش از دیدگاه جامعه‌شناسی، جوئل شارون، ترجمه‌ی منوچهر صبوری، نشر نی



برای ورود به کانال پیام‌‎رسان تلگرام ماه‎‌نامه دانشجویی «داد» کلیک کنید.

۲
۰
ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
نخستین گام، آگاهیست.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید