ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

عشق: گذار از سوژه به اُبژه

نقدی بر پیشبرد یک‌طرفه در سیر روابط عاشقانه

امیررضا شوبی/ دانشجوی دوره‌ی کارشناسی رشته‌ی مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف

در یک نگاه کلاسیک و رمانتیک به روابط عاشقانه، هر آنچه که نشان دهد معشوق از خود (منیّت) و مادیات متعلق به خود بیشتر فاصله گرفته و خود را مستغرق التهاب دریای عشق کند، بیان­گر استحکام و قوت یک کشش انسانی خواهد بود. به زبانی دیگر، اگر یک سر طیف را فدا شدن در راه معشوق و سر دیگر آن را بی‌رمقی بدانیم، باورها و تصورات عمومی این است که هر چه به آن سری که به فدا شدن ختم می‌شود نزدیک‌تر شویم؛ رابطه‌ای پایدارتر و جاری­تر (در مقابل رکود و روزمرگی) شکل خواهد گرفت. این توصیف با این پیش‌فرض است که اساسا پایداری و جریان در یک رابطه ارزش باشد. در همین ابتدا نیاز است که برخی رفتارها و علایق (عمدتا مازوخیستی) را کنار بگذاریم و آن دسته از تمایلات که با هدف آرامش و آسایش روانی است را مدنظر قرار دهیم. یعنی در کل سلسله موضوع فکری که مدنظر است جدای از رفتارهای ریاضتی و عرفانی است که صرفا برای عده­ای بسیار محدود و خاص مطرح می‌شود. در چنین فضای که جامعه آماری اکثریت مردم اجتماع را شامل می‌شود، آیا عاشق هر چه بیشتر خود را نفی کند، در سلوک عشق با هدف داشتن یک رابطه­ی غنی، ارتقا می‌یابد؟ این سوال اصلی نگارنده در این مقاله است و مطابق انتظار با نگاهی انتقادی به سراغ چنین موضوعی می‌رود.

از اصلی‌ترین ایرادات چنین طرز تفکری آن است که معمولا، چنین ایثاری، متقابل نیست. یعنی چون ماهیتا احساس و نگاه به عشق در طرفین سوبژکتیو است، همواره در سرعت پیش‌روی و یا همان عاشق‌تر شدن، یکی از دیگری پیشی می‌گیرد. این از موارد ایجابی چنین بستری است و غیرقابل اجتناب است؛ حال بحث بر سر ادامه‌ی این اختلاف سرعت است. اگر یکی از طرفین که در شور عشق فرورفته است، تصمیم بگیرد که با فنای خود، یک عاشق یک‌پارچه را ترسیم کند، می‌توان نشان داد که چنین تصویری (توهمی) چطور از هدف اصلی، طرفین را دور می‌کند. با همان پیش‌فرضِ درونی بودن عشق، معمولا طرف مقابل، چنین شور درونی او را در اقدام اول درک نمی‌کند. این به خودی خود، باعث می‌شود تا فکر کند دوست داشته نمی‌شود به همان میزانی که دوست دارد. چرا که بدیهی است وقتی بیشتر دوست‌داشتن‌های خود را بروز می‌دهد، انتظار بازخورد را دارد. این بازخورد همان افزایش عشق متقابل است که طرف مقابل اصلا از آن آگاه نیست! مخاطب (یا همان معشوق) نه می‌داند که باید چنینی انتظاری را برآورده سازد و نه الزاما تمایل دارد تا در این لحظه در این رابطه عمیق‌تر شود. این یعنی، حالا در نگاه عاشق (که تنها اشاره لغوی مدنظر است)، معشوق بی‌آنکه بداند و بخواهد بدهکار است.

مخاطب (یا همان معشوق) نه می‌داند که باید چنینی انتظاری را برآورده سازد و نه الزاما تمایل دارد تا در این لحظه در این رابطه عمیق‌تر شود.

در یک نگاه دیگر، شاید مطرح شود که این امکان نیز هست که عاشق اصلا بدون‌ اینکه انتظار داشته باشد، در یک عشق افلاطونی، به مسیر خود ادامه دهد. این نیز به تعارض دیگری می‌انجامد. اگر حتی چشم‌داشتی هم در کار نباشد، وابستگی و دلبستگی عمیق به معشوق خواه‌ناخواه رشد می‌کند، تا آنجا که دیگر زندگی بدون او قابل تصور نیست. حالا دیگر آنقدر این وابستگی گسترش یافته است که معشوق حس می‌کند که عاشق، بیشتر از آنکه درگیر یک شخصیت واقعی باشد، گویا در در تصوراتش، الهه‌ی خود را می‌ستاید و ازینکه در عمل آنقدر از این تصویرسازی‌ها فاصله دارد، احساس ضعف خواهد کرد. حتی اگر قوت این فداکاریِ عاشق کمتر باشد، در سطحی پائین‌تر، معشوق در حسی متقابل (و نه هم‌سطح)، همواره در تکاپو و تلاش آن خواهد بود که اثبات کند که آری، من هم به همین میزان دوستت دارم. اما هم خود و هم عاشق می‌دانند که این یک اجرای ظاهری است، یک رفع تکلیف، یک تسکین وجدان! این به معنی آن نیست که هرگونه تفاوت عمق عشق در طرفین، فروپاشنده باشد، بلکه ادعا این است که هرگاه یکی از طرفین کاملا هستی خود را فراموش و تقدیم به معشوق کند، دیگر از ساحت «رابطه» موضوع خارج می­شود. دیگه "من و او"یی در کار نیست و هر چه هست و نیست اوست!

اگر ذره‌ای هر یک از طرفین برای بقای ارتباطشان ارزش قائل باشند، از اصلی‌ترین و کلیدی‌ترین پارامترهای این بقا که در گرو کنترل احساسات است را فراموش نخواهند کرد. چرا که این تنظیم و نظارت بر عواطف و در صدد آن صبر به بار نشستن آن است که دشوار است. اتفاقا این بی‌حد و حصر به تصویر معشوق خیره شدن و در حسرت وصال «نشستن» که سراسر انفعال به بار می‌آورد و زحمت زیادی ندارد. عاشق واقعی نه آن‌که در ترشح هورمون‌های خود دست و دلباز باشد، بلکه در تلاش برای استقرار و استحکام شرایط است که بی‌قراری می‌کند. به عبارت دیگر، آگاهی از وضعیت و استمداد از عقل در موضوعاتی که سرتاسر عاطفی و قلبی هستند عیار عشق را بالا می‌برد. با استناد بر همین آگاهی، می‌توان ادعا کرد که نیازی نیست که به سرعت تمام جان‌فشانی کرد، نیازی نیست که تمام دقایق ایام ذکر یار شود، نیازی نیست که اصلا جان را فدا کرد. به‌جای آن نیاز است تا در راه شناخت معشوق گام برداشت و برای پایداری در برابر هر آنچه که می‌تواند آن را بلرزاند، پیشاپیش فکر چاره کرد.

به طور خلاصه، هدف از نوشتن چنین متنی، یادآوری این است که هر چند اسطوره‌های تاریخی و رمانتیکی جوامع (بالاخص ایران) سعی در عبور از خود (سوژه) و به تن کردن معشوق (اُبژه) دارند، اما این بیانات در هیئت زندگی مدرن و اساسا فراتر از افسانه‌ها، وجهه‌ی عملی نخواهند داشت و از قضا باعث سرخوردگی و تفصیل افراد در پیوندهای احساسی می‌شود.

برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام دوهفته‌نامه‌ی دانشجویی «داد» کلیک کنید.

فنای عاطفیعشق افلاطونیعشق یک‌طرفه
نخستین گام، آگاهیست.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید