مجتبی نظری/ دانشجوی دورهی کارشناسی ارشد رشتهی علوم اقتصادی دانشگاه صنعتی شریف
کافی است ده گزارهی آماری پیرامون پیامدهای فقر در جایجای جهان جلوی رویمان بگذاریم تا ناامید از وضع بشر، تصمیم بگیریم زین پس خاطر خود را با این اخبار «نامربوط» مکدر نکنیم. شاید دیگر ناخودآگاه برایمان عادی شده است بشنویم سالانه نه میلیون کودک پیش از پنج سالگی این دنیای بیرحم را ترک میکنند. یا احتمالاً از فکرکردن به وضعیتی که موجب شده وجود کار کودک جزو جدانشدنی شهرمان باشد، شانه خالی میکنیم؛ مگر یک نفر چه میتواند بکند؟ شاید کمی اندیشمندانهتر به قضیه نگاه میکنیم و نهایتا برای رفع هیولای فقر منتظر تحولی بزرگ در وضعیت کلی کشورهای اسیر آن هستیم. آبهیجیت بَنِرجی1 و استر دوفلو2، که چند روز پیش جایزهی نوبل اقتصاد را دریافت کردند، در کتابشان، «اقتصاد فقیر؛ بازاندیشی بنیادین در شیوهی مبارزه با فقر جهانی»، از ما میخواهند که در نگاه کلیمان نسبت به تابلوی تیره وتار فقر جهانی بازنگری کنیم؛ نه بیخیال این معضل شویم و نه منتظر معجزه بمانیم. چه نگاهی جز این میتوانست آنها را به ارزیابیهای فراوان تجربی راجع به جزئیترین مسائل زندگی فقیران وادارد؟ آنچنان جزئی که ما را از وضعیت مصرف پشهکش در میان فقرای آفریقایی هم آگاه کند. آخر میدانید، مثلاً در سال ۲۰۰۸، یک میلیون نفر، که اکثرشان کودکان آفریقایی بودند، براثر مالاریا جان باختند. این راهحل ظاهراً کوچک پشهکش میتواند احتمال ابتلا به مالاریا را نصف کند. اگر نظر برخی کارشناسان غربی راجع به ضرورت کمکهای خارجی را بپذیریم، همانها که با این شیوه فکر میکردند تا سال ۲۰۲۵ فقر ریشهکن میشود، آیا میتوانیم انتظار داشته باشیم سرازیرشدن کمکهای غربیها یا اصلاً کمکهای دولتهای خودی بدون اطلاع از جزئیات نیازها و انتخابهای فقیرها نتیجهی مثبت میدهد؟ نویسندگان کتاب در موضوعهای متعددی که یکیشان همین پشهکش است، رفتار قشر فقیر را به دقت مورد مطالعه قرار میدهند؛ برای نمونه با سنجشهای تصادفی، بررسی میکنند که ارائهی رایگان یا یارانهای پشهکش در مراحل اولیه چقدر در استفادهی صحیح از آن موثر است و حتی چه روشی برای ارائهی آن و آگاهسازی مردم کارامدتر است.
فقرا تحت تاثیر یک اتفاق ناگوار پیشبینینشده، زندهبودن خود را در خطر خواهند دید.
دام فقر
در سر دیگر طیف، دستهای از اقتصاددانان وجود دارند که کمکهای مالی خارجی را بیهوده میدانند؛ چرا که وجود هرگونه دام فقر را منکر میشوند. اگر در شرایطی فقرا با داشتن سرمایهی اندک، نتوانند درآمد خود را رشد دهند و عملاً در باتلاق کمدرآمدی دستوپای بیفایده زنند، ولی شرایط برای کسانی که کمی بیشتر سرمایه دارند، شامل بازدهی چشمگیری باشد، دام فقر وجود دارد. اعتقاد به وجود این پدیده باعث میشود کمکرسانی بیرونی به افراد فقیر برای خروج از دام فقر و شروع یک بازدهی عادی سرمایه برایشان ضروری به نظرآید. در مقابل گروه اول یعنی طرفداران کمکهای مالی، گروه دوم میگویند فراهمآمدن یک شرایط برابر رقابت در بازار و اصلاح نهادها، زندگی فقرا را هم بهبود میدهد. دو اقتصاددان یادشده در این مقاله، خود را متعلق به هیچکدام از این دو دسته نمیدانند. آنها مورد به مورد معضلات فقیران را آزمون میکنند و سعی دارند در هر مورد بفهمند که آیا دام فقری بر محوریت آن وجود دارد یا نه. برای برخی مشکلات مربوط به سلامت، کموبیش وجود این دام را نتیجه میگیرند اما برای مثال دربارهی بحث آموزش معتقدند که در واقع نباید دام فقری بر پایهی تحصیلات وجود داشته باشد؛ یعنی هرمیزان تحصیلات فرزندان خانوادههای فقیر میتواند در بلندمدت برایشان مفید باشد اما ارزیابی تصمیمات مردم نشان میدهد انتظاراتشان از بازدهی تحصیلات به این صورت است که تنها وقتی مقدار آن از حدی بیشتر شود مفید است. بنرجی و دوفلو خانوادههای فقیری را مشاهد کردهاند که صرفاً برای یکی از فرزندانشان که او را بااستعدادتر مییابند، شرایط تحصیلات کامل را فراهم میکنند و بقیه را به کل از این وادی کنار میگذارند. این باور آنها به نوع بازدهی تحصیلات، خود موجب ایجاد یک دام فقر مبتنی بر تحصیلات میشود؛ زیرا آنها با بیهوده دانستن سالهای اول تحصیل و با توجه به نداشتن توان مالی کافی برای تأمین شرایط درسخواندن تا مقاطع بالا برای همهی فرزندان، عملا برخی از آنها را از همان اندک تحصیل ممکن هم محروم میکنند. بنابراین یکی از ریشههایی که این دو اقتصاددان در ارزیابی انتخابهای فقیران دریافتهاند، کمبود اطلاعات است. مثال دیگر از مشکلی با این ریشه، عدم اعتماد فقرای تحت بررسی آنها در هند به واکسنزدن فرزندانشان بوده است. موضوعی که باعث شده بود موسسات خیریهی مردمی دست به ایجاد مشوقهایی برای فقرا زنند تا به واکسنزدن کودکانشان اقدام کنند. اما در بیشتر موارد این اقتصاددانان متوجه شدند با دادن اطلاعات و آموزش، باز هم شرایط آن طورکه پیشبینی میشده است، بهتر نمیشوند. پای عوامل تأثیرگذار دیگری هم در کار است.
محکومیت به تصمیمگیری
در مجموعهی دادههای هجده کشور مورد ارزیابی نگارندگان کتاب، نسبت دسترسی اهالی بسیار فقیر روستاها به آب لولهکشی در خانه از کمتر از یک درصد تا ۶/۳ درصد متغیر بود. آب ناسالم ریشهی بسیاری از بیماریها میان این مردم میشود و باقیماندنشان در فقر را تقویت میکند. روشی کمهزینه برای بهبود وضعیت آب آشامیدنی، استفاده از بطریهای کلر ارزانقیمتی است که سازمان بینالمللی جمعیت به فقرا میدهد تا به منابع آب خود اضافه کنند. اما چرا درصد کمی از آنها به واقع چنین میکنند؟ آیا آنها ناآگاهند؟ در زامبیا نظرسنجی نشان داد که نودوهشت درصد مردم از لزوم استفاده از کلر برای قابلآشامیدنکردن آب آگاهند اما فقط ده درصد این کار را به طور مرتب انجام میدهند. پژوهشگران مورد نظر ما در این مقاله با مشاهدهی جنبههای مختلف تصمیمات فقیران در زمینهی سلامتی از جمله اضافهکردن کلر به منبع آب، به دیدگاه جالبی رسیدهاند. آنها میگویند تفاوت آگاهی یک انسان شهرنشین تحصیلکرده از فواید آب آشامیدنی سالم با یک انسان در روستایی محروم اندک است. اما آن شهرنشین چه زمانی نیاز دارد برای مصرف آب سالم ارادهای خرج کند؟ آن فرد مجبور نیست هر روز صبح به ذخیرهی آب کلر بیفزاید. این تصمیم را پیشتر برای او گرفتهاند! به همین شکل، فقرا هیچ برنامهی خودکار پساندازی مثل برنامهی بازنشستگی یا حق بیمهی تأمین اجتماعی ندارند. پس مدام بیشتر از بقیه اقشار جامعه، مجبور به انتخاب میان منافع حال و منافع آینده میشوند؛ کاری که برای همهی انسانها با چالشها و تصمیماتی نه همیشه منطقی صورت میگیرد. گرفتاریها و نااطمینانیهای فقرا دربارهی آیندهشان بسیار گستردهتر است. راهکار دو اقتصاددان نوبلی یادشده در چنین معضلاتی، ارائهی خدمات ارزان یا رایگان در ابتدا به عنوان سقلمهای به مردم برای بهرهبردن از این خدمات (مثلاً دادن مکملهای غذایی در مدارس به کودکان یا حتی پاداش به پدرومادرها برای واکسنزدن فرزندانشان) و سرمایهگذاریهای موردنیاز دولتی است. تاثیرات بهبود سلامتی مهم است. «کودکان کنیایی که به جای یک سال، به مدت دوسال تحت درمان کرمزدایی روده در مدرسه بودند، در بزرگسالی هر سال بیست درصد درآمد بیشتر داشتند».
تا وقتی میدانیم میشود حتی اندکی اوضاع بخش فقیر جامعه را بهبود داد، چرا باید بیکار نشست و برای یافتن راههای بهبود و سنجش آنها تلاش نکرد؟
فقر، باهوش میکند.
بنرجی و دوفلو میگویند فقرا با مخاطرههای فراوانی روبهرو میشوند که ضربهخوردن از آنها مانند ضرردادن یک سهامدار ریسکپذیر نیست، بلکه فقرا تحت تاثیر یک اتفاق ناگوار پیشبینینشده، زندهبودن خود را در خطر خواهند دید! برای نمونه تاثیر بیمارشدن یکی از اعضای خانواده بر اقتصاد آنها میتواند سهمگین باشد. این زندگی بر لبهی تیغ موجب میشود آنها راهکارهای متنوعی برای کاهش ریسک انجام دهند و در برخی زمینهها خیلی حسابشدهتر از سایر مردم زندگی کنند. مثلاً شغل اصلی بسیاری از فقیران روستایی کشاورزی است اما اکثر آنها مشاغل متنوع دیگری نیز دارند تا مخاطرهی ضربهخوردن ناشی از خشکسالی یا آفت در کشاورزی کاهش یابد. خانوادههای فقیر، غیر از تنوع شغل، تنوع در مهاجرت اعضا را هم دارند؛ یعنی افراد قرار است در محلهای مختلف و شغلهای مختلف برای خانواده درآمد کسب کنند و اقتصاد خانواده به یک نوع شغل خاص وابسته نشود. آنها در مدیریت کشتزار یا کسبوکار خود نیز مجبورند بسیار محتاط باشند. آنها به ندرت از شیوههای نوین کشت استقبال میکنند. پس در واقع این مخاطرات و نااطمینانیها، از سویی باعث میشوند فرد با چندشغلیشدن، روی فراگیری مهارت یک کار خاص متمرکز نشود و اوضاع شغلی بهینهای نداشته باشد و از طرف دیگر جرئت پذیرفتن تغییرات را هم پیدا نمیکند. حتی نتیجهی تحقیقات نویسندگان کتاب یادشده دربارهی چرایی فرزندآوری زیاد فقرا هم در نهایت به همین مخاطرات مربوط میشود. این همبستگی فرزندآوری زیاد و فقر خانوادهها، از آن مواردی است که کتاب نتیجه گرفته به خاطر ناآگاهی یا عدم دسترسی به پادآبستنی یا حتی صرفا هنجارهای جامعه نیست. پدرومادرها در کشورهای ثروتمند برای سالهای پیری خود بیمه، برنامهی بازنشستگی یا صندوقهای تعاونی سرمایهگذاری در سهام دارند. در کشورهای فقیر، فرزندان باید نقش تضمین پشتیبانی از والدین در پیری را بازی کنند. یافتههای آماری نشان میدهد داشتن تعداد کمتر فرزند در خانوادهای فقیر، باتوجه به اینکه قاعدتاً سهم هر فرزند را از درآمد خانواده بیشتر میکند، لزوماً موجب داشتن فرزندانی سالمتر یا با تحصیلات بیشتر نمیشود (پس واقعا سهمشان زیاد نمیشود). زیرا در این شرایط والدین پسانداز بیشتری برای دوران پیری خود میکنند. پس حتی تعداد فرزندان یا بعضاً ترجیح جنسیت پسر در خانوادههای فقیر با مصالح اقتصادی مرتبط است.
دو نوبلی امسال اقتصاد در کتابشان ریشههای دیگری را هم بررسی میکنند و برای هر مشکل راهحلی منحصربهفرد پیشنهاد میدهند؛ تأکید زیادی هم روی راهکار موسسات تامین مالی خرد دارند که صحبت از آنها نوشتاری دیگر و بحثی متفاوت میطلبد. آنها آرمانگرایانه با مسئله برخورد نکردهاند و مقدار تاثیرگذاری هرکدام از راهحلهای بهکاررفته را نقد میکنند و از ارزیابی اثربخشیشان بهره بردهاند. آنها موافقند که بیشتر این راهکارها نمیتوانند خروج انبوه از فقر را نوید دهند. اما تا وقتی میدانیم میشود حتی اندکی اوضاع بخش فقیر جامعه را بهبود داد، چرا باید بیکار نشست و برای یافتن راههای بهبود و سنجش آنها تلاش نکرد؟
پاورقی:
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام دوهفتهنامهی دانشجویی «داد» کلیک کنید.