ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
خواندن ۵ دقیقه·۶ سال پیش

روایتی از فرهنگ پدرسالاری

محمدرضا حیدری/ دانشجوی مقطع کارشناسی رشته‌ی مهندسی کامپیوتر دانشگاه تهران

ریحانه باعزم/ دانشجوی مقطع دکترا رشته‌ی جامعه‌شناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات

گفتمان فرهنگی برساخته‌ی اجتماع است. اجتماعی که در شکل اولیه‌ی خود گونه‌ای همزیستی جمعی بوده‌است. در گذر زمان تکثر فرهنگی شکل گرفت اما تمامی تکثرات فرهنگی زیر سلطه‌ی یک فرهنگ پدرسالار قرار گرفتند. فرهنگی که به دلیل پیشرفت بیشتر در کسب مالکیت بر دیگر فرهنگ‌ها پیشی گرفت. فرهنگ پدرسالار به دنبال حذف دیگر فرهنگ‌ها نیست بلکه به دنبال برساختن هژمونی (سلطه) خود است و تنها فرهنگ اقتدارطلب نیست بلکه میزانی از رضایت را به فرهنگ‌های دیگر هدیه می‌دهد. هم‌چنین گونه‌ای از فرهنگ مردانه نیست بلکه نام پدر وجه نمادین آن را مشخص می‌کند. در اجتماعی هم که ملکه حکم می‌راند فرهنگ پدرسالار شکل می‌گیرد. فرهنگ پدرسالار فرهنگ سلطه است با میزانی از رضایت توده‌هایی که مشروعیتش را می‌پذیرند.

تکثرهای فرهنگی همواره در اقلیت‌اند و ذیل سلطه‌ی فرهنگ پدرسالار زیست می‌کنند. اقلیت‌های جنسی، اقلیت‌های نژادی، قبیله‌ای، قومی و هر اقلیت دیگر در تباین با پدرسالاری هویت می‌یابند. اقلیت‌ها، هویت‌هایی بی مکانند و سرزمینی ندارند و دائماً توسط گفتمان پدرسالار به این طرف و آن طرف کشیده می‌شوند و در هر زمان طبق اراده‌ی گفتمان پدرسالار تعریف می‌شوند.

در فرهنگ پدرسالار گذشته تحریف می‌شود و تاریخ به صورتی روایت می‌شود که تضمین‌کننده‌ی ادامه‌ی حیات فرهنگ پدرسالار باشد. افزون بر این تاریخ راستین را تضعیف می‌کند و خصلت پویای آن را به ساختاری ایستا تبدیل می‌کند و داعیه‌دار روایت تاریخ بی هیچ کم و کاستی است. تاریخ مطلقی که بی هیچ تغییری به ما رسیده است و عدم تحریف پذیری تاریخ برای او مشروعیتش را در هر لحظه افزایش می‌دهد و حقانیتش را به اثبات می‌رساند. آنچه باید ژرف‌بینانه در آن تامل کرد این است که تاریخ هیچگاه دست نخورده باقی نمی‌ماند و همواره چیزهایی در گذشته به جا می‌مانند که روایت نمی‌شوند. نمی‌توان گذشته را تماماً روایت کرد بلکه هر گزاره‌ای تفسیری از گذشته است.

فریاد‌های فرهنگ پدرسالار به ظاهر تجلی‌گر قانون است اما در پس همان قانون، قانون جنگل خود را نمایان می‌کند.

فرهنگ پدرسالار داعیه‌دار بیان حقیقت است و تراوشات فکری خود را به جای حقیقت جا می‌زند و خود‌آگاه است که کذب را خواستار است. حقیقت همواره چیزی بوده است که همه جا رخ می‌دهد و امکان ظهور می‌یابد ولی گویا قدرت انضباطی فرهنگ پدرسالار در نقطه‌ی حیاتی رخداد، حقیقت آن را از آن خود می‌کند و اسمش را در شناسنامه خود حک می‌کند. علاوه بر این ضد حقیقت است و با خاموش کردن نور حقیقت کاری می‌کند که هر انسانی برای آرزوهایش پیر شود و هر لحظه در حاشیه بماند. بغض فرو خورده‌ی تمامی عنصرهایی که در فرهنگ پدرسالارنه جا نمی‌شوند با بازگشت خود نوید طلوع نور حقیقتی را می‌دهند که با شکاف در تمامیت آن خود را نشان می‌دهند. فقر اقلیت‌ها بر سازنده‌ی چنین رابطه‌ای است. رابطه‌ای دوگانه که در یک طرف آن کلیت پدرسالارنه و در طرف دیگر آن جزئیت مطرود است. فقر، شالوده‌ای را که انسان‌ها می‌توانند آینده‌ی خود را بر آن بنا کنند به نحو وحشتناکی محدود می‌کند و این فقر شامل هر گونه فقری می‌شود. فقر اقتصادی، فقر سیاسی، فقر اجتماعی، فقر زیست‌محیطی و هر گونه فقر دیگری که امکان آن را ندارند که صدایش را به گوش کسی برساند.

سوژه‌ی محرکه‌ی چنین فقری، روشن‌فکر حاشیه‌نشین است که فقط می‌خواهد اقتدار فرهنگ پدرسالار را بشکند و در مسیر رشدش وقفه ایجاد کند. روشنفکری که به جای ایده‌های تاریخی به دغدغه‌های روزمره می‌اندیشد و فرهنگ پدرسالار را دچار روزمرگی می‌کند. ظهور و رشد نیروهای انقلابی نشانه‌ی تضاد درونی سیستم است و نقش روشن‌فکر آشکارکردن چنین تضادی است. روشن‌فکر حاشیه‌نشین فقط یک شخص نیست بلکه تجلی اراده‌ی تک تک مطرودشدگان است. فرهنگ پدرسالار هر لحظه به دنبال آن است که نقش روشن‌فکر را خنثی کند و اراده‌ی توده‌ را عقیم گذارد و پرچم رنگین خود را بر فراز اراده‌ی جمعی توده به اهتزاز در آورد و ندای تکثر فرهنگی سر دهد. فریاد‌های فرهنگ پدرسالار به ظاهر تجلی‌گر قانون است اما در پس همان قانون، قانون جنگل خود را نمایان می‌کند.

نمونه‌ای از فرهنگ پدرسالار

«گاهی تقاضایی به ضد خود بدل می­شود؛ ادعای دموکراسی مشارکتی به سرکوب اقلیت­ها بدل می­شود» (آیزایا برلین) [1] فرهنگ پدرسالار انحصارطلب است و تمامی اقلیت­ها را به شرطی به رسمیت می­شناسد که هم چون زالو به بدنش بچسبد و خونش را بمکد. فرهنگ پدرسالار هیچ‌گونه مخالفتی را نمی­پذیرد و هیچ چالشی را در ساحت رسمی حکومت بر نمی­تابد به سبب اینکه حفظ نظم موجود کار ویژه اصلی اوست. چنین کار ویژه­ای در دایره حزب معنا پیدا می­کند. سخن لنین صحیح است که گفت «حزب او در تاریخ جامعه بشری، حزب استثنائی است» ولی لنین هرگز نمی‌دانست که با این سخن گونه­ای از انحصارطلبیِ جدید را به وجود می­آورد. انحصاری که طبقه جدید به نام زحمتکشان در سراسر جامعه به وجود می­آورند. این انحصار گونه­ای اقتدار فریبنده است. این پدرسالاری فریب خود را با تظاهر به گفت‌وگوی تمامی شهروندان نمایان می­کند ولی در بطن ماجرا، دیکتاتوری خود را مکنون کرده‌است.

پدرسالاری با مالکیت عجین شده است. مالکیتی به­نام مالکیت شخصی به وجود می­آید. سرمایه­داری دولتی نماد چنین مالکیتی است که در شوروی ظهور کرد. پس از لنین، تصفیه‌ی تمامی اقلیت­ها به شکلی واضح­تر خود را نشان داد و دیگر شناخت این فریب حکومتی کار مشکلی نبود. «استالین موعظه نمی‌کرد بلکه تصمیم می‌گرفت»(میلوان جیلاس) [2] و دیگر هیچ‌صدایی در دایره‌ی حکومت تجلی نمی­کرد. تروتسکی نماینده‌ی انقلاب پیشین بود ولی استالین مرد روز و مرد آینده بود. استالین خوب می‌دانست که حفظ آینده برای او در اولویت است و بر خلاف تروتسکی که به آرمان­های اولیه خوب می­اندیشید. حزب بلشویک داعیه­دار دفاع از تمامی کارگران بود ولی استالین نه تنها کارگران دیگر کشورها را از یاد برد بلکه به کارگران کشور خود هم رحم نکرد. وحدت ایدئولوژیک حزب هرگونه عدم وابستگی را چه در درون حزب کمونیست و چه در جامعه، به طور کلی غیرممکن می­سازد. همه‌چیز از حزب منشأ می­گیرد حزبی که حاکمیتش بر جامعه مطلق است و در درون آن کمترین اثری از آزادی نیست. پدرسالاری ضد آزادی، ضد گفت‌وگو و ضد بیان است. از طرف دیگر هیتلر یک شخصیت کاریزماتیک و صورت دیگر دیکتاتوری استالین بود. حکومت نازیسم آلمان به لحاظ سیاسی راست‌گرا و حکومت استالین چپ‌گرا بود؛ ولی این دو جریان به ظاهر متعارض مانند هم هستند.

مراجع:

- سرشت تلخ بشر،آیزایا برلین ترجمه لیلا سازگار، نشر ققنوس

- طبقه‌ی جدید، میلوان جیلاس ترجمه‌ی عنایت الله رضا، نشر دانشگاه تهران

برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام دوهفته‌نامه‌ی دانشجویی «داد» کلیک کنید.

پدرسالاریاستبدادکارگرانکمونیسمقانون
نخستین گام، آگاهیست.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید