ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

رفتن از وطن

نگاهی به شماره‌ی سوم ماهنامه‌ی فصل حق ملت

فرناز نصیری/ دانشجوی دوره‌ی کارشناسی رشته‌ی مهندسی و علم مواد دانشگاه صنعتی شریف

«رفتن از وطن» با «ز»ای که برخلاف معمول، به صورت برعکس نوشته شده ‌است نام سومین شماره از ما‌هنامه‌ی سیاسی-‌اجتماعی فصل حق ملت است. رفتن و عقب‌گرد‌های پس از آن، برداشت اولیه‌ای است که با دیدن اسم روی جلد در ذهن تداعی می‌شود.

«هرکس قانوناً در سرزمین دولتی مقیم باشد حق عبور و مرور آزادانه و انتخاب آزادانه‌ی مسکن خود را در آن جا خواهد داشت. هر کس آزاد است هرکشوری و از جمله کشور خود را ترک کند. حقوق مذکور تابع هیچ‌گونه محدودیتی نخواهد بود مگر محدودیت‌هایی که به موجب قانون مقرر شده و برای حفظ امنیت ملی، نظم عمومی، سلامت یا اخلاق عمومی یا حقوق و آزادی‌های دیگران لازم باشد و یا با سایر حقوق شناخته شده در این میثاق سازگار باشد. هیچ کس را نمی‌توان خودسرانه از حق ورود به کشور خود محروم کرد.»

متن بالا پاراگرافی بود که در صفحه‌ی آخر این شماره خودنمایی می‌کرد و شباهت زیادی با ماده‌ی 13 از اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر دارد. این ماده حق مهاجرت را با دو رکن اصلی بیان کرده است: 1. هر شخصی حق دارد در داخل هر کشور آزادانه رفت‌ و ‌آمد کند و اقامتگاه خود را برگزیند. 2. هر شخصی حق دارد هر کشوری، از جمله کشور خود را ترک کند یا به کشور خویش بازگردد. اما چرا همه‌ی این‌ها از یک جزء سومی که می‌توانست بر حق انسان مبنی بر اقامت‌گزیدن در هرکجا و از جمله هرکشوری تاکید کند، صرف نظر کرده‌اند؟ حسن اسدی زیدآبادی سردبیر حق ملت، در سرمقاله‌ی این شماره با عنوان «میان مسجد و میخانه» به این موضوع اشاره کرده‌ و علت آن را زندگی در عصر «دولت-ملت» بیان کرده‌است. اما با وجود همه‌ی قوانین دست‌وپاگیر، ظاهراً رکن سوم در عمل محقق می‌شود. چرا که خروج از یک کشور، ناگزیر ورود به کشور دیگری را در پی دارد و ما نمی‌توانیم وارد خلاء شویم یا باقی عمر را در دریاهای آزاد سپری کنیم!

می‌دانم که در وطن خود چون بیگانه‌ای با من رفتار شده‌است اما این مرا با این سرزمین بیگانه نکرده‌ است. حتی اگر روزی به ترک آن مجبور شوم، در نقطه‌ای جا خوش خواهم‌کرد که بوی همین فرهنگ و تاریخ و جغرافیا را دهد. جایی در آسیای میانه. در بخارا و سمرقند و خوارزم.

اعداد و ارقام نشان می‌دهد که لازم است جای اصل و فرع را عوض کرده و بحث خود را از پدیده‌ی مهاجرت به پدیده‌ی ماندن تغییر دهیم. در مقاله‌ی «هدف فقط رفتن» که گفت و گوی سیامک زند رضوی با امین شول سیرجانی است، به نتایج یک پیمایش علمی و رسمی اشاره شده‌ است. «اگر امکانات فراهم باشد آیا حاضرید برای همیشه از ایران بروید؟» این یکی از سوالات موج دوم پیمایش «ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان» است که در سال 1383، 7/14 درصد از پاسخ‌گویانش به سوال بالا پاسخ مثبت داده‌ بودند. 15 سال بعد؛ نتایج پیمایش وضعیت اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی جامعه ایران نشان می‌دهد 8/29 درصد از مردم تمایل دارند در کشور دیگری جز ایران زندگی کنند. آیا این به معنای کم‌رنگ‌شدن معنای تعهد و عرق ملی و حس مسئولیت نسبت به جامعه است؟ فریدون مجلسی در مقاله‌ی «وطن و مهاجرت» به خوبی مسئله‌ی بی‌وفایی به وطن را شفاف کرده ‌است. نگاه متفاوت او در دوجانبه‌ نگاه‌کردن به این مسئله است. چرا که ما نسبت به خودمان هم مسئولیت داریم و اگر کسی در کشور خودش بیگانه تلقی شود دلیلی بر تداوم وفاداری متقابل وجود ندارد. مهاجران نسل اول با بی‌میلی به دو تابعیتی تن می‌دهند، نسل دوم به سرزمین قدیمی پدری کنجکاو است و نسل بعدی خودش را مانند اطرافیانش و از کشور جدید می‌داند. این مراحل، سیر ظاهری میرابودن حس‌های وطن‌دوستانه را نشان می‌دهد. اگر چه احمد زیدآبادی در مقاله‌ی «ریشه در خاک» این حس را خیلی عمیق‌تر می‌خواند و رازانگیزه‌ی شخصی‌اش از ماندن در وطن را این‌گونه بیان می‌کند: «می‌دانم که در وطن خود چون بیگانه‌ای با من رفتار شده‌ است اما این مرا با این سرزمین بیگانه نکرده ‌است. حتی اگر روزی به ترک آن مجبور شوم، در نقطه‌ای جا خوش خواهم‌ کرد که بوی همین فرهنگ و تاریخ و جغرافیا را دهد. جایی در آسیای میانه. در بخارا و سمرقند و خوارزم.»


حورا سپهری در مقاله‌ای با عنوان «مهاجرت زنانه» از سرنوشت زنانی نوشته ‌است که مصائب پناهندگی و تبعید را در ازای آینده‌ای نامعلوم به جان می‌خرند. آمارهایی که افزایش جمعیت زنان مهاجر در سال‌های اخیر به ویژه از 2010 میلادی را نشان می‌دهند، گویای افزایش دلایل زنان برای مهاجرت هستند. دلایل فرهنگی و اجتماعی، فرار از محدودیت‌ها و کمبودهای تحمیل‌شده‌ی ساختاری و خانوادگی، فرار از کنترل‌های اجتماعی و تبعیض جنسیتی در وطن تنها بخش کوچکی از دلایل آن‌هاست. در صورتی که مردها عمدتاً با انگیزه‌های اقتصادی مهاجرت می‌کنند. نویسنده در پایان مقاله با طرح پرسش‌هایی از قبیل «آیا برای محو هرگونه ستم جنسیتی دستی برای یاری به سوی زنان دراز خواهد شد؟ آیا روایت زنانی که کوچ کرده‌اند شنیده خواهد شد؟ آیا عزمی برای بهبود وضعیت و اصلاح ساختار‌های موجود وجود خواهد داشت؟» مخاطب را به فکر وامی‌دارد تا سویه‌های جنسیتی مهاجرت را درنظر بگیرد. علی ملیحی در مقاله‌ی آخر با عنوان «چه کنیم ایرانی نرود» به جهت اهمیت بازخوانی دیدگاه‌های نمایندگان مجلس در نود سال قبل درباره‌ی راه چاره‌ی جلوگیری از مهاجرت ایرانیان از وطن و بیان دل‌نگرانی‌های آن‌ها درباره‌ی موج مهاجرت از ایران، به آبان‌ماه سال 1305 برگشت و فضای قابل تأملی را ترسیم کرد. در نهایت با ستایش مدرس از او نقل قول کرد «هیچ‌کس خانه‌ی خودش را نمی‌خواهد رها کند. مگر فشار، مگر فشار، مگر فشار.»

هیچ‌کس خانه‌ی خودش را نمی‌خواهد رها کند. مگر فشار، مگر فشار، مگر فشار.

با همه‌ی این‌ها، نکته‌ای که در این شماره جلب توجه می‌کرد خلاصه‌نکردن فضیلت اصلی در ماندن یا رفتن است. می‌توانیم بهای واقعی را به ارزش‌های اصیل‌تری بدهیم؛ ارزش‌هایی که تعاریف‌شان فراتر از مرزهای جغرافیایی است و ما را محدود نمی‌کنند.

برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام دوهفته‌نامه‌ی دانشجویی «داد» کلیک کنید.

حق انتخابمهاجرتجبروطندوستیمهاجرت زنانه
نخستین گام، آگاهیست.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید