ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
خواندن ۱۹ دقیقه·۴ سال پیش

سرکوب مردمان شریف؛ از 84 تا 99

نقدی بر عملکرد امنیتی مسئولین دانشگاه در برخورد با اعتراضات دانشجویی

سید رضا فتاحی معصوم/ دانشجوی دوره‌ی کارشناسی ارشد رشته‌ی مهندسی هوافضا دانشگاه صنعتی شریف

این روزها اگر صفحات و کانال‌های مربوط به گروه‌ها و تشکل‌های دانشجویی دانشگاه شریف را دنبال کرده باشید، احتمالاً شاهد جدال گروه‌های مختلف دانشگاه و صف‌آرایی جبهه‌ی موافقین و مخالفین بر سر مسائل روز مملکت بوده‌اید. جدالی که یکی از پر‌مخاطب‌ترین آن‌ها در روزهای اخیر، بر سر قضیه‌ی بازداشت دو دانشجوی ورودی ۹۷ دانشگاه و تلاش برای اثبات حقانیت طرفین بحث شکل گرفته است. در این میان کار به جایی رسیده است که تشکل‌ها صرفاً به دنبال قدرتمند و پرنفوذ نشان‌دادن خود هستند و از هر حربه‌ای برای به خاک‌مالیدن پوزه‌ی حریف استفاده می‌کنند؛ به طوری که بعد از اتهام‌زنی ‌سخن‌گوی قوه‌ی قضائیه در نشست خبری، دو تشکل بزرگ دانشگاه، این «به ظاهر پیشرفت» از سوی این قوه را دستاورد تلاش و نامه‌نگاری‌های خود می‌دانند و به نظر می‌رسد صرف زمان برای حل مسئله‌ی اصلی را حداقل چند روزی فدای رقابت تشکیلاتی خود کرده‌اند. عده‌ای از تکرار تاریخ می‌گویند و مصادیق برخوردهای مشابه نیروهای امنیتی با دانشجویان را در سالیان گذشته متذکر می‌شوند و بر روی «نخبه‌بودن» این دو دانشجو پافشاری می‌کنند. در طرف دیگر، عده‌ای برخی از اعضای منافقین، القاعده، داعش و... را نام می‌برند که تحصیلات عالی داشتند و در عین حال به فعالیت‌های تروریستی و خرابکارانه نیز مشغول بودند. اما مسئله‌ی اصلی چه بوده که در صحنه‌ی این جنگ مجازی فراموش شده است؟

اجازه دهید در ابتدا، ماجرای یکی از دانشجویان سابق همین دانشگاه را مرور کنیم و در ادامه به بررسی چند واقعه‌ی مهم در سال‌های اخیر بپردازیم. حتماً سرگذشت امید کوکبی، دانشجوی سابق رشته‌ی فیزیک و مهندسی مکانیک شریف را هنوز به خاطر دارید. امید مشغول تحصیل در مقطع دکتری رشته‌ی فیزیک گرایش لیزر در دانشگاه تگزاس در آستین بود که سال ۸۹ برای تعطیلات زمستان به ایران آمد و در سفر برگشت به آمریکا، بدون ارائه‌ی حکم در فرودگاه بین‌المللی امام خمینی دستگیر شد، سی‌و‌شش روز در انفرادی به سر برد و پانزده‌ماه هم پیش از برگزاری دادگاه در بازداشت بود]1[. این در حالی است که مطابق ماده‌ی 242 قانون آیین دادرسی کیفری، مدت زمان بازداشت موقت پیش از به اتمام رسیدن تحقیقات مقدماتی، یک ماه است و نهایتاً یک بار و به مدت یک ماه دیگر می‌تواند تمدید شود. به گفته‌ی مادر امید کوکبی، امید در مدت پنج سال حبس خود، پیش از ابتلا به سرطان کلیه، حتی یک ساعت مرخصی درمانی یا مرخصی برای دیدار با خانواده نداشته است و امکان ملاقات با وکیلش برای مشورت در دادرسی پرونده نیز از او سلب شده بود. خود امید در نامه‌ای خطاب به صادق لاریجانی در دی‌ماه 1390 گفته بود که چند بار و هر بار با عنوانی جدید به او تفهیم اتهام شده است؛ از تبانی و اقدام علیه امنیت ملی گرفته تا شرکت در تجمعات غیرقانونی و اخلال در نظم و امنیت و در نهایت ارتباط با دولت متخاصم و کسب درآمد نامشروع. امید در همین نامه از دعوت مکرر مسئولین امنیتی و اطلاعاتی و تحت فشار قرار‌دادن خانواده‌اش می‌نویسد و از وعده‌ی حمایت‌های مختلف در صورت همکاری با مراکز نظامی می‌گوید. از پرخاش و توهین قاضی می‌گوید و صلاحیت او را برای رسیدگی به پرونده زیر سوال می‌برد. امید در یک نامه‌ی سرگشاده خطاب به هم‌اتاقی سابقش دلیل دستگیری و سپس محکوم‌شدن خود را عدم پذیرش همکاری با نهادهای امنیتی و نظامی اعلام می‌کند. در مدت زمانی که امید در بازداشت بوده است، جوامع علمی، دانشجویان، اساتید و خانواده‌ی او نامه‌نگاری‌های زیادی با مسئولین کشور از جمله رهبری و دستگاه قضا انجام دادند و بر صلح‌آمیزبودن فعالیت‌های امید تأکید داشتند و مکرراً اشاره می‌کردند که او هیچ فعالیت سیاسی‌ای نداشته است. در همین مدت، امید موفق به دریافت دو جایزه‌ی «آندره ساخاروف» از انجمن فیزیک آمریکا و جایزه‌ی «آزادی و مسئولیت‌پذیری علمی» از سوی انجمن پیشبرد علوم آمریکا شد که هر دو جایزه برای شجاعت وی و زیرپانگذاشتن اصول اخلاقی استفاده از علم در جهت مقاصد مخرب به او داده شد. در همین رابطه، محمدجواد لاریجانی در مورد پرونده‌ی کوکبی گفته بود که تبلیغات بین‌المللی روی این موضوع تأثیر گذاشته است و جایزه‌ی ساخاروف را به کسانی می‌دهند که در امر حقوق بشر کار می‌کنند، نه به متهمین، و نه به جاسوسی‌کردن]2[؛ در نهایت، امید کوکبی با اتهام «ارتباط با دولت متخاصم و کسب درآمد نامشروع» به دادگاه رفت و ده سال حکم زندان گرفت، که سرانجام در شهریور 1395، بعد از تحمل پنج‌سال حبس، از زندان به طور مشروط آزاد گردید.

قطعاً داستان مازیار ابراهیمی را هم به یاد دارید. در واکنش به مصاحبه‌ی او، ‌سخن‌گوی دولت، علی ربیعی گفته بود که در این دولت از او و دیگر کسانی که به اشتباه بازداشت و شکنجه شده بودند، دلجویی شده است. مازیار می‌گوید چندمیلیون تومانی هم به عنوان خسارت به وی پرداخت شده که در برابر آزار، اذیت و شکنجه‌ای که برای گرفتن اعتراف از او انجام شده و صدمات روحی، روانی و جسمی‌ای که دیده بود، ناچیز است. اسم بهاره هدایت را هم احتمالاً شنیده‌اید. خانم هدایت به تازگی مطالبی در توییتر خود منتشر کرده است و از ماجرای فردی به نام «میم» سخن می‌گوید. فردی که به گفته‌ی او سوابق مشابهی در خانواده‌اش، مانند علی یونسی، یافت می‌شد. ایشان به صحبت‌های خلاف واقع و از روی فشار «میم» اشاره می‌کند که یک ملاقات خیالی را برای بازجو تعریف کرده بود. در نهایت ایشان تبرئه شد و «میم» پنج سال حکم گرفت. بهاره هدایت در انتها ماموریت دستگاه امنیتی را ساختن و اجرای سناریوهای سیاسی می‌داند و از عدم وجود حق دادرسی عادلانه و امکان دسترسی به وکیل مستقل گله می‌کند.

مسئله این است که با علم به اینکه هر انسانی، فارغ از جنسیت، نژاد، عقیده، دیدگاه و وابستگی فکری، دارای یک سری حقوق اولیه است که در قانون اساسی کشور ما هم مکتوب شده است، همچنان در گذر سال‌ها شاهد نقض این حقوق هستیم.

پس‌لرزه‌های بعد از اعتراضات به سرنگونی هواپیمای اوکراینی که به گفته‌ی دیده‌بان حقوق بشر، حداقل در جریان آن سیزده نفر از معترضین محکوم شدند نیز همچنان ادامه دارد، به نحوی که مصطفی هاشمی‌زاده، دانشجوی مهندسی عمران دانشگاه تهران در توییترش خبر از حکم سنگین خود داده است؛ پنج سال حبس تعزیری به اتهام تبانی و اجتماع علیه امنیت ملی و یک سال حبس تعزیری و هفت‌و‌چهار ضربه شلاق به اتهام اخلال در نظم و آسایش عمومی به عنوان مجازات اصلی و دوسال ممنوعیت از ورود به خوابگاه دانشجویی و سه ماه خدمات عمومی رایگان. به گفته‌ی هاشمی‌زاده، این حکم به دلیل شرکت در تجمع دانشجویی دی‌ماه ۹۸ در محوطه‌ی دانشگاه تهران و اعتراض به ساقط‌کردن هواپیمای اوکراینی بوده است.

در دانشگاه شریف، این بخشِ کوچک‌تر از جامعه، چه خبر است؟ در حال حاضر، دو دانشجوی همین دانشگاه، این بار به گفته‌ی ‌سخن‌گوی قوه قضائیه، به اتهام ارتباط‌داشتن با منافقین و قصد انجام اقدامات خرابکارانه در بازداشت به سر می‌برند. خانواده‌ی علی یونسی می‌گوید علی را یک شب با آثار ضرب و شتم به منزل آوردند، منزل را گشتند و او را همراه با یک سری وسایل بردند. خواهر او می‌گوید که حتی به آن‌ها گفته شده است که علی مشکلی ندارد و بازداشت او به سابقه‌ی خانواده‌ی آن‌ها مربوط نیست. حرف کدام یک را باید باور کرد؟ یکی می‌گوید به ما گفته‌اند علی به زودی آزاد می‌شود و مشکل چندانی ندارد، دیگری می‌گوید این دو نفر متهم به ارتباط با منافقین هستند و در منزل آن‌ها اقلام انفجاری کشف شده است. پس از صحبت‌های ‌سخن‌گو‌ی قوه‌‌ی قضائیه و انتشار خبر آن در سایت منافقین، حتی بیم آن می‌رود که مشابه‌ی آنچه برای امید کوکبی اتفاق افتاد –و مجریان دستگیری و محاکمه‌ی وی از تأثیر تبلیغات بین‌المللی گفتند –برای این دو دانشجو هم بیفتد.

برای درک اشتراکات این داستان‌ها کافیست به جای اسامی امید کوکبی، علی یونسی، امیر‌حسین مرادی، مازیار ابراهیمی، بهاره هدایت و مصطفی هاشمی‌زاده، اسامی ضیا نبوی، عاطفه نبوی، سپیده قلیان، سام محمودی، کوهیار گودرزی، مجید درّی و... را قرار دهید تا به استراتژی جمهوری اسلامی در برخورد با حق‌طلبی وعدالت‌خواهی در قالب اعتراضات دانشجویی، کارگری و غیره برسید.

باری شریف روز‌های بد دیگری هم به خود دیده است؛ از بلوای دفن شهدای گمنام در مسجد دانشگاه در اسفند 84 گرفته تا اعتراضات 88 و 89 و بازداشت و دستگیری دانشجویان. در همان ماجرای دفن شهدا بود که تعدادی از معترضین تابوت یکی از شهدا را به زمین زدند، جمعیت زیادی از معترضین میله‌های دانشگاه را شکستند و به سهراب‌پور، ریاست وقت دانشگاه حمله‌ور شدند و او را کتک زدند. در مقابل افتخار گروهی از دانشجویان هم این بود که مشابه برخورد لباس‌شخصی‌ها، دست به سرکوب معترضین زدند و نگذاشتند از درب دانشگاه به خیابان آزادی بروند. پس از این وقایع، گرد مرگی بر شریف و سایر دانشگاه‌ها پاشیده شد که با روی کار آمدن حسن روحانی در سال 92 و بازگشایی مجدد انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه، فضای سرد دانشجویی آن زمان گرم‌تر و صدای تازه‌ای در شریف شنیده شد. اما دیری نپایید که در سال 94 دستگیرمان شد که در بر همان پاشنه سابق می‌چرخد. روند برخوردهای امنیتی با فعالیت‌های دانشجویی مجدداً از سر گرفته شد. به عنوان نمونه، ویژه برنامه‌ی دوم خرداد انجمن در سال 94 علی‌رغم داشتن مجوز، با فشار نهادهای خارج از دانشگاه و از سَمت ملکی، معاون فرهنگی وقت، لغو شد که خشم تعداد زیادی از دانشجویان را به همراه داشت. از ماندگار‌ترین صحنه‌های اعتراض دانشجویان آنجایی بود که در دفتر معاونت فرهنگی، ملکی به گوشی موبایل دبیر انجمن اشاره‌ای کرد و گفت صدا را ضبط می‌کنید؟ که با کوبیده‌شدن و خردشدن گوشی بر دیوار دفترش، یک «نه» بلند شنید.

شریف از تحرکات جنبش دانشجویی در اعتراض به سرنگونی هواپیمای مسافربری نیز بی‌نصیب نماند؛ تجمع 21 دی‌ماه 98، که شنبه شب زیر سردر دانشگاه برگزار شده بود، صحنه‌ی درگیری دو طیف دانشجویی با یکدیگر بود. تعدادی از دانشجویان از طیف مشخصی هم پس از گذشت ده سال، همان کار همیشگی را این بار اما برعکس انجام دادند و نگذاشتند مردم از پشت میله‌ها به داخل دانشگاه بیایند. ضمنا طبق اظهار تعدادی از دانشجویان، در همین حین، یکی از اساتید دانشکده فیزیک دانشجویان را تهدید می‌کرد که برایتان گران تمام خواهد شد و کارمند حراست را تهدید می‌کرد که میله‌ها را برای ورود مردم باز نکند تا عملش را گزارش نکند. در همان شب تعدادی از اساتید هوافضا هم حضور داشتند که به ادعای برخی از دانشجویان، چند روز بعد اسامی تعدادی دانشجو را که شعار می‌دادند به حراست دانشگاه اعلام کرده و خواستار برخورد با آن‌ها شده بودند. در تجمع دانشجویی روز دوشنبه 23 دی‌ماه سال گذشته مقابل دانشکده‌ی مهندسی کامپیوتر هم، دکتر افشین، علی‌رغم انکار دکتر فتوحی، بالاخره موضوع تماس یکی از نهادهای امنیتی با تعدادی از دانشجویان دانشگاه را تأیید کرد و اذعان داشت که دستور عدم ورود فارغ‌التحصیلان و مهمانان به دانشگاه هم به طور مستقیم از سمت حراست دانشگاه اعمال شده است. موضوع تماس نهادهای امنیتی با دانشجویان، پیشتر توسط تعدادی از دانشجویان، قبل از برگزاری تجمع اطلاع داده شده بود و حتی یکی از دانشجویان ادعا کرده بود که از سمت یک نهاد اطلاعاتی با خودش و خانواده‌اش تماس گرفته‌اند و درب منزل برخی از دانشجویان دیگر هم رفته‌اند. یکی دیگر از دانشجویان هم اعلام کرده بود که صرفاً به دلیل انتشار پوستر تجمع از کانال‌های دیگر، با وی از حراست دانشگاه تماس گرفته شده است و از او خواسته‌اند که در تجمع روز دوشنبه شرکت نکند. با مطلع شدن از این برخوردها، تعدادی از دانشجویان روزبه‌روز سردتر از قبل شدند و به ناچار به خود‌خوری و خون‌دل‌خوردن در انزوا روی آوردند.

با روی کار آمدن حسن روحانی در سال 92 و بازگشایی مجدد انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه، فضای سرد دانشجویی آن زمان گرم‌تر و صدای تازه‌ای در شریف شنیده شد. اما دیری نپایید که در سال 94 دستگیرمان شد که در بر همان پاشنه سابق می‌چرخد.

حال در خلال این اعتراضات، از مسئولین دانشگاه چه انتظاری داریم؟ از استاد مسئولی که به گفته‌ی خودش برای درس عبرت‌دادن و جلوگیری از تکرار تخلف، در قضیه‌ی استاد خطاکار هوافضا، حکمی نامتناسب و بسیار شدید‌تر از تخلف رخ‌داده برای دانشجو صادر می‌کند، انتظاری برای دفاع از حقوق دانشجویان در اتفاقات آینده نیست. از رئیسی که در همین ماجرا، از ترس گرفتن حکم توبیخ از سمت وزارت علوم، گزارش جلسه‌ی حاوی صحبت‌های خود را انکار می‌کند، انتظاری برای پیگیری وضعیت دانشجویان بازداشتی نیست. از کارمند حراست دانشگاه که قبل از ارسال نامه‌ای حاوی 170 امضا از دانشجویان هوافضا خطاب به وزیر علوم و در اعتراض به بازگشت استاد متخلف به دانشکده، دانشجویان دست‌اندر‌کار را «توصیه» به عدم ارسال آن می‌کند و از بر هم زدن نظم دانشگاه می‌گوید، توقعی نیست که در سایر اعتراضات، خود شروع به سرکوب دانشجویان نکند. کاری که در آذر 94 و هنگام سخنرانی ریاست جمهوری در سالن تربیت بدنی دانشگاه به خوبی انجام داد. سراغ دفتر حقوقی دانشگاه برویم. رسالت این دفتر فقط حمایت از اساتید در مسائل حقوقی نیست و از دانشجویان هم به ظاهر حمایت می‌کند. اما همین دفتر، در مواقعی که استادی مقابل دانشجو قرار می‌گیرد، طرف دانشجو نخواهد بود. دفتر حقوقی نه تنها در جریان اعتراضات دانشجویان به حکم بازگشت استاد خطاکار هوافضا، کمکی به دانشجویان نکرد، بلکه در برخورد اول، انبوهی از ایمیل‌های ناشناس و تهدیدآمیز اسکن‌شده را که ریاست وقت دانشکده برای آن‌ها فرستاده بود، در مقابل ما قرار داد و به نوعی تلاش داشت تا مسئولیت ارسال سراسری آن‌ها را به گردن ما بیندازد. در چندین بار مراجعه‌ای که به همراه تعدادی از دوستانم به این دفتر داشتیم، بار‌ها به ما وعده‌ی حمایت و فراهم‌کردن مدارک برای ارائه در دادسرا داده شد و متاسفانه یک برگ مدرک هم دریافت نکردیم. این در حالی بود که بنا به شکایت استاد، پرونده‌ای برای ما در دادسرا تشکیل شده بود و برای اثبات مطالبی که نسبت به او در دانشگاه و رسانه‌ها منتشر کرده بودیم و برای دفاع از خود در مقابل بازپرس، نیاز به مدارک اعتراف و محکومیتش در دانشگاه داشتیم. با نوعی از سرکوب اعتراض آشنا شوید؛ دادن وعده‌های توخالی برای پیگیری و حمایت تا زمانی که معترض خسته شود. بازپرس پرونده یا حتی وکیل شما می‌تواند به نوعی در نقش یک سرکوبگر وارد عمل شود، اما نه با چماق. بلکه با ترساندن شما از اینکه اگر رضایت شاکی را جلب نکنید و تصمیم بگیرید به دادگاه بروید، حتماً بازنده‌اید و مجازات بدتری در انتظار شماست۱.

اگر به سراغ تعدادی از اساتید نسبتاً کنشگر دانشگاه برویم، مشاهده می‌کنیم که همآن‌ها هم دست و پا شکسته و با تأخیر سعی می‌کنند نسبت به برخی مسائل مملکتی اظهار نظر کنند. چه بسا بسیاری از این نظرات جنبه‌ی نمایشی داشته و صرفاً دستمایه‌ای برای ابراز وجود یک تشکل خاص از اساتید باشد. گله‌مندی از رونمایی «مستعان 110» و پیگیری وضعیت دو دانشجوی شریفی بازداشت‌شده از تازه‌ترین آن‌هاست. در بسیاری از حالات و به خصوص در برابر دانشجویان، اساتید اتحاد خود را حفظ می‌کنند و عملی که به نفع دانشجویان و ضرر استاد باشد، انجام نمی‌دهند. خاطرم هست در جلسه‌ای با یکی از مسئولین دانشگاه که از قضا مشاور رییس هم بود، ایشان به صراحت سخن از لابی اساتید به میان آورد و آن را با لابی پزشکان مقایسه می‌کرد و در عین حال اذعان می‌کرد که تصمیمی که برای حذف دروس کارشناسی استاد خاطی هوافضا در شورا گرفته شده، برای آن استاد بسیار تحقیر‌آمیز و تحمل آن سخت بوده است. به هر حال واضح است که اساتید در یک نزاع، طرف همکار قدیمی یا همکار آینده‌ی خود را می‌گیرند، نه طرف دانشجویی که نهایتاً چند سالی مهمان آن‌هاست. فرضیه‌ی نمایشی‌بودن واکنش‌های اساتید زمانی بیشتر قدرت می‌گیرد که مشاهده می‌شود از موضع‌گیری‌های تند و تیز برخی از اساتید، روزها، ماه‌ها و بعضاً سال‌ها می‌گذرد و دریغ از یک حرکت عملی و انتشار نتایج آن. در واقع، میزان کنش‌گری سیاسی (مستقل یا غیر‌مستقل) اساتید با میزان ادعای آن‌ها در زمینه‌ی اثر‌گذاری و نقش‌آفرینی شریف در جامعه و خدمت به مردم تناسب چندانی ندارد. انگ نخ‌نمای «تک‌بعدی‌بودن» حالا بیش از پیش متوجه اعضای هیئت علمی دانشگاه، و نه دانشجویان، است.

در واقع، میزان کنش‌گری سیاسی (مستقل یا غیر‌مستقل) اساتید با میزان ادعای آن‌ها در زمینه‌ی اثر‌گذاری و نقش‌آفرینی شریف در جامعه و خدمت به مردم تناسب چندانی ندارد. انگ نخ‌نمای «تک‌بعدی‌بودن» حالا بیش از پیش متوجه اعضای هیئت علمی دانشگاه، و نه دانشجویان، است.

بررسی سیر اتفاقات مذکور ما را به فکر فرو می‌برد. مسئله‌ی اساسی که فراموش شده است چه بود؟ مسئله این است که با علم به اینکه هر انسانی، فارغ از جنسیت، نژاد، عقیده، دیدگاه و وابستگی فکری، دارای یک سری حقوق اولیه است که در قانون اساسی کشور ما هم مکتوب شده، همچنان در گذر سال‌ها شاهد نقض این حقوق هستیم. چطور می‌شود که فردی را بدون حکم بازداشت یا تفتیش منزل یا حتی احضار، با ضرب و شتم به مکانی نامعلوم می‌برند تا خدا می‌داند چند روز یا چندماه بعد به خانواده‌اش اطلاع دهند که کجاست و اصلاً زنده است یا مرده؟ مگر اصل بر برائت نبود؟ چطور می‌شود که بدون برگزاری دادگاه و مجرم شناخته‌شدن دانشجویان، اتهام ارتباط با یک سازمان خاص به طور عمومی آن هم از سوی ‌سخن‌گوی دستگاه قضا مطرح می‌شود؟ چه کسی با این اعمال غیر‌قانونی مقابله می‌کند؟

ما به عنوان دانشجو و عضوی از جامعه چه کار باید بکنیم؟ یا اصلاً چه کار می‌توانیم بکنیم؟ چهار ماه از وعده‌ی رسیدگی و مجازات عوامل سرنگونی هواپیمای اوکراینی می‌گذرد و در عمل تا لحظه‌ی نگارش این مقاله، هیچ اقدامی صورت نگرفته‌است.

سوالاتی که مطرح شد، به زعم نگارنده، هم‌چنان بی‌پاسخ هستند. باید پذیرفت جامعه‌ی امروزی ما هم‌چنان به دنبال قهرمان، قربانی و شرور می‌گردد؛ مدلی منسوخ‌شده و کهنه که مدل‌های پیچیده‌تر و شامل افراد خاکستری، جایگزین آن شده‌اند. از حق نگذریم، توانایی ما هم در یافتن قربانی بسیار بالا رفته است، به‌گونه‌ای که به سرعت با خواندن اولین خط از خبری گاهاً غیر‌موثق، شرور و قربانیِ داستان را شناسایی می‌کنیم. در همین مدل اجتماعی که بیان شد، قهرمان ما کیست؟ آن کاندیدای ریاست جمهوری که همچنان محبوب است؟ یا آن مسئولی که حرف‌های جوان‌پسندانه‌تری نسبت به دیگران می‌زند و گاهی اعتراضاتی در لفافه بیان می‌کند؟ از آنجا که طبق قاعده‌ی «خرمن‌سوخته همه‌ را خرمن‌سوخته خواهد2»، ما مردمان در هنگام مواجهه با یک بدبختی، به سرعت به دنبال پیداکردن فرد بدبخت دیگری مشابه‌ی خودمان هستیم تا بیچارگی خود را با او شریک شویم و با همان سرعت قهرمانانی برای خود پیدا می‌کنیم و سعی داریم پشت سر آنان اعتراض خود را ادامه دهیم؛ غافل از آنکه دیر یا زود، در بهترین حالت، هنگامی که لغزشی از قهرمانان ببینیم، آن‌ها را کنار می‌گذاریم و به دنبال فرد دیگری می‌رویم. در بدترین حالت هم قهرمان داستان پیش از قدعلم‌کردن، بازداشت، حصر، زندانی یا کشته می‌شود. دوباره ما می‌مانیم و تلاش برای یافتن یک منجی جدید. اما نسخه‌ی جنبش دانشجویی هنوز پیچیده نشده است؛ اندی دوفرین3 در فیلم رستگاری درشاوشنک4 می‌گوید: «امید چیز خوبی است، شاید بهترینِ چیزها باشد و چیزهای خوب، هرگز نمی‌میرند.»

پاورقی‌ها:

۱- پیشنهاد می‌کنم در همین زمینه، قسمت دادستان‌ها (Prosecutors) از سری برنامه‌های «هفته پیش امشب با جان اولیور» (Last Week Tonight with John Oliver) را تماشا کنید تا با حربه‌های مختلف بیشتر آشنا شوید.

۲- Misery Loves Company

۳- Andy Dufresne

۴- The Shawshank Redemption

  • مراجع:
  • https://www.nature.com/news/iranian-physicist-sentenced-to-prison-1.10642
  • www.mashreghnews.ir/news/398809

برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام دوهفته‌نامه‌ی دانشجویی «داد» کلیک کنید.



تجمع اعتراضیجنبش دانشجوییبرخورد امنیتیبازداشت غیرقانونی
نخستین گام، آگاهیست.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید