محمدرضا حیدری/ فارغ التحصیل رشتهی کامپیوتر دانشگاه تهران
ریحانه باعزم/ دانشجوی دورهی دکترا رشتهی جامعهشناسی فرهنگی دانشگاه علوم تحقیقات
«ما دیگر نمیدانیم مکان تولید سرکوب کجاست» آنتونیو نگری
امپراتوری نامکان قدرت است؛ جایی که همهی روابط خصلتی مویرگی به خود میگیرند و هیچ مسیری از قبل تعیین شدهای را نمیپیمایند بلکه دائماً توسط روابط دیگر از مسیر خارج شده و دوباره به مسیر برمیگردند. امپراتوری شبکهای از روابط هزارتویی است که به صورت همزمان علت و معمول یکدیگرند. امپراتوری همان نافضایی است که از درون آن جامعهی کنترلی ظهور کرده است.
جوامع انضباطی واجد محیطهایی حریمبندیشده بودند که دارای چارچوبهای ثابتی بود و دستهبندیها بخشی از زندگی تمامی سوبژهها بود. خانواده، مدرسه، سربازخانه، کارخانه، بیمارستان و زندان نمونههایی از محیطهایی حریمبندیشده بودند. خصوصیت محیطهای حریمبندیشده متمرکزکردن سوبژهها بود و تابع کردن آنها در مکانهایی خاص که سایهی قدرت را بر فراز خود حس میکردند. در محیطهای حریمبندیشده همهی فضاها از پیش تعریف شده بود و هرکس در فضایی قرار میگرفت که برایش تعیین شده بود. در گذر زمان محیطهای حریمبندیشده دچار بحران شدند و شاکلهی خود را ازهمپاشیده یافتند و رویای اعمال دوبارهی قدرت انضباطی را از سر بیرون کردند. به مرور زمان نیروهای جدیدی شکل گرفتند که دیگر از سیستمهای انضباطی گذر کرده بودند. جامعهی کنترلی ظهور کرد و از پس چهرهی بی شکلش قدرتهای پرشتاب شناوری پدیدار شدند. در ابتدا چنین به نظر میرسید که در جوامع کنترلی اثری از قدرت انضباطی باقی نمانده است ولی با کمی تعمق بیشتر همه متوجه شدند که انضباط با چهرهی دیگری به میدان آمده است و گویا شناسنامهی خود را عوض کرده است.
انضباط دیگر از بیرون به انسانها تحمیل نمیشود بلکه پیروی از آن جزئی از سوبژکتیویتهی هر انسانی است که معلول روابط زیست-قدرت است.
در جوامع کنترلی اعمال قدرت به شکل بیرحمانهتری سوژهها را هدف میگیرد و ستمکارانهترین حبسها را نثار سوبژکتیویتههایش میکند اما دیگر در این بین نمیتوان درست تشخیص داد که مکان تولید قدرت کجاست بلکه آنچه میتوان گفت این است که مکان تولید قدرت نامرئی شده است. جوامع کنترلی دارای نظامهایی ناهمگوناند و متغیرهای بههمپیوسته در آن جریان دارند که هیچگاه از حرکت باز نمیایستند. در جوامع کنترلی فرایندهای دگرگون ساز از درون خود فرد نشات میگیرند. در جوامع کنترلی شرکت جای کارخانه نشسته است و دوربینهای مداربسته جای وسایل تولید را پر کردهاند. قدرت به شکل دیگری تولید میشود و هویت به شکل دیگری ساخته میشود. در جوامع کنترلی ابژهای که قدرت بر آن اعمال میشود نه تنها بدن و روح خود، بلکه زیست خود را هم از دست داده است. در جوامع کنترلی تلقی سنتی از بازار از بین رفته است و دست نامرئی بازار خصلتی دیجیتالی پیدا کرده است و حتی بازاریابی هم شبکهای شده است. قلادههای الکترونیکی جای طوقهای بردگی نشستهاند و مدام با هیئتی ساحرانه به گوش مخاطبان خود میخوانند که امروز هم در خانه بمان و جایی نرو تا به تو بگویم مضمون صفحهی جدیدی که باز میکنی چیست. جامعهی کنترلی چند تباره است و فاقد هر هویت ثابتی که بتواند جزئی از کلیت پیچیدهی آن باشد- جامعهی کنترلی ترکیبی است از روابط پیچیدهای که با انعطافپذیری مستمر عجین شده است. یکی از وجوه اصلی جوامع کنترلی پورنوگرافی و فتیشیسم جنسی است. به بیان دیگر جسم زنانه روابط جنسی را به مسیر دیگری هدایت کرد به شکلی که به جای ازدواج ، کمونیسم جنسی1 رواج یافت. در جوامع کنترلی با «زن شدن کار» مواجهه هستیم. پدیدهای که از سرمایهگذاری های عاطفی ، جنسی و آموزشی مایه میگیرد. با ظهور امپراتوری ما به جوامع کنترلی گذر کردهایم، با این وجود این بدین معنا نیست که سیستمهای انضباطی منسوخ شدهاند بلکه به این معناست که قدرت انضباطی هستهی مرکزی خود را از دست داده است و جامعهی کنترلی پایان جامعهی انضباطی نیست بلکه شروع شکلگیری آپاراتوسهایی (سازوبرگهای ایدئولوژیک دولت) است که خصلتی عامتر به خود گرفتهاند و توسط سوبژکتیوتهها درونی شدهاند. امروز دیگر انضباط به مکانهای مشخص اختصاص نیافته است که اعمال قدرت در درون آنها توسط صاحبان قدرت تحمیل میشد بلکه گسترهی عملکرد قدرت جهانی شده است. انضباط دیگر از بیرون به انسانها تحمیل نمیشود بلکه پیروی از آن جزئی از سوبژکتیویتهی هر انسانی است که معلول روابط زیست-قدرت است. جامعهی کنترلی خود انضباط سوژههاست در حالی که نجوای مستمر سیستمهای انضباطی در گوش جوامع کنترلی پژواک مییابد. در جوامع کنترلی دیسپوزیتیوهای انضباطی از نظر مکانی مرکززدایی شدهاند و همه فضاها هستهی مرکزی خود را از دست دادهاند. عصر جوامع کنترلی عصر فروپاشی نهادهاست. عصر ناپدیدشدن تمامی نقاط متمایز ساختاری و عصر از بین رفتن تمامی دستهبندیهای فضایی و مکانی است. در جوامع کنترلی روابط اجتماعی دائماً تولید و بازتولید میشوند و سلسلهی تولیدشدنها دچار تسلسلی است که تحرک خصلت همیشگیاش شده است.
امپراتوری نمایانگر ظهور جوامع کنترلی است که شکل نهایی زیست-قدرت است و گسترهی تاثیرگذاری آن کل روابط جهانی تولید است. امپراتوری حاصل یک انفجار اجتماعی است که تمامی مناسبات حاکمیت مدرن را برانداخته است و همهی مرزها را از بین برده است. در امپراتوری امکان ارتباط با هرگونه فضای ثابتی از بین رفته است. فضاهای ارتباطی در عصر امپراتوری سرزمینزدایی شدهاند؛ به گونهای که نمیتوان مطمئن بود که دقیقاً قدرت در کجا و توسط چه کسی اعمال میشود. ارتباط شکلی از تولید سرمایهدارانه است که خصلتی غیرمادی دارد. ارتباط تسلسلی از تولیدهاست که بیپایان ادامه مییابد و ممکن است چنین به نظر برسد که دولت-ملتها هنوز به صورتی مستقل عمل میکنند. در عصر امپراتوری دیگر نمیتوان از دولتهای بزرگ و کشورهای قدرتمند حرف زد بلکه همهی ابرقدرتها جزئی از فرآیند برزگتریاند که در سرمایهداری پستمدرن ادغام شدهاند. در عصر سرمایهداری پستمدرن حاکمیت آمریکا به محاق رفته است. آمریکا دیگر مرجع اصلی فرآیندهای جهانیشدن نیست بلکه خود یکی از عناصری است که در جهانیشدن مداوم شکل میگیرد و از شکل میافتد. قدرت آمریکا امروز دیگر یک دال تهی است. تهی از هر گونه شاکلهی قدرتی که بتواند داعیهدار آن باشد. دیگر نمیتوان از ابر قدرتی حرف زد که یک منطقهی جغرافیایی خاص جهان را مدیریت میکند. آمریکا خود بخشی از روابط قدرتی است که مدیریت میشود. قدرت تکهپاره شده است و هیچ کدام از منادیان بکارگیری آن نمیدانند آن را چگونه اعمال میکنند. قدرت همچون نیرویی که از همه کس و همه جا میگذرد، هیچ سکونی ندارد و دائماً در حرکت است. امروز آمریکا جزئی از کلیت بیسامانی است که میتوان آن را «روابط جهانی ناخودآگاه قدرت» نامید. در گذشته عدهای تصور میکردند آمریکا شنل قدرت جهانی را بر تن کرده است. شنلی که روزی بر قامت کشورهای اروپایی نشسته بود. شنلی که نماد استعمار بود و امروز معلوم نیست در دست چه کسی و چه چیزی است. دسترسی به ریشههای قدرت دیگر اساساً غیرممکن شده است. امروز فقط میتوان چگونگی اعمال قدرت را بررسی کرد و در موردش اظهار نظر کرد. آن شنل اشرافی دیگر تکهتکه شده است. آن میراث استعماری دیگر به یغما رفته است .امروز تکههای شنل فرمانروایی آمریکا در دست سوبژکتیویتههای ناخودآگاهی است که توسط قدرت هدایت میشوند.
فضاهای ارتباطی در عصر امپراتوری سرزمینزدایی شدهاند؛ به گونهای که نمیتوان مطمئن بود که دقیقاً قدرت در کجا و توسط چه کسی اعمال میشود.
امپراتوری ناخودآگاهی از روابط جهانی است که درگیر فرآیند نامتناهی از روابط قدرتاند. امپراتوری مجموعهای از کنشها و برهمکنشهای متوالی است که فاقد هر گونه ساختار بنیادیاند. امپراتوری یک شکل حکومتی نیست بلکه حکومتی بدون حاکمیت است. حکومت سرمایهدارانهای که در عصر پستمدرن شکل گرفته است. حکومتی که فاقد حاکم است و از هر گونه ادارهی ارادی نظام جهانی عاجز است.
پاورقی:
1- اشتراکی شدن میل جنسی؛ به عبارتی همه با هم هستند و هیچکس با هیچکس نیست.
مراجع:
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام دوهفتهنامهی دانشجویی «داد» کلیک کنید.