خشایار اعتمادی/ دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد فلسفهی علم دانشگاه صنعتی شریف
سه حاکم فرضی الف، ب و پ را در نظر بگیرید. حاکم الف چندی پیش فردی را در خواب دیده که به او امر کرده تا به هر طریق ممکن حکومتی تشکیل دهد و جامعه را برای تحقق هدفی بزرگ آماده کند. او نیز با نبردی خونین حکومت را در دست گرفته و تمام افراد جامعه مطیع او شدهاند. حاکم ب برخلاف حاکم الف با انتخاب مردم به حکومت رسیده، اما پس از تشکیل حکومت هیچ یک از انتظارات افراد جامعه را محقق نکرده و چیزی جز ویرانی به بار نیاوردهاست. اگر امروز از افرادی که تحت حاکمیت ب قرار دارند نظرشان را پیرامون او بپرسید، هیچیک راضی به ادامهی حکمرانیاش نیستند. حاکم پ نیز مانند ب به درخواست مردم حکومتی تشکیل داده و همواره در تلاش است امنیت مالی و جانی آنها را حفظ کند. مردم نیز از حاکم پ راضی بوده و مایل به ادامهی حکمرانی او هستند. به نظر شما کدام یک از این سه حکومت مشروع است؟ از نظر توماس هابز هر سه حکومت را میتوان مشروع دانست اما جان لاک تنها حکومت پ را مشروع میداند.
در طول تاریخ فلسفه برخی از فلاسفهی سیاسی تلاش کردهاند منشائی برای حق حکومتکردن حکومتها معرفی کرده و محدودهی این حق را تعیین کنند. در ادامهی این نوشته نظرات سه فیلسوف بزرگ را در این مورد مرور میکنیم: توماس هابز، جان لاک و ایمانوئل کانت.
دیدگاه هابز
از نظر توماس هابز (1588-1679) پیش از بهوجودآمدن حکومت، انسانها در وضع طبیعی قرار دارند. در چنین وضعی جنگ همه علیه همه برقرار بوده و خبری از صلح نیست. هر فردی در وضع طبیعی دارای حقوق طبیعی است، حقوقی که هیچ محدودیتی ندارند. اما با ادامهی این وضعیت افراد به این نتیجه میرسند که زندگی در صلح عاقلانهتر است چون در وضع جنگ همه علیه همه جان آنها در خطر است. به این ترتیب مردم با یکدیگر به توافقی اولیه میرسند که حکومتی را تشکیل دهند. در این توافق اجتماعی مردم تمامی حقوق خود را به حاکم واگذار میکنند و تنها شخصی که حقوق پیشین خود را حفظ میکند حاکم است. به این ترتیب مبنای حق حکومت در این نظریه، همان حقوق طبیعی حاکم است که برخلاف دیگر افراد جامعه به کسی واگذار نشدهاست. ضمنا این حقوق هیچ محدودیتی ندارند چون بنابر توافق صورتگرفته، مردم تمام حقوق خود را به حاکم واگذار کردهاند و حق ندارند قدرت حاکم را محدود کنند.
دیدگاه لاک
جان لاک (1632-1704) نیز مانند هابز کار خود را از وضع طبیعی شروع میکند اما وضع طبیعی لاک با وضع طبیعی هابز متفاوت است. از نظر لاک نیز انسانها در وضع طبیعی حقوقی طبیعی دارند که توسط خداوند به آنها اعطا شدهاست. این حقوق طبیعی شامل حق ادارهی زندگی خود و حق اعمال زور نسبت به دیگران برای برآوردهکردن وضع مطلوب در جامعه میشود. اما این حق دوم (حق اعمال زور نسبت به دیگران) میتواند موجب بروز مشکلاتی در جامعه شود، به همین دلیل افراد این حق طبیعی خود را براساس توافقی به حاکم میبخشند. برخلاف دیدگاه هابز، از نظر لاک منشا حق حکومت همین حقوق طبیعی افراد جامعه است که به حاکم تفویض شدهاند. از همین رو حاکم تا جایی مشروع و محق است که از حق طبیعی آحاد جامعه دفاع کرده و مورد رضایت مردم باشد.
جان لاک که از او به عنوان پدر لیبرالیسم نیز نام میبرند برخلاف کانت و هابز معتقد است مردم تنها تا جایی وظیفه دارند به حکومت گردن نهند که حکومت مقبول آنها بوده و حقوق آنها را تضمین کند.
دیدگاه کانت
ایمانوئل کانت (1724-1804) معتقد بود انسانها به صورت ذاتی موجوداتی عاقل بوده و در نتیجه حقی فطری برای آزادبودن و از طرفی دیگر وظیفهای برای ورود به شرایطی مدنی دارند که توسط توافقی اجتماعی بوجود آمده است. از نظر کانت این وظیفه از آن جهت است که انسانها موظفاند آزادی خود را محقق کرده و از آن محافظت کنند و چنین چیزی بدون عضویت در جامعهای که دارای حکومت است ممکن نیست. لذا میتوان گفت وظیفهی انسانها برای ورود به جامعهای که توسط حکومتی اداره میشود پایهای است تا بگوییم حکومت محق است برای تحقق آزادی افراد حاضر در جامعه اعمال زور کند و افراد نیز باید از چنین حکومتی دفاع کنند.
با توجه به سه دیدگاه مطرح شده، به نظر میرسد هر سه فیلسوف حق حکومتکردن را تنها در مورد حکومت بر افرادی مطرح میکنند که خود تصمیم گرفتهاند از وضع طبیعی خارج شده و تحت حاکمیت حکومتی خاص قرار گیرند. اما آنچه امروزه شاهد هستیم اغلب متفاوت است. حکومتهای امروزی چندین دهه یا حتی چندین قرن پیش شکل گرفتهاند و انسانهای امروزی اغلب در قلمروی حکومتی خاص متولد شده و زندگی کردهاند و هیچگاه پای توافقی را امضا نکردهاند که به موجب آن حق طبیعی خود را به حکومت واگذار کنند. نظر سه فیلسوف مذکور در مورد این افراد چیست؟
هابز با توجه به اینکه حق حاکم را حق طبیعی او میداند معتقد است حتی با مخالفتکردن افراد نیز حق حاکم از بین نمیرود. پس حاکم حق دارد بر شخصی که در توافق اولیه حاضر نبوده و پس از چنین توافقی متولد شدهباشد نیز حکومت کند و شخص مذکور اگر حتی به زور شمشیر به وجود حکومت رضایت داده باشد دیگر حق خود را به حاکم بخشیده و نباید علیه آن طغیان کند.
از طرفی دیگر، جان لاک حق حکومتکردن را بخشی از حق طبیعی مردم میداند که به حاکم تفویض شده است. به همین دلیل اگر شخصی پس از توافق اولیه در جامعهای متولد شود حق دارد حکومت را نپذیرد و راهحلی که لاک جلوی پای او میگذارد نیز مهاجرت به جایی دیگر است. از نظر لاک اگر برای شخصی هیچ جای دنیا حکومتی وجود نداشته باشد که او حاضر باشد حق طبیعی خود را به آن ببخشد، شخص میتواند به مکانی مهاجرت کند که در آن حکومتی برقرار نیست. توجه کنید چنین چیزی در زمان حیات جان لاک که همچنان مناطقی بدون حاکم وجود داشتند امکانپذیر بود. همچنین باید اضافه کرد که از نظر لاک با توجه به اینکه حکومت تا جایی مشروع است که از حقوق اعضای جامعه دفاع کرده و مورد قبول آنها باشد، افراد حق دارند علیه حکومتی که چنین شرایطی ندارد طغیان کنند.
همانطور که گفته شد ایمانوئل کانت برخلاف لاک معتقد است که افراد موظفاند عضو جامعهای دارای حکومت باشند. پس تمام افراد حتی اگر در توافق اولیه نیز حضور نداشته باشند موظفاند حکومت را بپذیرند.
به طور خلاصه میتوان گفت جان لاک که از او به عنوان پدر لیبرالیسم نیز نام میبرند برخلاف کانت و هابز معتقد است مردم تنها تا جایی وظیفه دارند به حکومت گردن نهند که حکومت مقبول آنها بوده و حقوق آنها را تضمین کند. در غیر این صورت حکومت نامشروع بوده و مردم هیچگونه وظیفهای برای تبعیت از آن ندارند. البته باید اضافه کرد که کانت هم شرایطی برای حکومت مشروع قائل است که تفصیل آن را به نوشتهای دیگر موکول میکنیم.
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام دوهفتهنامهی دانشجویی «داد» کلیک کنید.