رضا رضایی/ دانشجوی مقطع دکترای رشتهی روابط بینالملل دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم
ادبیات مربوط به مفهوم جهانیشدن، از جمله موضوعاتی است که خاصیتی صفتی دارد و میتواند به هر مفهوم دیگری ضمیمه گردد. امروزه، انباشت اندیشه پیرامون این مفهوم طفیلی و نوظهور، این مسئله را ضروری کردهاست که عمدتاً به عنوان موضوعی بینرشتهای مورد مطالعه قرار گیرد.
موج سوم تمدن بشری، تحت عنوان عصر اطلاعات همزمان شد با آستانهی قرن بیستویکم. سرآغاز این قرن شاهد تولد بازیگری معلول و در عین حال جهشیافته دیگری بوده که سامانهی نوینی را در معادلات امنیتی جهان میطلبد. اگرچه مفهوم خشونت سیاسی در سالهای قبل از آغاز قرن بیستویکم دچار تحولات و جابهجاییهای عمدهای شده است. همین تحولات و جابهجاییهای خشونت سیاسی بود که آن بازیگرِ معلول، در کالبد و هویتی جدید متولد شد. این بار دیگر نهتنها مشروعیت بهکارگیری خشونت از انحصار دولتها خارج گردید، بلکه چهرهاش دگرگون شده بود. خشونت نهتنها تقبیح نمیشد، بلکه ابزاری تئوریزهشده برای اهدافی شد که ایدئولوژیهای تقدسشدهای را به یدک میکشید. از جنبشهای بزرگ ملیگرایانه و اقلیتهای رهاشده همچون شبهنظامیان در ایالات متحده گرفته تا گروههای تروریستی بنیادگرا، همه و همه مشمول همان تعریفی است که در بالا به عنوان کنشگر ارائه گردید.
پس از یازدهی سپتامبر بود که جهان به یکباره به دو نیم خیر و شرّی پاره شد که مرزهایش بسیار شکننده بود. این مرزبندی، همچون آتشی بود که خشک و تر را میسوزاند. اینبار دیگر مسابقهی تسلیحاتیای در میان نبود. بلکه مسابقهی امنیتیسازی به وجود آمد. تا جایی که حوزهی خصوصی مردم نیز در مقابل چشمان نیروهای امنیتی–اطلاعاتی آن کشورها قرار گرفت. اما این پایان راه طفلبهدنیاآمده از یازده سپتامبر نبود. زایمانی که یازده سپتامبر داشت، تکفرزند نبود. فرزندان بسیاری متولد شدند. اما پدر این فرزندان، کسانی نبودند جز تروریستهایی که نهتنها وحشتانگیز بودند، بلکه همچون مارکس که زنگ خطر را برای نظام سرمایهداری به صدا درآورد، آنها نیز زنگ خطر نوینی را برای غرب و نظام سرمایهداری به صدا درآوردند. به همین دلیل بود که حجم عظیمی از مردم –به ویژه در ایالات متحده- متقاضی آشنایی با آموزههای اسلامی شدند. این همان دانشی بود که ساخت قدرت در حال تولید آن بود. چرا که تروریستها را بنیادگرایان مسلمان میدانست. اما با امنیتیسازی، محصولی در این شورهزار به بار ننشست و برهوت حقایق کشفناشده، همچنان زیر بمبها و گلولههایی مدفون باقی ماند که از درونِ بهترین و پیشرفتهترین فنآوریهای نظامی به خانههای خشتی و سادهی افغانها شلیک میشد. آن جا، جایی بود که زمانی به عنوان مرکز تسامح و تساهل در دنیا شناخته میشد.
باز هم، این گلولهها و بمبهای پیشرفته، تعیینکنندهی نتیجهی جنگی نبود که با تروریستهای بیسرزمین به راه انداخته شده بود. گویا آنها هنوز یک گام جلوتر بودند. آنها سریع ظاهر میشدند و فوری پنهان. امنیتیسازی، نهتنها نتوانست آنها را ضعیف کند، بلکه، منجر به ظهور استراتژیهای جدیدی از سوی آنها شد. پس از یازده سپتامبر بود که تروریستها را به عرصه و جهان جدیدی دعوت کرد. همان جا که همهی مردم و دولتمردان نیز بودند. جهان سایبری. تروریستها، نهتنها در عرصهی سایبری دست به اقدامات تروریستی میزدند که ما نامش را تروریسم سایبری نام نهادهایم، بلکه حضوری فعال و در عین حال پنهانی در جهان شیشهایِ صفرویکها پیدا کردند. جایی که مشخص نبود تروریستها سایبری شدهاند یا بخشی از جهان سایبری، ملک تروریستها به حساب میآید. جهان سایبری، بر بیسرزمینترشدن آنها یاری رساند و باز هم روح هگل و منطق دیالکتیکیاش در تاریخ زنده ماند که میگفت «هر چیزی در درون خودش ضد خودش را تولید میکند».
و اما علم، این میراث مشترک بشری، از دسترس تروریستها دور نماند و همچنان آنان را پابهپای علم و فناوری در طی تاریخ دیدیم. و این همهی ماجرا نبود. دوربینها و لنزها نیز به سهم خود به آنان کمک کرد تا عطش جهانیشدن تروریسم را پس از یازدهی سپتامبر پاسخگو باشد. صفحات نخست خبرگزاریها، اخبار شبکهها، وبلاگها و حتی کاریکاتورها و کارتونها و انیمیشنها به آنها توجه کردند و پل و ابزاری شدند برای آنان. ابزاری بهتر، سودمندتر، گستردهتر و ارزانتر برای رساندن پیام به مخاطب. مخاطب؟ مگر میشود تروریستها را بدون مخاطب تصور کرد؟
دانشگاه، آخرین سنگری است که در عصر زامبیها میتواند چالشهای جهانیشدن را نهتنها فروکش کند که تا حد امکان درمان نماید
با ظهور «شبکههای مجازی» و حجم گسترده این شبکهها، باز هم رد پای تروریستها دیده شد و جهان همچنان درگیر امنیتیسازی. جایی که تروریستها محتوا تولید میکردند و جایی که ویدئوها، نظرات، بیانیهها پسندیده میشد یا نمیشد، اما حتم به یقین دیده میشد. و ترس، این همزاد تروریستها، طنینافکن بر ذهن مخاطب. شاید اولینبار که چنین اقدامی صورت گرفت، هرگز آنها تصور نمیکردند با چنین اقبالی مواجه شوند. نرخ بازدید از فیلمها و ویدئوهای اقدامات تروریستها در صفحات شبکههای اجتماعی، دست کمی از جذابیتِ فیلمهای پورنو، برای مخاطبان نداشت.
و اما علم، این بتشکنِ بزرگ خرافات و خدایگان دروغین، امروز بت بزرگ، دهشتناک و مستحکمی شده است که ابراهیم دیگری را به مبارزه میطلبد که امکان تولدش بعید به نظر میرسد. آری همین شش دهه پیش بود که دانشمندان توانستند تحولی ژرف را در زمینهی ژنتیک رقم بزنند و آن تحول چیزی نبود جز کشف ساختار مارپیچ دوگانه (DNA) که عنصر اصلی سازندهی حیات است. علم، دیگر امروز مدعی است به همهی سوالات بشر پاسخ داده است و کمتر هستندهای می توان در این هستی نام برد که علم پایش را بر رویش نگذاشتهباشد و آن را زیر تیغ تجربهگرایی و آزمونهای خود نبرده باشد.
کنشگران در سپهر سیاسی سه ابزار مهم برای نفوذ در اختیار دارند: «کلام، پول و قدرت. [...] هر کدام از این عوامل به تنهایی دارای قدرت چندانی نیستند». من برای پیرنگ آنچه میخواهم واگویم، به نکتهی کوپر اکتفا میکنم. (کوپر، 2003، ص 145)
جهان که امروز خشونت را در همه جا با خود به همراه دارد، و این خشونت خاصیت همهی ایدئولوژیها از ملیگرایان تا جهانگرایان و از محافظهکاران تا انقلابیها شده است، فرزند هولناکتری در حال تولد است. این فرزند کسی نیست جز شکاف طبقاتی ژنتیکی که از درون خود برخاسته و تداوم همان شکاف طبقاتیایست که مارکس در قرن نوزده عمیقا بدان اشاره نموده است. نسل جدیدی در حال ظهور است که به واسطهی انحصار علمی از یکسو و قدرت اقتصادی بالا از سوی دیگر، فرزندانی را به جهان میکشاند که به کمک اصلاحهای ژنتیکی خاص و پرهزینه، اصل برابری را از بدو تولد، کاملاً باطل میکند. اصلاح ژنتیکی خطرناک نیست، بلکه بیعدالتی و نابرابریای است که در لایههای زیرین جامعهی جهانی پنهان شده است. به نظر میرسد دو چیز در این شرایط ضرور گشته است: گروندریسه(1) (Grundrisse) قرن بیستویکمی و ضرورت توجه عمیقتر به مفهوم حاکمیت خوب و نظامهای بینالمللی علمی. آری، دانشگاه، آخرین سنگری است که در عصر زامبیها می تواند چالشهای جهانیشدن را نه تنها فروکش کند که تا حد امکان درمان نماید. اگرچه، مدتی است خون دانشگاه هم به این زامبیها آلوده شدهاست و از سوی آنان نیز گزیده شده است. دانشگاههای تمام جهان را میگویم. نمیبینی! پتک، سخن میگوید.
یادداشت 1:
گروندریسه که بین سالهای ۱۸۵۷ و ۱۸۵۸ میلادی نوشته شده، نخستین طرح مقدماتی مارکس در نقد اقتصاد سیاسی و بنابراین، طرح اولیه کار بر روی کتاب مشهورش، «سرمایه»، است. گروندریسه دربرگیرندهی نظرات مارکس پیرامون موضوعات بیشماریست که او آنها را در جای دیگری بحث نکردهاست.
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام دوهفتهنامهی دانشجویی «داد» کلیک کنید.